کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

جانبازی که در اغتشاشات سال ۸۸ دوباره جانباز شد


 

جانبازی که در اغتشاشات سال ۸۸ دوباره جانباز شد

 

به رهبرم بگوئید من هنوز رزمنده ای زنده ام  

 


بیشتر بدانیم :  

 

 

  

جانباز شیمیایی که با 18 ضربه چاقو در اغتشاشات تهران جان سالم به در برد گفت: بگذارید از کسی که مرا مجروح کرد بپرسم به کدامین گناه به من چاقو زدی...  

 

 

محمد حسین رجب زاده جانباز شیمیایی که در حوادث تهران به ضرب چاقو و ضرب و شتم مجروح شده است از دوباره جانباز شدنش در اغتشاشات تهران گفت:ساعت 6 عصر روز شنبه 30 خرداد بود که از طرف پایگاه بسیج شهید یزدی نژاد واقع در قوچ حصار شهرری به من که عضو فعال پایگاهم خبر می دهند که اماده باشیم تا برای ماموریت اعزام شویم . ساعت 10 شب به همراه تعدادی از بچه های بسیجی پایگاه به طرف سپاه شهرری حرکت کردیم در سپاه ری دسته بندی شدیم و همراه با گروه ضد شورش موتور سوار به طرف میدان فاطمی رفتیم میدان فاطمی تهران شلوغ بود ولی درگیری زیادی رخ نداده بود. وقتی وارد خیابان ولیعصر شدیم به ما توسط بی سیم اطلاع دادند که در بلوار کشاورز درگیری شدیدی بین اغتشاشگران و نیروهای بسیج رخ داده است و ما به سرعت حرکت کردیم.  

قرار بود موتور سوارها با هم حرکت کنند چرا که اگر بین ماشین ها گیر می کردیم صد در صد مورد حمله قرار می گرفتیم. با حضور ما شلوغی بلوار کشاورز آرام تر شد و توانستیم مردم و اغتشاش گران را متفرق کنیم. همه چیز طبیعی بود تا اینکه گروه به طرف خیابان جلال آل احمد(کارگرشمالی) حرکت کردیم. نزدیک بیمارستان شریعتی که رسیدیم با زنجیره ای از ماشین ها روبرو شدیم که تعداد زیادی از آنها بدون سرنشین و تعدادی نیز با شیشه های شکسته راه خیابان را بسته بودند. گروه موتورسواران بسیجی بین دو پل هوایی توقف کردند تا وضعیت را آرام کنند که ناگهان اغتشاش گران از بالای پل به ما فحاشی می کردند که نمی توانم آنها را باز گوکنم ولی تنها به این ناسزا بسنده می کنم که به ما می گفتند "سگهای صهیونیست" و بعد شروع به پرتاب سنگ و اشیاء فلزی کردند. آنقدر حملات شدید بود که موتور سوارها به سرعت محل را ترک کردند. وقتی که سر موتور را برگرداندم تا حرکت کنم یک پاره آجر محکم به پای راستم برخورد کرد و پایم کاملا بی حس شد و در همین حین یک نفر به قصد شکستن گردنم به من حمله کرد و من به زمین افتادم.  

رجب زاده ادامه داد: موج بیش از 50 نفره اغتشاش گران به حدی بود که مرا تا فاصله چند متری روی زمین کشیدند و با مشت و لگد مرا می زدند. در این میان یک جوان حدودا 2۲ ساله مرا با 18 ضربه چاقو مجروح کرد. 2 ضربه این چاقو به پهلو و ران من اصابت کرد که بیهوش شدم. فقط یادم می آید که یک نفر مرا ترک موتورش گذاشته و به طرف اورژانس هلال احمر برد. آنقدر خونریزی زیاد بود که اورژانس نتوانست کاری انجام دهد و در آن شلوغی یک نفر که خداوند انشاء ا.. خیرش دهد مرا با ماشین به بیمارستان ساسان برد. اورژانس ساسان اقدامات اولیه درمانی را انجام داد ولی بعد که قرار شد مرا به اطاق عمل منتقل کنند گفتند باید اول مبلغ عمل را پرداخت کنید زیرا نمی توانیم با بیمه تکمیلی ایشان را پذیرش کنیم برای اینکه در اثر شورش خیابانی مجروح شده اند و همسرم با گریه و زاری می گفت: شوهرم جانباز شیمیایی است و از طرف سپاه و بسیج ماموریت داشته تا اغتشاشات را آرام کند ولی آنها قبول نمی کردند اصلا جو بیمارستان بر علیه ما بود.  

 

 

وی افزود:  به وساطت یکی از مسوولان بخش عمل انجام شد و قرار شد نامه ای از سپاه برای بیمارستان بیاوریم. البته کارت جانبازی و دفترچه بیمه مارا به عنوان وثیقه گرفتند.

محمد حسین رجب زاده در خصوص اغتشاشگران گفت: آرزو دارم زمانی که آنان را دستگیر کردند به آن جوانی که مرا چاقو زد بگویم به کدامین گناه قصد کشتن مرا داشتی؟

 

محمد حسین رجب زاده متولد سال 1331 در تهران است. کشاورز زاده ای که با لقمه های حلال رشد کرد و دستانش را با پینه های زبر آشتی داد تا نکند دست بر سینه جلوی نامردان روزگار تا کمر خم شود. محمد حسن از همان دوران جوانی زیر بار زور نمی رفت و به قول معروف جگری داشت به اندازه وسعت دریا. به خصوص زمانی که با تنها فرزند خردسالش در میدان ژاله شعار مرگ بر شاه سر می داد یا اینکه در خیابان شهید نجات اللهی امروزی با شهید طالقانی روی وانت شعار می دادند در هر حال در تمام صحنه های انقلاب حضوری پر رنگ داشت. آن روزها در شرکت لوازم گاز سوز جواهریان مشغول به کار بود وقتی که زنگ جهاد به صدا درآمد کار را رها کرد و از سال 1360 با ثبت نام در لشگر محمد رسول ا.. در جبهه جنوب رزمنده شد تا دوباره از دین و خاک وطن دفاع کند.   

محمد حسین رجب زاده از سال 60 تا 65 در مناطق عملیاتی فتح المبین، دشت عباس، سوسنگرد، بستان، والفجر مقدماتی، خیبر و شلمچه حضور داشت. او که با یک دستگاه تویوتا سقای دشت کربلای جنوب بود از دوستان بهشتی اش به نیکی یاد می کند دوستانی که همه شما با نام نیک آنها آشنایید. شهید همت، شهید باکری، شهید چمران و... محمد حسین در خیبر دوش به دوش همت، در سوسنگرد با چمران و در بدر با باکری بود. چه سعادتی خوشا به حالش. وقتی که از خاطرات زیبا و بیاد ماندنی به فرماندهان بزرگ جنگ تعریف می کرد چشمانش قرمز می شد و صدایش می لرزید. وقتی که می گفت: نیمه های شب باکری را دیدم که پوتین سربازها را واکس می زد و لباسهایشان را می شست و ابراهیم همت که وقتی در صبحگاه مشترک دوکوهه حضور داشت ارتشی و سپاهی به عشق او زودتر از هر روز از خواب بیدار می شدند تا صلابت فرمانده خیبر شکن را نظاره کنند.   

محمد حسین جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی روزها و شبها با سرفه ها و خس خس سینه زندگی می کند.   

 

 

مصاحبه از : سیدهادی کسایی زاده، خبرنگار خبرگزاری مهر ، وبلاگ جانبازان شیمیایی

 

 

 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید 

 

 

  

به داد این جانباز برسید.به خدا مسلمان نیستیم .انسان نیستیم

 
گر نامم را انسان گزارم به آفرینش باید شک کرد .....!! 

 

من انسان نیستم. خدایا گواهی می دهم که انسان نیستم ...زمین و زمان و فرشتگان را شاهد میگیرم که انسان نیستم. 

 

اما او روزی دیدمان، باورمان کرد، و جانش را پیش کشمان کرد و اکنون در مملکت خود غریب است و با جسمی شکسته و  در نداری به غربت نشسته است ........ من انسان نیستم..........
 

 

بخوانید از وبلاگ جانباز ربذه نشین :

 

(سلام دوستان . همین آلان اس ام اسی به دستم رسید که بنابر تکلیف شرعی مجبور شدم که برای شما بنویسم  متن پیام : سلام . سالها از دفاع مقدس میگذرد سالهای زیادی هم من مجروح و مصدوم شیمیائی  محمد رفیعی نژادبدنبال بدنبال درصد جانبازی هستم به همه جا مراجعه کردم فایده نداشت وضعیت جسمی و روحی روانی خوبی ندارم سه سال و چند ماه اجاره نداده بودم با کمکی که از طرف (وبلاگ جانبازان شیمیائی)و افراد خیر شد فقط توانستم بدهی عقب افتاده را بدهم منزلی که در آن ساکن هستم را باید تخلیه کنم قدرت پرداخت اجاره مسکن را هم ندارم و از لحاظ مالی در فشارم و نمیتوانم منزلی را رهن کنم بیمه نیستم مشکل درمانی دارم امید داشتم میتوانستم وام بگیرم نشد ! بنیادشهید وامور ایثارگران . استانداری . کمیته امداد . فرمانداری . سپاه رفتم فایده نداشت دیگر بایدچکار کنم ؟ در وطن خود غریبم و صدایم بگوش هیچ مسلمانی نمیرسد شرمنده خانواده ام هستم  آنقدرفشارزندگی زیاد شده که توان مقابله با سختیهارا از دست دادم توان کار را چندسال است که ندارم چطورباید جواب خانواده ام را بدهم ؟ دولت هیچ حمایتی نمی کند ! زندگی برای ما شده کابوس وحشتناک که تمامی ندارد حتما باید خودو خانواده ام را از بین ببرم تا همه باورکنند چرا ما فراموش شدیم فقط باید زمان جنگ ما می بودیم حالا که عوارض همان جنگ برای دفاع از ناموس و وطن بوده زمنگیرم کرده ولی فراموش شدم اگر توانم را از دست نداده بودم شاید زندگیم را از دست نمیدادم و جوابگوی حداقل زندگی بودم ! به فریادما برسید و تنهایمان نگذارید برای ما تهیه مسکن آرزوشده نگذارید آبروی ما برود ! مجروح جنگی محمد رفیعی نژاد - گرگان  
از عموم مسئولین  محترم و بالخصوص نمایندگان عزیز خواهشمندیم که حداقل تکلیف شرعی وقانونی خویش را انجام دهند و خانواده ای را از فلاکت و فقر نجات بخشند ! البته از مردم فداکار هم در خواست کمک داریم که هرگونه کمکی که از دستشان برمی آِید برای رضای خداوند برای این عزیز رزمنده و جانباز انجام دهند انشاالله خداوند اجرشان دهد . شماره تماس این عزیز محفوظ است.) 
  
  
 همسنگر بسیجی نوشت: 
جان زریبافان سلامت! جانباز کیه؟! تو لغت نامه های امروزی معنی این کلمه عوض شده. بذار ببینم .... تو لغت نامه کدخدا .... وایسا ... آهان... نه... . تو لغت نامه کدخدا نیست.... اون یکی رو ببینم ..... نه .... تو اینم نبود... تو لغت نامه شهین هم نبود..... مربوط به دوره دهخدا و معین میشه...تو  کدخدا و شهین همچین کلمه ای نیست...یه بار دیگه بگو .... چی بود؟ ج ا ن ب ا ز ؟  
?what ، نَمَنَه؟ چی ؟ هان ؟ یه بار دیگه اسپلش کن. نمیفهمم چی میگی. به بنیاد گفتین ؟!!!!! میگن بنیاد خیلی بهشون میرسه ها!!!!! نمیرسه ؟ دروغ !!!!! شوخی نکن دیگه !!!!! 
 
بنیادِ این بنیاد بی بنیاد بر باد است.... زریبافان همیشه در خواب است.... 
کابوس ببینید تو این خوابها مسئولین بی درد! نوش جونتون! اون دنیا همچین از درخت زقوم تناول بفرمایید که نوش جانتان. گوارای وجود بی ارزشتان.  
 
زندگی این جانباز مصداق "مشت نمونه خروار است" میباشد یعنی هزاران جانباز در این شرایط و بدتر از این هستند. 
 
اگر میخواهید بیشتر از زندگی این جانباز فلک زده بدانید که در جاهای مختلفی منتشر شده، لینکهای زیر را ببینید : 
 
 
 یازهرا مادر شهیدان  
 
  
لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید



 
 

روحم در آینه آوینی ماند.صیاد،دلم را برد و پلارک به کما فرستادم.


 

20 فروردین  

 

روحم در آینه آوینی ماند..........  

   

گفت : وای بر کسی که روز محشر محشور شود و نشانی از جهاد در بدن نداشته باشد..............   

 

مجنون شدم با این اندیشه و سالهاست که مرتضی آوینی با این گفته حیرانم کرده ....بیندیش که او معمار،هنرمند،سیاستمدار،فیلسوف،فیلمساز،نظریه پرداز سینما،نویسنده، عارف و سالک و ...بود...آوینی را قرنها بعد، آیندگان خواهند شناخت نه ما...چرا که انسانهای بزرگ در زمان خودشان شناخته نمی شوند. 

   

 

راست گفتند عجیب است افق نگاه شهیدان، به کجا می نگری ....؟  

 

چند دانشجوی ایرانی در یکی از دانشگاههای انگلستان در سالن آمفی تئاتر دانشگاه طرحی اجرا می کنند و فراخوان می دهند.دانشجویان که می آیند؛ سالن را تاریک تاریک می کنند و صدای شهید آوینی را پخش می کنند.بعد از دانشجویان که فارسی هم بلد نیستند می پرسند نظرتان؟ این صدا چه بود ؟ بدون استثنا همه می گویند که این صدا آسمانی بود.............. عده ای می گریستند. (منبع : صحبتهای شفاهی مسعود ده نمکی) 

 

(حالا داشته باشد اینو که اگر شما میخواستی همچین طرحی تو ایران اجرا کنی....هزار مرحله مکافات رو با مسئولین دانشگاه باید طی می کردی و دست آخر اجازه هم بهت نمیدادن .چندتا یاغی هم پبیدا میشدن از بین دانشجوها که توهین کنند.یادمون نرفته که تو تدفین شهدای گمنام داشگاه امیرکبیر، یاغیها چه کردند .... )  

 

  

*******  *******  *******    

 21 فروردین   

 

صیاد، دلم را برد.......... 

   

صیاد دلها گفت : بزرگترین نعمت را نعمت ولایت فقیه میدانم.  

  

  

از چه چنین مست و خرامانی صیاد ......؟ 

 

ولایت بوسه زد بر پیکرش.بر مزارش نگاشته اند بوسه بزن.  

 

در کجا سنگ مزار بوسیدنی است........ 

در کجا خاک مزار بوئیدنی است...............  

 

خدای شهیدان شاهد باش که وقتی خبر شهادتش را شنیدم .........................  

 

  

*******  *******  *******   

 

22فروردین    

 

 پلارک به کما فرستاد مرا  

  

سید احمد پلارک، توی نماز شبخونها تک 

  

   

چیست راز عطر دلبریت...؟   

 

مادرش می گفت : عطر مزارش رازی است بین شهید و خدای شهید.  

 

مادرش می گفت: از 15 سالگی تا 22 سالگی که شهید شد حتی یک بارهم نماز شبی از او فوت نشد و روزی نبود که زیارت عاشورایش ترک شود.  

گویند: تنها مادر شهیدی است که پسرش در تمام لحظه های زندگی کنار اوست و مادر فرزندش را می بیند. 

عطر از داخل مزار ترشح می شود  از ابتدای صبح صادق و به تدریج بوی آن کم می شود.  

 

یادمه یه روزی رفتم سر مزارش خیلی بوی عطر شدید بود .خیلی و با عطر می شد مزار رو پیدا کنی وتعجب کردم.زیاد رفته بودم مزارش اما انقدر شدید؟ روز 4 شنبه بود.نگهبان مزارش می گفت مادرش تاریکی صبح 4 شنبه ها میاد و به این نتیجه رسیدیم که شاید به احترام مادر و به یمن قدوم این مادر، عطر شدیدتر میشه.

 

 

یا زهرا   

 

  

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید 

 

 

 

 

بازهم بی کفایتی بنیاد شهید و جانبازان


 

نوروز تلخ جانباز ویلچری ..............   

 

آیا این است پاسخ قهرمانان وطن ؟ 

    

چرا یادمان رفت همه چیز را ؟    

 

 

مسئولین بی درد چگونه مسئول و رئیس شدید ؟ اگر او بر ویلچر نمی نشست به خدا قسم ناموسی هم برایتان نمی ماند. به قول مرحوم ابوالفضل سپهر مال و منالت که هیچ، مادرتم میبردن ... کشورت الآن عراق و افغانستان بود. اون بلاهایی سر ناموس این مملکت می اومد که سر زنهای بوسنی و ...اومد ...اما اینجا مردان مردی وجود داشتند که تکه تکه شدند و ترکش شش کیلویی خوردند ، 96 ترکش خوردند، تیر خلاصی خوردند ، شیمیایی شدند و میسوزند و سوختند ... تا عفت در این سرزمین پایدار بماند ... تا تو رئیس شوی .... تا این سرزمین اجدادی پاک و پایدار بماند و .... حاشا به غیرت نداشته تان مسئولین بی درد .... اکنون جواب کسی که آبرو برای ناموست فراهم کرد این است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ غیرت نداشته برخی مسئولین بی غیرت چه بر سر این مملکت می آورد .... مرحبا به احساس تکلیفت زریبافان ... که فقط بلدی رئیس جمهور را به آسایشگاه ثارالله که ظاهراً امکاناتی دارد ببری!!! نمی گویم از پشت پرده های آسایشگاه. بلدی در گفتگوی خبری شبکه دو مهمل ببافی شاید که آبروی نداشته ای بخری و شعار دهی که جانبازان آبروی این مملکتند...تو که حتی بلد نیستی یک مسئول خاطی را توبیخ کنی. تو اصلاً گوشی برای شنیدن نداری تا بدانی که در مجموعه تحت امرت چه می گذرد ... 

 

 

روز قیامتتات دیدنی است. شهیدی گفته بود روز قیامت، خونم را در شیشه ای ریخته ام و بر سر راهتان ایستاده ام و خواهم پرسید با خونم چه کردید ؟  

حال ! مسئولین بی درد آن روز دیدنی است .....  

 

 

بخوانید از قول فاش نیوز :  

 

آوارگی و سرگردانی نوروزی در شهر شیراز هدیه بنیاد استان فارس به یک جانباز قطع نخاعی بودکه نوروز تلخی را برای وی رقم زد.  

 

علی رغم هماهنگی قبلی که بعمل آمده بود بنیاد شیراز با این توجیه که مجتمع ایثار برای مهمان نوروزی در نظر گرفته شده و با عدم پذیرش این جانباز قطع نخاعی که برای سفر چند روزه به شیراز سفر کرده بود در این شهر سرگردان و آواره نمود. به گزارش جانبازنیوز، جانباز نخاعی علی جمشیدی از جانبازان کرمانشاهی طی سفری که در ایام نوروز به شیراز کرده بود علی رغم اینکه از قبل در مجتمع ایثار این شهر جا رزرو نموده بود با عدم پذیرش وی در این مجتمع، چند روز در شهر شیراز سرگردان و آواره شد. این در حالیست که حدود یکماه قبل بنیاد کرمانشاه طی نامه رسمی و اداری برای پذیرش این جانباز نخاعی عزیز در مجتمع ایثار با بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس هماهنگی های لازم را بعمل آورده بود. مسئولین بنیاد و مجتمع ایثار در توجیه دلیل عدم پذیرش این جانباز گرامی اظهار می کردند بنابر دستور استاندار این مجتمع برای مسافران نوروزی در نظر گرفته شده است لذا نمی توانیم به شما جا بدهیم. جانباز علی جمشیدی طی نامه ای که برای ما ارسال کرده نوشته است: اینجانب علی جمشیدی جانباز 70% قطع نخاع و دارای یک کلیه، پس از27 سال که از جانبازی بنده می گذرد تصمیم گرفتم به همراه خانواده و فرزندانم در تعطیلات نوروز سال 90 به مسافرت بروم لذا با بنیاد شهید محل سکونت خود هماهنگی بعمل آوردم و بنیاد نیز ضمن هماهنگی با استان فارس و ارسال نامه از طریق فاکس به آن استان همکاری لازم را بعمل آوردند و ما بطرف شیراز حرکت نمودیم پس از رسیدن به شیراز و مراجعه به بنیاد شهرستان شیراز و استان و مراجعه به مجتمع ایثار و انتظار 14 ساعته بر روی ویلچر به بنده گفتند که تمام امکانات مجتمع ایثار که مخصوص جانبازان می باشد از طرف استانداری شیراز به مهمانان نوروزی اختصاص یافته است و جایی برای جانباز نمانده است . در این حین پسرم که سال دوم راهنمایی است گفته پدر ایکاش تو جانباز نبودی تا ما هم می توانستیم کنار خیابان چادر بزنیم این گفته او تیری که در جبهه به بنده اصابت کرد برایم دردناکتر بود. در همان شب ریاست بنیاد شهید کرمانشاه با مسئول حراست استان فارس (آقای فیروزی) و آقایان مرادی و مجیدی و نعمت اللهی صحبت کردم که هیچکدام کاری برای بنده انجام ندادند و آقای فیروزی مسئول حراست نیز حتی جواب تلفن بنده را نداد بالاخره ناچار شدم با کمک دانشجویی که دلش برای وضعیت اسف بار بنده به رحم آمده بود منزلی را در شیراز کرایه کنم. در این چند روز آقای فیروزی جواب تلفن های بنده را نمی داد. مسافرت ما پس از مدت سه شب و پرداخت هزینه های زیاد و با شرمندگی از خانواده به پایان رسید و ما به کرمانشاه بازگشتیم. 

 

 

 

لطفاً برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای مطلب مراجعه کنید  

 

 

 

 

بازهم شهیدان غوغا کردند


 

هان ای شهیدان آن سوی هستی قصه چیست ؟ 

 

بازهم مسلمان شدن مسیحی و بسیجی شدنش توسط شهدا  

 

 

 یک هموطن مسیحی هنگام حضور در یادمان های دفاع مقدس خوزستان با دیدن آثار از خودگذشتگی شهیدان و رزمندگانی ایران به دین اسلام مشرف شد.

به گزارش مهر، شهین بیدادرس که اکنون نام خود را به مریم تغییر داده در دلنوشته ای آورده است: مسیحی بودم که در این سالها بر دین او مانده بودم ولی فقط نام جنگ را شنیده  بودم.خانواده های داغدار را دیده بودم، شهادت هزاران هزار انسان از نوجوان 13 ساله گرفته تا پیرمرد 80 ساله،  اما فقط شنیده بودم. می گفتند جوانان با علاقه به جنگ می روند. برای رفتن به خط مقدم دعوا راه می افتد.  

این هموطن اهل ارومیه می افزاید:اما باور این حرفها برای ما سخت بود تا وقتی که پشت میز دانشگاه نشستم و سالها از پایان جنگ گذشت روزی کاروانی از دانشگاه راهی مناطق جنگی شد کاروانی بنام راهیان نور حس کنجکاوی مرا با این کاروان همسفر کرد.همراه کاروان به سرزمینی رفتم که می گفتند خاکش تبرک است قدم که می گذاری باید وضو بگیری آنقدر پاک است که اگر تبرک کنی اگر بر زخمت بگذاری التیام می یابد.
راست می گفتند آنجا که رسیدم خاک با من سخن گفت ذره ذره خاک گویی زبان باز کرده بود به هر قسمت که قدم می گذاشتی محل شهادت شهیدی بود در آئین ما فقط در یک نقطه عیسی را به صلیب کشیده بودند ولی اینجا هزاران مسیح را را در هزاران نقطه به صلیب کشیده بودند ندایی درونی مرا به خضوع وا داشت سجده بر خاک کردم بوسه بر خاکی کردم که رد پای انسانهایی بود ناتمام که اگر می ماندند امروز به عمر جباران خاتمه می دادند شنیدن خاطره انسانهایی که آوار بر سرشان ریخته، گهواره ها ی کودکانشان از شرم به گورستان پناه برده اند.
مردانی که قسمتی از بدن خود را از دست داده اند دنیای دیگری در برابر چشمم مجسم کرد زنگ توحید در گوشم به صدا در آمد اشهد ان لااله الله، اشهدان محمدا رسول الله، اشهد ان علی ولی الله یکی گفت صدایت می زند او که عیسی بشارت آمدنش را داده بود آنجا بود که به یگانگی خداوند سوگند یاد کردم و مسلمان شدم نامم را گذاشتم مریم تا خادم خون شهیدان باشم اینک من مریمم. مریمی که در کربلای ایران متولد شد با عطر و بوی شلمچه، نسیم اروند کنار و صدای نخل های سربریده آبادان نشو و نما کرد نام او را تاریخ در دل خود ثبت کرد تا آیندگان بدانند اینجا معجزه می کند، شفا می دهد، التیام می بخشد. اینجا گنجینه ای پایان ناپذیر است اینجا پاکترین انسانها جان خود را تقدیم پاکترین هدفها کرده اند اگر در کربلای هزار و 400 سال قبل 72 تن جان باختند، اینجا میلیونها انسان فدا شدند اگر آنجا سر یک تن بر سر نیزه رفت اینجا هزاران هزار مرد سر خود را به دار دادند تا جاودانگی اسلام را به ارمغان آورند

 

منبع : فاش نیوز 

 

 

 

لطفاً برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای مطلب مراجعه کنید 

 

 

 

 

ایرانی بودن افتخار بزرگی است


 

خداوند برای سرزمینمان ایران، سرنوشت مقدسی رقم زده و ایرانی بودن افتخار بزرگی بوده و هست از گذشته های دور تا کنون ... از ازل تا ابد ...   

 

  

امام صادق ع فرمودند : نوروز که می آید ما متتظر فرج آل محمد ص هستیم زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست . شما (خطاب به اعراب) آن را از دست دادید و ایرانیان آن را نگه داشتنند.

 

معلّی  بن خنیس می گوید: در صبحگاه نوروز به خدمت امام صادق ع رسیدم و حضرت از من پرسید آیا از امروز  چیزی میدانی؟ گفتم خیر و لیکن ایرانیان امروز را بزرگ می دارند و به همدیگر تبریک می گویند.امام فرمود گرامیداشت امروز به سبب وقایعی است : 

- نوروز همان روزی است که خداوند از بندگان خود میثاق گرفت که بنده خدا باشندُ برای او شریک قائل نشوند و غیر از او کسی را عبادت نکنند یعنی روز آزادی است. 

- نوروز همان روزی است که برای نخستین بار خورشید طلوع کرد یعنی روز روشنایی و درخشش است. 

- نوروز همان روزی است که کشتی نوح ع بر کوه جودی نشست یعنی روز نجات از عذاب الهی است. 

- نوروز همان روزی است که حضرت ابراهیم ع بت ها  را شکست یعنی روز مبارزه با شرک و بت پرستی است. 

- نوروز همان روزی است که جبرئیل امین بر پیامبر ع هبوط کرد یعنی روز دریافت پیام الهی است. 

- نوروز همان روزی است که رسول الله ص حضرت علی ع را بر دوش گرفت و بت های قریش را از بالای کعبه به زمین ریخت یعنی روز پیراستن خانه های پاک از آلودگی هاست. 

- نوروز همان روزی است که پیامبر اکرم ص حضرت علی ع را در محل غدیر خم به مردم به عنوان امیرالمومنین معرفی کرد یعنی روز پیمان با ولایت است.  

-  نوروز همان روزی است که قائم ِآل محمد عج ظهور می کند و بر دشمنان عدالت پیروز  می شود و حکومت عدل اسلامی تشکیل می شود.   

  

منبع : اعمال عید نوروز در مفاتیح الجنان که تعلیم امام صادق ع به معلی بن خنیس می باشد و شرح کامل آن در بحارالانوار علامه مجلسی آمده است.  

 

چه افتخار بزرگی است برای ما ایرانیان که این حقایق الهی را دریافتیم و سرنوشتی خداوند برای این سرزمین مقرر فرموده که ....  

نیاکانمان این حقایق را دریافته بودند که آن را برایمان به میراث گذاشتند و دین اسلام را با آغوش باز پذیرا شدند. ما نسل آن ایرانیان موحدیم ...   

 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای صفحه مراجعه فرمایید.  

 

برگی دیگر از خیانت مسئولین بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان

  

چرا به غربت نشستند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

دیروز یکی از رزمندگان دوران ۸ سال دفاع مقدس تلفن کرده بود و بنده  و خانواده ام را به خانه ی اجاره ای خویش دعوت کرد ! بنده هم با هزاران زحمت ویلچر نشینی خودم را مکلف دیدم که سری به این عزیز فراموش شده بزنم ودردهایش را بشنوم و سنگ صبورش باشم ! خلاصه گفته های این عزیز را با حفظ کرامات انسانی بی کم وکاست برای شما عزیزان تقدیم میدارم . حاجی جون تو خوب یادته که من چندبار شیمیائی شدم . ۱- خیبر ۲- بدر ۳- والفجرهشت ۴- کربلای پنج ۵- نصرهفت ۶-بیت المقدس ۲ و ۳ ! من اینک با وجود ترکش های متعدد در نواحی سر و صورت و دستها و کمر ۴۵٪ جانبازم و چندسالیست که شیمیائیم عود کرده و شدت آن در ریه ها و چشم هایم بحدیست که پزشکان معالجم داروهای (سروتاید فرانسه و سپس استرالیاو ..... که همگی خارجیست تجویز میکنند ) ولی بنیاد به علت عدم داشتن درصدشیمیائی از تحویل داروها خوداری میکند و ماهانه ۲۵۰هزارتومان هزینه دارو پرداخت میکنم ! البته در سال ۱۳۸۳ به گواهی عزیزان همرزمم سپاه مرا به کمیسیون بدوی معرفی کرد ودر آن کمیسیون تائید شدم و به من صورتسانحه صادرکردند ولی بنیاد بدون هرگونه معاینه حضوری صفردرصد اعلام کرد و دوباره در سال ۱۳۸۸ هم دوباره به راهنمائی شما به سپاه مراجعه کردم و ماجرا را پیگیری کردم که نهایتا به کمیسیون عالی سپاه معرفی و با کلی معاینه توسط فوق متخصصان ریه و پوست وچشم شیمیائی شدید تشخیص دادند و نظریه کمیسیون عالی سپاه راجهت اقدام به بنیاد ارسال کردند ولی متاسفانه بعد از یکسال بازهم بدون معاینه حضوری اعلام کرده اند که ضایعات مشاهده شده در اچ آرسی تی و اسپیرومتری ربطی به ضایعات شیمیائی ندارد ! با این هزینه ها ی ماهانه داروئی چکار کنم ؟ میخوام برام یه وصیت نامه بنویسی واین مظلومیت ها را بنویسی و من راضی نیستم که بنیاد برایم هزینه ای چه از بابت حقوق حالت اشتغال وغیره پرداخت کند ! اشک امانم را بریده بود ونمیدانستم که چه بگویم ؟ بی اختیار شماره تلفن همراه برادرعزیز مدیرکل بنیاداستان را گرفتم و با عصانیت موضوع را مطرح کردم که این چه وضعیه که هزینه داروی جانباز را هم بنیاد متقبل نشود ؟ و نظریه کمیسیون عالی سپاه راهم بدون معاینه مردود اعلام کنند ؟ که جواب شنیدم که برادر عزیز فوق با مسئول محترم بهداشت درمان استان مشکل دارد و برادرعزیز مسئول کمیسیون پزشکی بنیاد مرکزهم با نظریه این عزیز مسئول استان اعلام نظر کرده است !  وجدان در این پزشک معتمد عزیز چگونه مرده است ؟  مگر سوگند پزشکی ندارید ؟  چگونه بدون معاینه نظریه میدهید؟ 

و نتیجه این نظریه خانواده ای را به فلاکت میکشاند !                                                                                                                      

آقای زریبافان ! اینها که عرض شد در حیطه کاری شما انجام می شود و مسئول شرعی وقانونی آن شما هستید نه کسی دیگری ! آیا به نتیجه کمیسیونها ی آنجام شده اشراف دارید؟و اگر اشراف ندارید بخدای خود و در روز قیامت پاسخ شهداء را چه خواهید داد؟ اینها که عرض شد ادای تکلیف شرعی است نه خدای ناکرده بی حرمتی و ...... و اعراض سیاسی ! امید است که گوش شنوائی باشد و درد این عزیزان را در این دنیای وانفسا شنیده و مرهم نهد نه اینکه در دادگاه الهی مورد رسیدگی قرار گرفته باشد انشاالله.

نام این عزیز با تمام مدارک استنادی محفوظ است که درصورت نیاز با حفظ کرامات ارائه میگردد .            

  

جانباز ربذه نشین در  ابتدای مطلبش اینطور نوشته :    

تکلیف شرعی است حتما نشر دهید عزیزان وبلاگنویس !   

 

 

منبع : وبلاگ جانباز ربذه نشین 

 

 

همسنگر  بسیجی نوشت : خداوند خائنین مشغول در بنیاد را با یزید محشور کند ... ان شاالله . 

  

 لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید