کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

جانبازان دروغ می گویند... !!!

 

جانباز شیمیایی: بعد از سالها به بنیاد مراجعه کردیم، امّا . . .

 

به خانه استیجاری جانباز شیمیایی و اعصاب و روان علی خطیب در جنوب شرق تهران رفتم. خانه ای که در نگاه اول از وضعیت بد اقتصادی این خانواده حکایت داشت؛وقتی وارد خانه شدم نگاهم به مردی نحیف و لاغردر اتاق سمت راست افتاد که در بستر بود.  

 

 

 

جانباز علی خطیب که در سال 62 در جزیره مجنون علاوه بر مسمومیت با گاز خردل و تاول زا،بر اثر موج انفجار نیز از جهت اعصاب و روان دچار مصدومیت شده است هم اکنون خود و خانواده اش در شرایط سختی به سر می برند. 

 

به گفته همسر وی - که خود نیز فرزند وخواهر شهید - است، خطیب قادر به کار کردن وفعالیتهای معمولی اجتماعی نمی باشد،او حتی به تنهایی نمی تواند از منزل خارج شود،این در حالی است که آنان هیچ حقوق و امکاناتی از بنیاد شهید و امور ایثارگران دریافت نمی کنند!

آنچه در پی می آید گفتگوی اختصاصی گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر با این جانباز و همسر وی است. 

 

خانم جوادیان همسر جانباز :

اردیبهشت 59 ازدواج کردیم و چهار دختر دارم که محصل و دانشجو هستند.

زمانی که بچه هایم کوچک بودند به جبهه رفت که در سال 62 در جزیره مجنون شیمیایی شد و بر اثر موج انفجارناراحتی اعصاب و روان پیدا کرد و یک گوش ایشان هم ناشنوا شد.  

 

  

 

 

زمانی که ایشان توانایی داشت در کارخانه جنرال استیل سابق یا ایران پویای فعلی کارگرفنی بود و درآمدی جزیی داشتیم . اما از وقتی که همسرم کم کم توانایی‌اش را به خاطر مجروحیت از دست داد ودیگر نتوانست کار کند به اصرار دیگران بعد از سالها به بنیاد برای تشکیل پروند مراجعه کرد و با پیگیریهایی که کردیم بنیاد فقط مجروحیت شیمیایی ایشان را پذیرفت و گفتند قانون جدید تصویب شده که دیگر مجروح اعصاب و روان را نمی پذیریم در صورتی که از طرف پادگانی که اعزام شده بود هم مصدومیت بر اثر موج انفجار ثبت شده وهم مسمومیت شیمیایی و در نهایت 25% برای ایشان زده اند؛بر اثر گازهای خردل و تاول زا مشکلات داخلی و بیماریهای دیگری هم دارد.

 

بنیاد تنها کاری که کرد این بود که تاییدیه ای برای از کار افتادگی همسرم به کارخانه ایران پویا فرستاد و ما حتی یک قرص مدیون بنیاد نیستیم و تنها شش ماه اول که برای همسرم  پرونده تشکیل دادند ماهانه سه هزار تومان می دادند که آنرا هم قطع کردند؛ تنها با حقوق  از کار افتادگی که کارخانه ایران پویا می دهد باید هزینه های سنگین دارو ودرمان واجاره

بهاء خانه را هم بپردازیم؛یک بیمارشیمیایی و اعصاب و روان احتیاج به تقویت جسمی وروحی دارد،همسرم از اینکه نمی تواند امکانات معمولی  فرزندانمان را تهیه کند بسیار خسته و افسرده است. 

 

این بیت المال و این بودجه ای که در اختیار بنیاد می گذارند کجا خرج می شود؟! مدام تبلیغ می کنند که بنیاد فلان امکانات و خدمات را به جانبازان میدهند. کجاست؟بعد می گویند به جانبازان خانه،ماشین،امکانات رفاهی می دهند؛مسئولین دانشگاه آزاد تبلیغ می کنند برای خانواده شهدا و جانبازان تخفیف می دهد اما دریغ از یک قران که کم کنند و من باید با وام و قرض خرج تحصیل بچه هایم را تهیه کنم. مردم به این تبلیغات نگاه می کنند وچه می دانند ما در چه شرایطی زندگیمان را می گذرانیم. 

 

رمضان سال گذشته به بیت رهبری می رفتم،در یک نامه شرایط زندگیمان را نوشتم؛بعد از یک هفته به منزل صاحب خانه مان تماس گرفتند چون تلفن نداشتیم و مسئول دفتر بیت رهبری گفت«ما ازبنیاد استعلام کرده‌ایم ، اما جانبازی به این نام اصلا نداریم»؛که من شماره کارت و پرونده همسرم را به ایشان دادم؛بعد از چند روز از بیت تماس گرفتند و گفتند که پرونده همسرتان در بنیاد جانبازان در حال بررسی است. خدا خیرشان بدهد بیت معلوم بود واقعا پیگیری می‌کند .

بعد از این جریان مسئول بنیاد جنوب تهران آقای عبدالرحیمی به خاطر تماس بیت رهبری به منزل ما آمد و تنها ما مدیون یک جعبه شیرینی ایشان شدیم وگفتند پیگیری می کنیم و دیگر هیچ کاری برای همسرم که در این شرایط و از کار افتاده است انجام ندادند. یعنی فقط کاری می‌کنند که اگر بیت رهبری از آنها سوال کرد ، بگویند رسیدگی کردیم .  

 

جانباز علی خطیب :  

 

درسال 61ـ62درعملیات بیت المقدس براثرموج انفجار مجروح شدم که برای درمان اقدام نکردم و درعملیات خیبر درمنطقه جفیر شیمیایی شدم. 

بسیجی وعضو گروه شش نفره شناسایی بودم؛یک گروه خاصی بود که پیش حاج احمد متوسلیان رفتیم.  

 

در مورد دورانی که به جبهه رفتم هیچ توقعی ندارم، چون معتقدم فقط وظیفه ام را انجام داده ام. حتی می خواستم این مسئله(مجروحیت) در درون خودم بماند . اما به خاطر شرایط بد جسمانی مجبور شدم به بنیاد مراجعه کنم؛تا موقعی که روی پا بودم خودم کار می کردم و با درآمد کمی که درمی آوردم چرخ زندگی را می چرخاندم اما از وقتی که کم کم بعد از سالها دوباره عوارض شیمیایی خود را نشان داد به تدریج ضعیف شدم و حدود 40 کیلو وزن کم کردم و دیگر نتوانستم کار کنم؛به اصرار نزدیکان و دوستانم برای تشکیل پرونده به بنیاد - آن هم به خاطر فرزندانم - مراجعه کردم. بنیاد هم تنها نامه ای مبنی بر از کار افتادگی من به کارخانه ایران پویا فرستاد. پس از حدود 24 سال سابقه کارفنی اکنون با حقوق از کارافتادگی باید مخارج زندگی را بپردازم.  

 

اوایل جنگ که مجروح شدم توجه نمی کردم اما بعد از سالها بر اثر گاز تاول زا حتی نمی توانستم بنشینم و تمام بدنم تاول می زد و دچار خارش شدید پوست بودم و گاهی این مسئله عود می کند ولی براثر گاز خردل دچار بیماریهای داخلی شده ام و دیگر نمی توانم کار کنم و بنیاد از نظر درمانی حتی یک قرص مسکن هم به من نداده است. 

 

علی خطیب شرایط مناسبی برای صحبت کردن نداشت . او نمی خواست از خودش بگوید و در بین سخنانش بیشتر از دوستان سفر کرده و خاطرات آنان سخن می گفت، وقتی سخن از مشکلات به میان می‌آمد با چشمانی خسته و گود رفته و چهره ای زرد گفت : وضعیت ما به اندازه برخی دیگر از جانبازان بد نیست و من راضی ام به قضای الهی .

 

 

 

جانبازعلی خطیب با یادآوری خاطرات جنگ از شهید حاج احمد متوسلیان یاد می کند و اشک در چشمانش حلقه می زند و به درگاه خداوند برای آزادی او دعا می کند؛در خلال بیان خاطراتش از دوران دفاع مقدس از اینکه از کاروان شهدا عقب مانده افسوس می خورد اما همچنان راضی به رضای الهی است.  

 

درموقع خداحافظی احساس شرمندگی تمام وجودم را گرفته بود گویی یکی از مقصران این وضعیت خود من هستم. آنها با تمام بی عدالتی‌ها و مشکلات و کاستیهای زندگی هنوز سرمایه های اصلی انقلاب هستند و نسبت به انقلاب و نظام وفادارند،تا آخرین لحظه در این فکر بودم که آیا با تهیه این گزارش می توانم وظیفه ام را نسبت به این جانباز و خانواده اش ادا کنم یا اینکه نتیجه این گزارش هم کنار خبرها و گزارشات وگفتگوهایی از همین دست به فراموشی سپرده می شود؟ 

 

در راه بازگشت در این فکر بودم آیا آشنایی دارم تا در بنیاد شهید و امور ایثارگران وضعیت این جانباز را با داشتن چهار دخترمحصل و اجاره نشینی دنبال کنم ، اما نه ...کسی به نظرم نرسید. و بعد ناگهان با خودم گفتم : چرا ؟ اصلا چرا وضعیت ادارات و ارگانهای دولتی ایران طوری شده است که برای حل مشکلات و مسائل اداری،درمانی،تحصیلی و...اولین چیزی که به فکرمان می رسد، این باشد که آشنایی را در فلان اداره،فلان بیمارستان یا مدرسه یا.... پیدا کنیم؟  

 

منبع : http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=153814 

 

این گزارش مربوط به اواخر سال 83 است.....  

 

 

 

همسنگر بسیجی نوشت:

 

این است سیستم بنیاد شهید و امور ایثارگران که همچنان ادامه دارد ..... همانند جریان فتنه، اگر جانبازی اصرار کند بر پیگیری، به سرنوشت جانباز رفیعی نژاد مبتلا می شود و آماج تهمتها قرار می گیرد.... به خاطر همین است که جانبازان انزوا را برگزیده اند و چون در انزواها با دردهایشان تنها هستند ما فقط آن درصد اندکی را می بینیم که احیاناً از بنیاد خودرو گرفته اند یا گروه بسیار اندکی که اتومبیل وارد می کنند... اما کجا هستند آن جمعیت بیش از میلیونی که راهی جبهه ها شدند و جانباز برگشتند؟ کجا هستند ؟ 

 

 


آوارگی و بدبختی جانباز رفیعی نژاد نیز همچنان ادامه دارد و  مسئولین غیر بنیاد هم دستورات لازم را صادر می کنند اما آب از آب تکان نمی خورد... 

 

 

 

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





نظرات 1 + ارسال نظر
دنیا یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ق.ظ

دنیا چه زشتی! وقتی بر سر مردانت چنین بلایی آمده و تو ...
می دانی مردان خدا کجایند؟
می دانی چه می کنند؟
می دانی چگونه روزگار می گذرانند؟
می دنی چه دردی دارند؟
می دانی با دردهاشان چگونه نفس می کشند؟
....

تو هیچ نمی دانی!
افسوس که رویایی به حقیقت پیوست و نفهمیدیم!
و اکنون بقایایی از آن حقیقت بزرگ باقی است آن را بفهمیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد