کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان

شخصاً اگر رئیس جمهور بودم با خشونت تمام، مسئولین بنیاد شهید را به اشد مجازات می رساندم. 

 

هرگز منکر خدمات مسئولین و پزشکان خدومی که دلسوزانه خدمت کرده اند نیستم. اما حرفم با مسئولین مفت خوری است که بنام جانبازان اداره و انجمن تشکیل می دهند و دریغ از ذره ای توجه به جانباز.  

   

سر حرفم با پزشکانی است که به جانباز گفتند حال شما خوبه ؟  بنده خدا هم گفت الحمدلله و ... گفتند حالش خوبه بزن ۵ درصد جانبازی...و اکنون آن جانباز بالای ۵۰ درصد هم شیمیایی است و هم اعصاب و روان... نمی تواند کار کند ... درآمد ندارد... مبتلا به شیزوفرنی است... نتوانست ازدواج کند و در ۴۴ سالگی غریب و تنها در دردهای جسمی و روحی می سوزد...   

 

خدای حسین و خدای ۳ ساله حسین به ما صبر زینب عطا کن.... 

خدایا تورو به صبر حضرت زینب قسم که صبر عطا کن ... چرا که دیگر طاقتم طاق شده از نامردیها... از شنیدن و دیدن هرروزه خبرهای اسفناک در مورد جانبازان... چقدر بشنویم: فلان جانباز خودکشی کرد... خودسوزی کرد... اثاثش را به خیابان ریختند... استاندار فلان جانباز را از اتاقش بیرون کرد... همسر جانباز قصد خودکشی دارد... به جانباز فلانی گفتند لذت میبریم از زجر کشیدنت... کمک کنید برای فلان جانباز بخاری بخریم... موهای بچه جانباز در ۷ سالگی سفید شده چون چند ساله که گوشت نخورده...     

 

خدایا کجای دنیا با سربازان وطنشان اینگونه رفتار میکنند...؟ 

 

بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان انجمنی دارد که هیچ کاری برای جانباز نمیکند و تشکیل آن بهانه ای شده برای تردد به خارج از کشور برای مسئولین آن..... 

 

وای خدای حسین از نفس شیمیایی جانباز هم برای خود استفاده میکنند.... 

 

آیا یزیدی نیستند آنها که با گلهای ساقه شکسته وطن اینگونه رفتار میکنند؟ 

 

آنها که به جانباز شیمیایی میگویند که دروغ میگی با سیگار بدنتو سوزوندی و تاول نیست...  

 

جانباز باید به کمیته امداد مراجعه کند؟ کمیته هم کاری برای جانباز نمیتواند بکند... 

 

فراموش شده ترین قشر جامعه. 

 

۲۰۰ هزار جانباز شیمیایی بدون درصد در کشور داریم (منهای اعصاب و روان) که هر روز اوضاعشان وخیم تر می شود... درصدهای بنیاد هم به درد آنها که درصد دارند نمیخورد.... معدود کسانی وجود دارند که به حق واقعی خود رسیده باشند.... 

 

 

تازه اینان میخواهند تجربیات خود را به دنیا هم منتقل کنند... حق هم دارند هیچ کجای دنیا چنین اجحافهایی صورت نمیگیرد... باید از ما یاد بگیرند که چگونه میتوان یک جانباز را بدتر از سوز شیمیایی با تحقیر و توهین تا عمق وجود سوزاند. چگونه جانبازی را که در  جبهه شهید نشد می توان زجر کش کرد و شهید کرد... چگونه میتوان جانباز را شهید کرد و تمام شرایط را فراهم کرد تا شهید معرفی نشود.....و ... و ......

 

مادر پیر جانباز آنقدر پله های بنیاد را بالا پایین میکند و تحقیر و توهین می شنود تا پر میکشد...  

 

و این قصه سر دراز دارد ...................... 

این شرح بی نهایت کز حسن یار گفتند  

حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد 

 

 بنیاد ان جی اویی دارد بی خاصیت که به بهانه آن، افراد به خارج از کشور تردد کرده و در همایشهای گوناگون شرکت میکنند اما تا کنون هیچ کاری برای جانبازان نکرده اند. از جانبازان بپرسید اصلا از وجود چنین ان جی اویی مطلع نیستند. درونی است برای خود آقایان... با آن موزه تعطیل صلح که مرتب سنگش را به سینه میزنند... 

 

خلاصه که ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم ..... میخواستی نری جبهه.به من چه که مشکل داری؟ انقدر زجر بکشید تا دونه دونه  

بمیرید تا تموم بشید!!!!!!!!!!!!!!!!! 

  

این لینک را ببینید تا استناد حرفهام ثابت بشه:  

http://chemical-victims.blogfa.com/post-566.aspx 

 

 

 شهدا همرزمانتان را فراموش کردیم . چه میکنید با ما ؟

  

 

  

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالا ی پست مراجعه کنید





  

  

 

 

 

الشام، الشام، الشام

الشام، الشام، الشام 

 

آنجا که به بانوی من زینب خیلی سخت گذشت..... 

 

گفنتد کجا خیلی سخت گذشت؟ فرمود الشام، الشام، الشام.... 

 

و من اینک عازم دیار شامم، دیاری که بر بانویم سخت گرفته............ 

 

می روم تا در ۵ صفر بر مزار ۳ ساله حسین، نازنین رقیه ام ، گریه کنم، عروسکی هدیه کنم و شمعی روشن کنم.... 

 

گریه کنم و بگم نازنین رقیه ام بلندشو ببین برات عروسک آوردم بانو!  

 

می روم تا سوگوار ۳ ساله حسین باشم، شاید زینبم آهش کمتر شود، می روم تا بر پاهای تاول زده و کوچک نازنین رقیه ام بوسه زنم.... 

 

بانوی من! نازنین رقیه ام! چرا از کاروان جا موندی؟سر بابا رو نیزه برگشته بود و با نگرانی نگاه می کرد که رقیه جا مونده ... عمه التماس کرد که توروخدا بذارید خودم بیارمش.... کجا بود مادرت که غریب موندی و جا موندی؟ نازنینم چرا جا موندی؟ 

 

نازنین رقیه ام ! وقتی گوشوارتو کشیدن و گوشت پاره شد ما کجا بودیم.....  

 

وای از دل زینب..... ام مصائب زینب.... که چه ها دید ..... 

 

عمه جان چیراغی یاندیر / بو خَرابنی دُلاندیر... 

آختاریم تاپیم بابامی....... / آچیم گُرسدیم یارامی  

 

 ترجمه: 

 

عمه جان چراغی روشن کن/ و این خرابه رو اداره کن...........  

تا بگردم بابامو پیدا کنم...... / و باز کنم  و زخم هامو نشونش بدم 

  

آتش به جانم می زند این روضه آذری............................ 

 

نازنین رقیه ام ! شیرین زبان حسین ع ، ببین برات عروسک آوردم بانو!   

 

این هم عروسک نازنین رقیه ام  

 

 

 

  

(از بین یه عالمه عروسکهای مزخرف باربی به زحمت اینو پیدا کردم) 

 

اگر دلتون شکست ماروهم دعا کنید و به بانو رقیه سلام بدید: السلام علی الرقیة الحسین

  

 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید