کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

سرم بر دامان زهراست،مادر

 بسم رب الشهدا و الصدیقین 

 

 غریبانه نمردم در بیابان،سرم بر دامان زهراست،مادر.  

اول صلوات بفرستید و بعد بر امام حسین(ع) سلام دهید و سپس بر سرباز آخر زمانی آقا امام حسین(ع):شهید محمدرضا شفیعی درود بفرستید و عکس زیر را ببینید و متنش را بخوانید. 

یا مهدی زهرا 

 

  تصویر شهید شفیعی پس از گذشت شانزده سال از شهادتش  

 شهید محمدرضا شفیعی چهارده ساله بود که عزم جبهه کرد، ولی چون سنّش کم بود قبولش نمی کردند. بالأخره یک روز خودش شناسنامه اش را یکسال بزرگتر کرد و به آرزویش رسید.وقتی به مادرش گفت می خواهم به جبهه بروم؛

دفعه ی آخری که راهی جبهه بود نوزده سالش بود، کلی شیرینی و انگشتر و تسبیح خریده بود.

مادر به او گفت: مادر چرا این چیزها را خریدی؟ فردا زندگی میخوای. خونه میخوای.

گفت: مادر خانه من یک متر جاست که آماده هم هست  نه آهن میخواد و نه سفید کاری.
بعدیک بیت شعر خواند:خوش آن روزی که در سنگر بمیرم/نه آن روزی که در بستر بمیرم 

!چند شب بعد از شب عملیات مادرش خوابی می بیند.

مادر می گوید خواب دیدم که محمد رضا با لباس سبزی از در وارد شد.

 گفتم: مادر جان چرا به این زودی آمدی؟

 گفت: آمدم شما را از چشم به راهی در بیاورم. باید زود برگردم.شب بعد نیز مادر دوباره خواب محمدرضا را دید. خواب دید محمد رضا با یک دسته گل بزرگ وارد خانه شد. اما همین که به جلوی مادر رسید و دسته گل را زمین گذاشت حالت بقچه مانند شد.

محمد رضا به مادر گفت: مادر برایت هدیه آوردم بعد از این خواب ها بود که خانواده محمد رضا متوجه شدند در شب عملیات کربلای 4 تیر به شکم محمد رضا خورده و مجروح شده. همرزمش نتوانسته بود او را به عقب برگرداند و همانجا مانده بود. فردا صبح که رفته بودند او را بیاورند، او را پیدا نکرده بودند.بعدها خانواده فهمیدند که محمد رضا را اسیر کرده اند. یازده روز در اسارت زنده بوده و در نهایت به خاطر جراحتش زیر شکنجه ی بعثی ها به شهادت رسیده و همانجا در کربلا دفنش کرده اند.به نقل دوستانش وقتی او را اسیر می کنند، می گویند که به امام توهین کن و او با همان حال زخمی می گوید: مرگ بر صدام. آنها نیز با لگد به دهان او می کوبند و دندانش می شکند.  


وقتی بعد از شانزده سال جنازه ی محمد رضا را سالم از خاک در آورده بودند صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمد رضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوان های جسد هم از بین می رفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود. وقتی گروه تفحص جنازه ی محمد رضا را دریافت می کردند سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می کرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم !

مادر شهید می گوید موقع دفن محمد رضا، حاج حسین کاجی به من گفت: « شما می دانید چرا بدن او سالم است؟» گفتم:«از بس ایشان خوب و با خدا بود. » 

ولی حاج حسین گفت: « راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی شد؛ مداومت بر غسل جمعه داشت؛ دائما با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشورا خوانده می شد، ما با چفیه هایمان اشکمان را پاک می کردیم ولی ایشان با دست اشکهایش را می گرفت و به بدنش می مالید و جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب می آوردند، ایشان آب را نمیخورد و آن را برای غسل نگه می داشت. »

شهید شفیعی در سال 81 در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد. 

منبع:setareha.ir   

 

ای خدای شهیدان : 

 

در کجا سنگ مزار بوسیدنی است؟ 

  

در کجا خاک مزار بوییدنی است...؟ 

 

 

کجایید ای لاله ها لاله ها؟  

 

کجایید ای 14 ساله ها...؟ 

 

که در باغ آیینه راهم دهید ... 

 

و در سایه هاتان پناهم دهید... 

 

هر آنکس شما را فراموش کرد.. 

 

خدا را  خدا را فراموش کرد........ 

  

 

غریبانه نمردم در بیابان،سرم بر دامان زهراست،مادر. 

 

 من از تبار شهیدانم، 

از تبار آنان که ریشه در خاک،استوار دارند، 

پس آنان را که ریشه در خاک،استوار دارند 

 از طوفان چه باک؟؟؟ 

 از طوفان چه باک؟؟؟  

 

نداریم هیچ بیمی از نیرنگ و از ضحاک.... 

ما زاده خورشیدیم ما را از طوفان چه باک!  

 

سرباز سیدعلی را از طوفان چه باک؟از طوفان چه باک؟   

  

 لطفا اولین پست این وبلاگ رو بخونید:آسیه!خواهرم!من یک بسیجیم.خیلی مهمه  

نظرات 12 + ارسال نظر
صیاد جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ

شهیدان درجوار رحمت حق اند پس چرابرای آنها دلتنگ باشیم برای خود دلتنگ باشیم که اموات قبرستان عادات وتعلقاتیم وگمگشته های فراموشخانه نفس
شهیداوینی

صیاد جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ

سلام به سرباز مخلص سیدعلی
قسمتی ازوصیت نامه شهیداحمد کاظمی هست که هروقت میخونم دلم به درد میاد گفتم شماهم فیض ببرید


(خداوندا روزی شهادت میخواهم که از همه چیزخبری هست الا شهادت...)


الهی شهیدشید
یاعلی

سلام همسنگر.
بله همسنگر من هم هر وقت این چیزارو میشنوم،داغ دلم تازه مبشه که: هیچی نیستم جز یک مدعی.

من و شهادت؟میلیاردها سال نوری فاصله.اما آرزو بر آرزومندان عیب نیست.
و ان شاالله که قسمتتان شود.

محمدی نور شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ق.ظ http://mohammadinoor.blogsky.com/

سلام برادر
خدا قوت خسته نباشی

کاش شهدا مارو هم شفاعت کنند

سلام همسنگر. برادر؟؟؟؟؟!!!!!
ان شاالله.
به شرط حضوری موفق در جبهه جنگ نرم.
شهدا موانع مسیر را برداشتند و حالا نوبت ماست.

سید مهدی شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ق.ظ http://solokegomnami.blogfa.com/

با سلام و احترام .....
سرمست و طناز سر معرکه باز آمدی ....
خون مگر مانده که با تیغ فراز آمدی ....
صل الله علیک یا ابا عبدالله .......

محمدی نور شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://mohammadinoor.blogsky.com/


سلام خواهرم خسته نباشید
ببخشید من امروز صبح با عجله نگاهی به وبلاگ شما انداختم و با بی توجهی در نظرارسالی شما را برادر خطاب کردم
از این بابت کمال پوزش را می طلبم امیدوارم منو ببخشید
وبلاگ بسیار خوب و پر محتوایی دارید قلم بسیار خوبی هم دارید از این بابت هم به شما تبریک میگم
پست اول وبلاگتون رو هم کامل خوندم انصافا زیبا، بجا، عالی و لازم بود
پیشنهاد میکنم با قلم خوبی که دارید درباره بزرگ زادگان خاندان گم کرده ای نظیر سید حسن مصطفوی(خمینی) ،علی مطهری، فرزند شهید بهشتی و امثالهم که متاسفانه کم نیستند هم بنویسید تا با انتشار آن، افکار عمومی پی به ماهیت خائنانه اینها برده و در مواقع حساس بخاطر ارادت به پدارن بزرگوارشان زمام را به دست اینها نسپارند
امیدوارم مؤید و موفق و پیروز باشید

یا علی مدد

سلام همسنگر.
خواهش میکنم.مسئله ای نیست.البته تمایلی ندارم که خوانندگان چیزی از من بدانند اما از این هم در تعجبم که منو داداش و حاجی و برادر و اخوی و پسرمُ،خطاب میکنند.
اما من به یاد دارم که امام گفت از دامن زن مرد به معراج رود.و می دانم که کربلا میمرد اگر زینب نبود.و باز هم به یاد دارم حضور تاریخی بانوانمان را در انقلاب و جنگ و...
و میدانم که اکنون تکلیف من حضور در عرصه های علمی و حضور در
سنگر مبارزه با جنگ نرم است.

توصیفتان از قلم من ،حسن نظر شماست و موید دیدگاهتان.
ان شاالله اگر توفیقی باشد قصد دارم که پیشنهادتان را عملی کنم.
سپاس.
در پناه آقا(عج).

وفادار دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ق.ظ http://khodarafaramooshnakon.persianblog.ir

سلام علیکم
انشاا... که بتوانیم راه شهدا را ادامه بدهیم
موفق و موید باشید

بیوتن دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ http://www.aflakiyanekhak.blogfa.com

سلام همسنگر
پست خیلی قشنگی بود.
شهدایی باشید.
التماس دعا

مهدی دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ http://www.valiyeasr12.persianblog.ir/

سلام
مرسی
شما هم لینک شدید

پرستو دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ

سلام خاله ،ممنون...

[ بدون نام ] دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:01 ب.ظ

عرصه‌ی فرهنگ عرصه‌ی جهاد است
مقام عظمی ولایت.حفظه الله

سلام به شما
ممنون.شما هم جز دوستان ما لینک شدین. با ولایت تا شهادت

وبلاگ شهید محمد عبدی دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:03 ب.ظ http://shahidabdi.blogfa.com/

عرصه‌ی فرهنگ عرصه‌ی جهاد است
مقام عظمی ولایت.حفظه الله

سلام به شما
ممنون. شما هم جز دوستان ما لینک شدین. با ولایت تا شهادت

مسافر یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ب.ظ http://598i.mihanblog.com

سلام برادر من
وب خوبی دارید به نظرم می اد برخی جاها از کپی پیست استفاده میکنی.
فونتهای وبت هم به هم ریخته و بد بود کمی مرتبشون کنید .
خوشحال میشم از وب حقیر هم دیدن فرمائید.. و نظر دهید...

سلام.

برادر؟؟؟؟!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد