کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

حاجی گیرینفهای بنیاد در حال ...؟؟

 

 بسم رب الحسین

 

حاجی گیرینفها در بنیاد شهید همچنان مشغول له کردن ایثارگران هستند. توجه کنید به داستان سرگردانی جانبازی دیگر که به تمام موارد قانونهای من درآوردی بنیاد عمل کرد اما بازهم همچنان بنیاد سنگی بزرگتر برای لنگ کردن این عزیزان دارد. 

 

عمر ظلم کوتاه است. ما فرزندان پیر خمینیم و گوش به فرمان سیدعلی کبیر.... عمر ظلم به ایثارگران همانند عمر جولان سران فتنه کوتاه است....... 

 


اگر معلوم شود کسانی در بعضی ادرات و ارگانها در اجرای امورخانواده شهداو جانبازان اشکال تراشی می کنند باید به عنوان ضدانقلاب تحت پیگیرد واقع شوند . حضرت امام خمینی (ره)  

  

 

 

جانباز احمد فرهنگ(جانباز ربذه نشین) از دربدری همرزمش سیدکریم می گوید:  

 

قهرمان دین و آب و خاک در دیروز جبهه و امروز بنیاد: 

 

یازده ماه بود که با خانواده تماسی نداشتم و برای عملیان والفجر8 کارشبانه روزی می کردیم.عملیات والفجر8 آغاز شد و فردای آن روز با استفاده از تلفن اف ایکس مرکزپیام با خانواده تماس گرفتم ولی باورشان نمی شد که سالمم و نگرانیشان برطرف نشد! پدرم بستری بود و همه فرماندهان از اوضاع خانواده ام باخبر بودند ولی باید می ماندم تا اوضاع کمی آرام شود تا به دیدار خانواده ام بروم. 

 

با اینحال 22 رو ز هم ماندم و روز 23 ام با 5 روز مرخصی راهی اروندکنارشدم تا به اهواز بروم و با خانواده دیداری تازه کنم. وضعیت جسمانیم که خوب نبود.عزیزانی هم  که در مرکز پیام بنوعی کارکرده باشند می دانند که مرکز پیام جائیست که خواب و خوراک ندارد و دائم باید گوش بزنگ بود. با موتور خود را به اروندکنارو با قایق به اسکله کنار روستای خسروآباد رساندم کنار اسکله پست امدادی برقرار بود که مجروحین و شهداء را که با قایق می آوردند با آمبولانس به بیمارستان صحرائی فاطمه زهرا(س) و یا اهواز منتقل میکردند. 

 

تازه از قایق پیاده شده بودم که فریادی در میان انفجارهای مکرر توپها و خمپاره ها مر ابخود آورد : سلام حاجی جون! چه عجب که سالمی؟ تا صاحب صدارو  بشناسم به حرفش خنده ام گرفت. دنبال صدا متوجه شدم که سیدکریم راننده آمبولانس است که مختصر آشنائی باهم داشتیم. گفتم سید چه خبر؟ فریاد کشید : می خوام برم عروسی نمیذارند! آخه عروسیه دخترمه! تازه متوجه شدم که موج انفجار باهاش چیکار کرده. (با اون شدت انفجارها اگه کسی موجی نمی شد جای تعجب داشت) 

 

علی فولادی مسئول اورژانس با اشاره بهم فهموند که موجی شده. علی آقا گفت می خوای بری عقب؟ گفتم اگه خدا بخواد بعد از یک سال می خوام یه سری خانواده بزنم. خندید و گفت اگه کمی منتظر باشید دارند با قایق چند تا شهید می آورند، سیدمسعود هم حالش خوب نیست شما این آمبولانس رو تا اهواز میبرید؟ با اشاره سر موافقتی کردم و از خستگی کنار آمبولانس نشستم. قایق شهدا رسید و به آمبولانس انتقال دادند و ما همسفر  با پیکر مقدس شهداء با سید مسعود راهی شدیم. تازه راه افتاده بودیم واز کنار خسرو آباد رد میشدیم که هواپیماهای عراقی برسرمان خراب شدند و منطقه را بمباران شیمیائی کردند. 

 

در حالیکه شیشه های آمبولانس بسته بود دنبال ماسک می گشتیم و سید کریم فریاد میزد: حاجی این ماسکها آلوده اند یعنی استفاده شده اند. به هر زحمتی بود خودمان را به بیمارستان صحرائی حضرت فاطمه زهرا(س) رساندیم بیمارستانی مجهز و زیرزمینی بود. بیمارستان پر بود از رزمندگانی که از شیمیائی دشمن به بیمارستان پناه آورده بودند ولی به هرزحمتی بود با آمپول آتروپین و ماسک و شستشوی ابتدایی صورت و چشم و دستها دوباره راه افتادیم با زحمت خود را رساندیم خانه شهید اهواز و شهدا را تخلیه کردیم وبا هزاران درد و زحمت پناه بردیم به بیمارستان شهیدبقائی اهواز در حالیکه استفراغ های شدید امانمان را بریده و سیدکریم از دردتاولها می نالید. 

 

فقط یادمه که از در ورودی با آمبولانس وارد شدم و بقیه حدود 3 روز بعد بهوش آمدم. چیزی یادم نمی آمد همه جا را تارمی دیدم فقط خانمم کنارم بود، با صدایی شدیداً گرفته پرسیدم ازسید کریم چه خبر؟ جواب داد برگشته منطقه می گفت راننده آمبولانس ندارند. با خودم فکر کردم سید کریم که حالش خوب نبود چطور برگشته منطقه؟ 5 روز مرخصی ما 12 روز در بیمارستان گذشت و 3 روزی را هم کنار خانواده با کیسه ای ازداروهای تجویزی برگشتم منطقه. 

 

ولی از سید کریم خبری نبود از بچه ها که می پرسیدم می گفتند با آمبولانس اینطرف  و آنطرف میره! جنگ تمام شد ولی سید کریم رو ندیدم، سالها گذشت، بعداز سالها تلاش در ستاد تفحص شهدا از سال 1380در ایثارگران سپاه به امورجانبازان رسیدگی می کردم. در سال 82 روزی،نامه ای بطور اتفاقی بدستم رسید که از خانواده سید کریم و استغاثه برای شهود رزمنده ای که شاهد مصدومیت شیمیائی او بود. شماره تماسی نداشت خودم فوراً با علی فولادی که مسئول مستقیم سید کریم بود تماس گرفتم و دعوتش کردم که با مطلعین مصدومیت شیمیائی سید کریم به تهران بیاید و با هم صورتجلسه شهود را تنظیم و برای مراحل بعدی هم خودم پیگیرشدم و سپردم که شماره تلفن تماس با این عزیز را برایم پیدا کنند ولی مشغله کاری آنقدر درگیرم کرد که باز فراموشش کردم. 

 

در سال 83روزی صدا و سیما دعوت داشتیم و پخش زنده بود که بعداز برنامه مجری شماره تلفنی دستم داد که : گفته اند از همرزمان شما هستند و مشتاق تماس شما! فردای آنروز با شماره تماس گرفتم، سیدکریم بود و در بیمارستان خاتم بستری بود و برای ترخیص هیچ پولی در بساط نداشتند، از طریق سپاه نامه ای زدیم و هزینه رو تقبل کردیم تا اجالتاً مشکلش حل شود ولی مستقیماً چون خودم احساس تکلیف کردم وارد پرونده و سیر آن شدم. 

 

 

 

 

 

سید کریم در اولین کمیسیون پزشکی بدوی سپاه تائید شده بود و عین تائیدیه کمیسیون با نامه از سپاه به بنیاد شهید و امور ایثارگران ارسال شده بود و بعداز یکسال و اندی نظریه پزشکان متخصص ریه که در کمیسیون سپاه مّدنظر قرارداده بوند را بنا بنظر یک پزشک عمومی در کمیسیون پزشکی بنیاد رّد کرده بود و سیدکریم هم اعتراض کرده بود و تازه بعد از دوسال بدون هرگونه معاینه ای کمیسیون پزشکی بنیاد دوباره رّد کرده بودند و از سر ناچاری خانواده اش به سپاه مراجعه کرده بودند. 

  

در سال 88 سپاه وی را به کمیسیون عالی سپاه معرفی میکند و در همان سال هم با تائید پزشکانی چون دکترقانعی و دکتر اصلانی، فوق متخصص ریه مصدومیت شیمیائی تائید میشود و به بنیاد شهید طی نامه ای اعلام می شود. بعدازیکسال بنیاد جوابی نمی دهد و باز به سپاه مراجعه میکند در حالیکه هم از نظر جسمانی ضعیف تر شده و هم دار و ندارش را برای داروهای درمانیش خرج کرده و کلی هم بدهکار است، سپاه نامه ای به بنیاد میزند و جویای جوابیه می شود و بنیاد هم بنا به نامه مرکزکمیسیون پزشکی بنیاد که مورخه جوابیه ارسالی به سپاه فقط یکروز فاصله دارد جواب می دهند که : (ضایعات ریوی ایشان قابل انتصاب به شیمیائی نمی باشد!) سپس حقیر خود با سردارصفری مسئول ایثارگران کل سپاه مراتب را طرح و مورد بررسی قرارداند و دستور دادند طی نامه ای با اشاره به :( بند7 تبصره3 ابلاغیه شماره 4771 مورخه 11/5/89 معاونت بهداشت و درمان سپاه طی توافقی که بنیاد شهید مرکزصورت گرفته درصورت احرازمصدومیت شیمیائی افراد از طرف کمیسیون پزشکی عالی سپاه این حادثه مورد پذیرش بنیاد شهید استانها قرار خواهد گرفت، اقدامات لازم را مبذول فرمائید) به بنیاد شهید ارسال کردیم، 7 ماه گذشت دوباره سپاه پیگیر شد تا جواب آمد که چون بنا به اظهار نظرکمیسیون پزشکی بنیاد مرکز ضایعات ریوی ایشان قابل انتصاب به شیمیائی نمی باشد فلذا هیچ اقدامی از طریق این بنیاد مقدور نمی باشد

  

بنده حقیر با آقای ابوالفضل ملک زاده مسئول بهداشت و درمان کل بنیاد صحبت کردم و ایشان با رئیس کمیسیون پزشکی بنیادمرکز( ؟ ) تلفنی صحبت کرد و ایشان فرمودند که رئیس بهداشت و درمان استان ایشان میفرماید که مورد دارد! 

  

برادرجان ! از خدا و یوم الحساب بترس که بخدا سیدکریم و فرزندانش یقه ات را خواهند گرفت که موردش را بگوئی، هرچه که مانع است تا بحق و حقوق قانونی اهل و عیالش نرسد باید اعلام کنید وگرنه در دادگاه عدل الهی مسئول خواهید بود!  

 

مسئله وقتی جالب می شود که حراست بنیاد اعلام می کند که : چون سیدکریم با مسئول بهداشت و درمان استان مشکل دارد، مسئله فیصله داده نمی شود!  

  

آقای زریبافان عزیز! بشکنید این بتهای منیّت را که مبادا این بت ها بشکنند شما را ! سیدکریم ها چه بسیارند آقای زریبافان! آقایان مسئولین کمیسیون! شما بدون انجام معاینات حضوری و مدارک پزشکی مستند چطور به پرونده این عزیز جواب داده اید؟ مبادا با نظر یک نفر آخرتتان را بباد بدهید؟ سکوت کنند مطلعین عزیز اگر به یوم الحساب ایمان ندارند! والا در دادگاه عدل الهی محکوم خواهند شد!   

 

 آقایان رئیس جمهور و زریبافان! حضرت امام خامنه ای را مظلومترش نکنید که همه این مشکلات بپای ولایت نوشته شود، حداقل مردانگی خودتان را نشان دهید و مشکلات موجود را گردن گیرید! فرمایش مولایم حضرت اباعبدالله الحسین(ع)را تقدیم شما مسئولین محترم می کنم شاید تکانی به شما دهد: اگر دین ندارید لااقل آزاده مرد باشید. البته بنده معتقدم که دین دارید ولی درکارهایتان قصورهائی دیده میشود که نمی شود گذشت کرد! بخود بیائید که فردا دیر است، شاید فردا دیگر سیدکریم ها در این دنیا نباشند تا حلیت طلبید و درد آنها را علاج کنید!   

 

مستندات مطالب در اختیار جانباز ربذه نشین است. 

 

 منبع : http://farhangrabaza.persianblog.ir/post/42/

 

   

لطفا جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید.





   

 

 

 

نظرات 17 + ارسال نظر
شاهد چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ

و این نیز میگذرد...
و تمام سختیها بالاخره تمام میشود..
و تمام مردان سراپا خواهند ایستاد..
و سالوسان خواهند مرد...
بلی! تقاص پس خواهند داد...
شهدا خواهند آمد...
دوستانشان را در آغوش خواهند گرفت...
امامشان را طلب خواهند کرد...
انتقام خواهند گرفت...
قدرت نمایی خواهند کرد...
چون این سنت خداست...
و باید بشود...
باید...
باید...
و خواهد شد...

پس ما منتظریم، شما هم منتظر باشید...
خدایا برسان زمان صداقتها را...
خدایا برسان فرصتهای ناب را...
برسان امام را...
و برسان شهدا را...

مرتضی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ب.ظ http://harimeandisheh.blogfa.com/

عرض سلام و خدا قوت خدمت شما دوست بزرگوار

امام صادق (ع) فرمودند:

بکت السما علی الحسین اربعین یوما بالدم.

آسمان چهل روز بر حسین (ع) خون گریه کرد.

The sky shed tears of blood on hussin(p.b.u.h.) for forty days.

مقام معظم رهبری فرمودند:

درسی که اربعین به مامی دهد، زنده نگهداشتن یاد حقیقت و خاطره ی شهادت در

مقابل طوفان تبلیغات دشمن است.

اربعین حسینی پیشاپیش بر شما تسلیت باد.

التماس دعا

مرتضی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:52 ب.ظ http://harimeandisheh.blogfa.com

سلام
انشاالله به سزای خودشان می رسند[گل]

گلی چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:14 ب.ظ http://www.vooroojak.blogsky.com

سلام
متاسفانه عکسهایی که گفتین برام نیومده!!!
میشه لطفا دوباره بفرستین؟

داود چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ب.ظ http://www.efaf.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
پست خوب شما را خوندم .واقعا جمله زیبا ودرستی از مرحوم امام خمینی (ره)نوشتید.و داستان شیمیائی شدن این دوست عزیز و سید کریم را هم تقریبا خوندم .واقعا چه زحمت هایی این شهدا وجانبازان عزیز برای مملکت ما کشیدند ولی ما گاها چقدر بد با ان ها رفتار می کنیم.
موفق باشید.

؟؟؟ چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ

سوختن دیگر معنی خود را از دست داده...
ساختن هم دیگر معنی ندارد...
صدای حلقومهای ناآرام خیلی وقت است قطع شده...
نای نی هم نوای ناله کردن ندارد...
میدانی چرا!!!؟؟؟
زیرا جنگ که تمام شد خستگی تنمان را بهانه کردیم و خوابمان برد،
اشخاصی آمدند و صاحب شدند و ما شدیم صاحبان انقلابی که اینک در دست عده ای فرصت طلب افتاده بود...
خودمان مقصریم...
امروز چه کنیم تا فردایمان امروزمان نشود...!!!؟؟؟
چه کنیم تا نوای نای نینوایی اماممان به خاموشی نگراید...!!!؟؟؟
چه کنیم تا عاشورا تکرار نشود...!!!؟؟؟
و چه کنیم نسلهای آینده نگویند انقلابی که تحویل گرفتید انصافاً همین بود!!!؟؟؟ اسلامش همینطور بود!!!؟؟؟ رزمندگانش اینطور بودند!!!؟؟؟
واقعاً چه کنیم...!!!؟؟؟
چه کنیم...!!!؟؟؟

پ ش غ م پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ق.ظ

سلام!
باز تاسف!
باز حرص خوردن!
باز نامردی!
باز تبعیض!
....

اللهم احفظ قائدنا،زعیمنا،امیرنا،سیّدنا ومولانا امامناالخامنه ای!

تاظهور!

یاعلی!

۱پلاک پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ http://1pelak.persianblog.ir/


هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت
"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو

تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو

توئی دوباره پیمبر، محمدی دیگر
چنان که عایشهء دیگری است مَحرم تو

گلی پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 ب.ظ http://www.vooroojak.blogsky.com

سلام
ممنون این بار دیگه رسید
این عکس ٬اون عکسی که من دیده بودم نبود!به خاطر همین با دیدن این عکس یه دفعه یه حالی شدم
نمیدونم ترسیدم یا خجالت کشیدم...
و یاد این افتادم که شهیدان زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی گیرند...
حالا منتظر داستان کوتاه و جالبی ام که گفته بودین...

دلسوخته پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ب.ظ http://chenane.blogfa.com

سلام دوست عزیز.
با "تسلیت " به روزم.

محراب عشق پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:39 ب.ظ http://www.mehrab-eshg.blogfa.com

سلام و خدا قوت. عالی بود. زدین تو خال

۱پلاک جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ب.ظ http://1pelak.persianblog.ir/

شهیدان از شما شرمنده هستیم

که دنیای دنی را بنده هستیم


زبانی یادتان را پاس داریم

به میدان عمل بازنده هستیم


شما محبوب درگاه الهی

ولی ما از گنه آکنده هستیم


شهیدان دست ما را هم بگیرید

سرود توبه را خواننده هستیم

محراب عشق جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ب.ظ http://www.mehrab-eshg.blogfa.com

سلام ممنون از حضور سبزتون. اگه با تبادل لینک موافق بودین خبرمون کنید

گلی جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.vooroojak.blogsky.com

سلام
ایمیلی رو که فرستادین دیدم خیلی عالی بود
و همین طور داستانی که تعریف کردین
اون قسمت برادر زاده ی شهید که گفتین برام خیلی قشنگ بود چون خودم هم این افتخار رو دارم که عموی کوچیکم تو 17سالگی شهید شده...
و من هیچ وقت ندیدمش اما رابطه م باهاش خیلی خوبه...
معمولا میگن فرزندان شهید با پدراشون رابطه ی خیلی خوبی دارن...نمی دونم دیگه اونا وقتی یه معجزه توی زندگی معمولیشون از پدرشون میبینن چه حالی میشن...چون من خیلی جاها احساس میکنم عموم الآن کنارم ایستاده و داره کمکم میکنه و واقعا تجربه ی خوبیه که نمیشه توصیفش کرد...
یه تجربه شبیه مستجاب شدن دعا...
یه تجربه ی خیلی قشنگ...
درست مثل این که با یه انسان زنده داری صحبت میکنی جوابت رو میدن اما با ابزار خودشون
حتی یه وقتایی عموم باهام شوخی می کنه و سر به سرم میذاره چیزی که شاید کسی باور نکنه...
یه وقتایی وقتی بعضیا رو میبینم که با نوعی بی اعتقادی درباره شهیدا صحبت میکنن خدا رو شکر میکنم که عموم شهید شده و از عموم هم تشکر میکنم چون با خودم میگم شاید اگر من هم تجربه ی دیدن معجزه از یه شهید رو تو همه ی لحظه های زندگیم نداشتم الآن نگاهم به شهدا یه نگاه بی اعتقاد و بی تفاوت بود..
عموی من 11 سال مفقودالاثر بود و وقتی جنازه ش رو میارن من 6 ساله م بوده
مادرم تعریف میکنه روزی که رفتن بنیاد شهید تا جنازه رو تحویل بگیرن هرچی میگردن نمی تونن جنازه رو از بین جنازه ها پیدا کنن چون کاغذی که اسم شهید روش بوده طوری قرار گرفته که دیده نمیشده مادرم میگه کلی گشتیم و مسئولای بنیاد گفتن ممکنه جنازه اشتباها به شهرستان منتقل شده باشه و باید بریم ..دیگه خودتون میدونید کارهای اداری و کلی دوندگی...
مادرم میگه موقع بیرون رفتن از سالنی که جنازه ها اونجا بود تو دلم گفتم علیرضا(اسم عموم علیرضا بوده)اگر اینجایی خودت کاری کن که پیدات کنیم
میگه هنوز جمله م کامل نشده بود که مسئول بنیاد صدا زد که بیاید اینجاست پیدا شد...
بازم ممنون بابت مطالب قشنگی که برام فرستادین
راستی لینکتون کردم
یا علی

غریب دیرآشنا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ http://gazorga.blogfa.com

قابل توجه اینکه این سید بزرگوار و با کرامت از کودکی به تقدس و پاکی و مستجاب الدعوه مشهور هست و محل رجوع عموم مردم شهرهای مختلف کشور و نذر و نذورات مؤمنین هستند و از قدیم الایام دعاهایش چه بصورت نوشتنی و چه با زبان مبارکش سریع الاجابة و مؤثر و مجرب و معروف است و برای هر مریضی حتی مریض های سخت و ثعب العلاج را که دعا نموده و میکند سریعا خوب شده و میشوند و حتی زوجین نازا با دعای خیرش بچه دار شده و میشوند و دعایش بخت جوانان را هم باز نموده و مینماید و مردم (داخل کشور و خارج) که میشناسندش جهت گره گشایی و رفع مشکلاتشان نذرش میکنند و خیلی زود نتیجه میگیرند و اعتقاد دارند که ایشان پیش خدا و جدش صاحب مقام و درجه و بهره است/ یاجد آسیداحمد

علی دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ق.ظ http://www.khalseyekhiall.blogfa.com

خلسه خیال را بخوانید

سرباز ولایت پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ق.ظ http://seyyedali.lxb.ir

سلام عزیزم .مطالبت رو خوندم خیلی عالی بود فقط این عکسی که توی این ژست گذاشتی عکس جانیباز شهید محمد علی کلهر که تو سال ۸۸ براثر بیماری به شهادت رسیدند لطفا درستش کن

یاعلی...

سلام

مطلب عین کپی از وبلاگ جانباز احمدفرهنگ هست . عکس هم از ایشون هست. شاید عکس رو همینطوری برای مثال گذاشتن شایدهم اون شهید همون سیدکریم هست که همرزم جانباز فرهنگ بوده. به هرحال بنده پایین مطالبم منبعه رو ذکر کردم یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد