کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

دیدار نوروزی با جانبازان

  

 حکایت مردان مرد

 

 

در تلاش برای هماهنگی دوستان برای دیدار با جانبازی بودم که پیامکی از جانباز آشنای دیگری که خود پیگیر امور همرزمانش هست رسید با این مضمون: 

 

جانباز خوزستانی ؟؟ حال مساعدی نداره، حتی قدرت جوابگویی تلفن رو هم ندراه، مشکلی نیست مسئولین خیالشان راحت، هستند کسانی که به راحتی درد بکشند، اصلاً کل قضیه جانبازان شبهه است، شبهه درست کنند برایمان ...ما درغگوییم ....بیخیال ........... 

چرا دعا کنم حالش بهتر بشه؟ تا درد و رنج رو بهتر تحمل کنه؟ تا شرمنده اهل و عیال بشه؟ 

کاش راهیان نور معبری به منزل این جانباز میزد..... 

آخرین جمله پیامک این بود: کاش راهیان نور معبری به منزل این جانباز میزد.... 

 

خدایا چه کنم؟ چقدر این راه و اون راه رو بررسی کنیم! چقدر دودوتا چهارتا کنیم و به صفر برسیم؟ 

فقط میگم عذابتان الیم تر مسئولین بی درد.....البته این به معنی ساقط شدن تکلیف از من و تو نیست.... 

  

خلاصه برنامه دیدار ما با جانباز تهرانی هماهنگ شد و راهی شدیم اما در تمام لحظه ها در فکر آن جانباز خوزستانی بودم .... 

 

رسیدیم به منزل جانباز ..... قبلا هم رفته بودیم ...دیدار این بار نوروزی بود. وارد منزل شدیم ....خدا و شهدا را شاهد میگیرم که شعف خاصی در چشمان جانباز و خانواده اش دیدم .... چقدر از دیدار ما خوشحال شدند. حس همیشگی شرمندگی در برابر این عزیزان مانند همیشه عذابم میداد ... 

 

دیدار شیرینی بود ...دیدن خوشحالی آنها ...بازگوکردن خاطرات تلخ و دردهای جسمی و روحی هم لطفی خاص دارد ...اصلاً شنیدن دردلهای این عزیزان آرام بخش است ...حس آرامی میگیری وقتی می بینی او تورا سنگ صبور میداند و می گوید ......... 

 

همراهمان زوج تازه عقدکرده ای داشتیم که بر صفای مجلسمان افزود. 

 

جانباز ما با نصب رابط کپسول اکسیژن به بینی شروع کرد به صحبت، با وجود اکسیژن هراز گاهی باید اسپری هم مصرف میکرد.....مرتب نفس کم می آورد ...بخشی ار ریه هاش از بین رفته، مرتب در نشستن باید جابجا بشه تا ریه هاش به هم نچسبه، روزی چندین ساعت بیش از روزه داری ،گرسنگی میکشه تا نفخ نکنه و به ریه هاش فشار نیاد و دردش کمتر بشه ... 

میگه روزی چندبار خارج شدن جان رو از جسم و بی حس شدنش رو حس میکنه اما یه دفعه جان برمیگرده و دردها شروع میشه .....   

 

جانباز عزیزمان خبر از اوضاع جانبازانی میگرفت که خبرهایشان را از رسانه ها شنیده بود ....خود، درد زیادی داشت اما از آنها می پریسید. از جانباز مشهدی پرسید و خانه ای که روزی طویله بود و همسر بیمار جانباز ...گفتم پیگیری کردیم گویا بعد از رسانه ای شدن، مردم مسکن مناسبی برایشان تهیه کرده اند و .... مشکلاتشان حل شده ... خدای من چقدر بچه های جنگ مردند و مرد و مرد و مردترین مردان .....شادی جانباز از این خبر وصف شدنی نیست ...تا آخر مجلس دعایمان کرد که این خبر خوش را دادیم ......... 

از تمام اینها که میگه بعد میگه : دندم نرم وظیفه ام بود رفتم برای دین و آب و خاک و مردمم جنگیدم منتی سر کسی ندارم اما ......اونایی که دل منو شکستن رو هم میبخشم اما اونایی که دل بچه هامو شکستن رو نمیبخشم اونایی که باعث شدن بچه هام تو حسرت همه چیز بمونن رو نمیبخشم.... 

 

او تمام دردها رو شیرین میدونست و نوش کرده بود اما وقتی پای دردهای روح می آمد اشک رو در چشمهای این قهرمان غیور میدیدی....  

یه مسئولی بهش گفته بود برو حقتو از صدام بگیر، نماینده مجلسی حراست خبر کرده بود، نماینده دیگر مجلس مسخره اش کرده بود، نماینده دیگر با ذکاوت تمام طرحی دیده بود برای اذیت کردن و دور زدن او، نمایده دیگری گفته بود من پول به تو نمیدم و .... 

 

خدایا مردی که با کپسول اکسیژنش رفته از مسئول و نماینده دفاع از حقوق حقشو طلب کنه اینگونه به او جواب دادن...   

 

از جبهه گفت ..از همرزمانش ....میگفت: 

شما میدونی وقتی دوستت کنارت از تشنگی شهید میشه یعنی چی؟ میدونی وقتی تمام بدنت زخم سالک میگیره و وقتی برمیگردی شهر و همه ازت فرار میکنن یعنی چی؟ میدونی عقبه لشگر رو دشمن شیمیایی میکنه یعنی چی؟ میدونی پیکر همرزمانت میمونه میپوسه یعنی چی؟ میدونی آب نیست، نمک و آبلیمو نیست یعنی چی؟ میدونی حداقل آب و تدارکات فقط باید به بچه هایی که خط رو نگه میدارن برسه یعنی چی؟ چون جنگه و چاره ای نیست خط باید حفظ بشه ... ما اینطوری جنگیدیدم و الان خیانتها سر به فلک میزنه، عده ای جانبازی رد کردن برای خودشون و دارن استفاده می کنن و ما ... 

 

خدایا چقدر بچه های جنگ مرد و مردانه اند ...اصلاً مردونگی کم میاره در مقابل اینها ...  

 

خیلی مهم: خودش مرد جنگه اما میگفت: من وقتی با جانبازی حرف میزنم حتی پشت تلفن، با تمام زجر جسمیم می ایستم به احترام.......................  

مغز ناقصم سوت کشید با حرف این جانباز، پس ما چی؟ جا نداره مثل حاج سعید قاسمی کف کفش این عزیزان رو ببوسیم و به پاشون بیفتیم؟ زن و مرد هم نداره، 

 

میگفت هرجا برم و با مسئولی صحبت کنم میگم بایست و احترام بذار به من (منظور از من،من از نوع منیت نیست بلکه حرمت بچه های جنگ و جهاد و دفاعه) 

این هم ناشی از وجود غیورشه که پابرجا حرفش رو میزنه ........ 

 

گفت: نمیخواستم رأی بدم فقط به خاطر حضرت آقا رفتم و تو برگه هم نوشتم رأی من حضرت آقا و به همه نشون دادم و بلند گفتم فقط حضرت آقا (حق داره به مفت خورهای مجلس رأی نده آخه اونایی که اون بی احترامیها رو بهش تو مجلس کردن نماینده های موجهی هم هستن!!) 

 

گفت: به خاطر امام رفتم جنگ، به خاطر حضرت آقا الان جون میدم میدونم آقا با بنیاد شهید همسو نیست و همیشه حقه. 

 

این جانباز بزرگوار تنها 10% جانبازی بهش دادن و بعد هم پس گرفتن!!!!!!!!! دستگاه اکسیژن ساز تنها قیمتی بین یک تا 2میلیون تومان داره اما او قادر نیست اون رو تهیه کنه، پسر 16 ساله اش که شیمیایی رو هم از پدر به ارث برده و مشکل تنفسی داره مجبوره با قد و قواره کوچیکش کپسولهای اکسیژن سنگین پدر رو تا طبقه سوم حمل کنه و ناراحنی مهره و کمر گرفته .... 

مسئولین بی درد عذابتان الیم تر ............. 

 

بچه ها جا نداره تا این عزیزان هستن و وجود دارن و تا شهید نشدن و تا ناگهان دیر نشده بریم سراغشون برای اینکه خودمون رو پیدا کنیم؟ 

 

ما به اونها نیاز داریم ...................

 

اما یه نکته خیلی مهم : جانباز عزیز ما از راهیان نور پرسید و آهی کشید ...... بله راهیان نور ...نه دوستان شک نکنید. من خودم از مشتریهای ثابت هرساله راهیان نورم. شده از هر برنامه ای میزنم و راهیان رو میرم ...راهیان نور که آقا هم این طرح رو تأیید کردن .....اما هرچیزی قاعده و حد و حدود داره  

 

تو این چند ساله خروجی راهیان نور اون چیزی که باید میشد نشد.....راهیان نور شده طرحی که شهدا رو  در زمان و مکانی خاص حبس میکنه...صرف رفتن به اونجاها و گریه کردنها ....فایده ای نداره ....اون تأثیری رو که باید رو همه نمیذاره ...تعارف نکنیم، اعتراض هم نکنید ...اگر راهیان درست هدایت میشد ما سیره شهدا رو پیاده میکردیم اما کو سیره شهدا؟   

 

سیره شهدا تنها گذاشتن همرزمانش بود؟ فراموشی اونا؟ حتی اینکه خیلیهامون باور نکنیم مردان جنگ چه مشکلاتی داردن و چه ظلمهایی بهشون میشه؟ دریغ کنیم از یه دلجویی و سرزدن بهشون؟ نه .............. ما شهدا رو حبس کردیم در زمان و مکان ...جاری نشد سیره شهدا که اگر میشد این نبود اوضاع جامعه .........  

 

منظور این نیست که راهیان تعطیل بشه، خیر اما اهم و فی الاهم ....

 

چقدر هزینه راهیان نور میشه؟ اگر یک صدم از اون هزینه ها چه مادی و چه معنویش صرف عزیزان جانباز میشد خیلی مشکلات حل بود.......شهدا هم راضی تر بودن...........  

چطوری میریم و اونجا شهدا شهدا میکنیم اما باقی الشهدا رو تو شهر تنها گذاشتیم؟! 

راهیان نور همینجاست ..همینجا تو کوچه پس کوچه های شهرمون جایی که بچه های جنگ دارن تو انزوا و مشکلات می پوسن...دارن ذره ذره آب میشن و ما کیلومترها میریم سمت شهدا بدون سیره شهدا، انقدر هم اونجا به بچه ها میگن شهدا انتخابتون کردن که دیگه وقتی برمیگردیم خیلیهامون فکر مکنیم تکلیف انجام شد و تمام شد و من خیلی خوبم چون شهدا انتخابم کرده بودن ...اینا همش حرفه که بی هوا از دهان ها خارج میشه ....شهدا آیا راضیند که جانبازان و همرزمانشون در انزواها بپوسن و پرپر بشن و حتی نام شهید ازشون دریغ بشه؟ هرچی تهمت بلدن آدمهای نالایق که از قضا مسئول شدن نثار اینها کنن؟ و ماهم سکوت؟ و ماهم بی خیال؟ خود شهدا مگه نبود سیره اونها که وقتی برای مدت کوتاهی مرخصی می آمدن اولین کارشون سرکشی از خانواده شهدا و جانبازان بود؟

 

می دویم سمت شهدا بدون سیره شهدا 

 

حکایت یار در کوچه و ما گرد جهان میگردیم ......... 

 

راهیان نور همینجاست.......... 

 

یاد پیاکم افتادم، کاش راهیان نور معبری به منزل جانباز خوزستانی میزد! جانباز ؟؟ الان در چه وضعیه ...برادر شرمنده ام که شرمندگی دیگران رو هم باید به دوش بکشیم! مگه شانه های من چقدر توان داره! چرا همتی نیست تا از بار شانه های ما کم کنه؟ ادعا نیست و خودبینی، نه، واگویه درد است، وارد این راه شدیم بر حسب تکلیف اما بار این راه خیلی سنگینه و نیرو کم، گویا عقبه با بمبهای روزمرگی شیمیایی شدن .......... واقعیته و اتهام نیست.....توان شانه های دوستانمان را یاعلی مددی کن. 

  

 

راهیان نور همینجاست در شهر خودمان.............

  

اول چراغ خانه .....سیره شهدا هم همین بود  

 

راهیان نور همینجاست در شهر خودمان.............

 

 

 

لطفاً جهت نظر دادن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

  

 

 

نظرات 31 + ارسال نظر
مرتضی دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:15 ب.ظ http://christianity.mihanblog.com/

سلام دوست بزرگوار
شهید آوینی:
مالکیت آسمان ها را به نام کسانی نوشته اند که به زمین دل نبسته اند.
انشاالله در پناه امام زمان (عج) آسمانی شوید.
التماس دعا[گل]


مرتضی سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:31 ب.ظ http://christianity.mihanblog.com

سلام
مردان خدا هموراه در غربت بوده اند ولی خدا زیبائیها را نشان می دهد که چشمان ما به زشتی عادت نکند

مرتضی چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:06 ق.ظ http://christianity.mihanblog.com/

سلام دوست بزرگوار
خداوند متعال در قرآن کریم به تحریف کتاب های مقدس یهود و مسیحیت اشاره می کند و از حقیقت نهفته نزد اهل کتاب پرده بر می دارد:
" پس وای بر آنانکه با دست های خود کتاب می نویسند، سپس می گویند: این از جانب خداست، تا بدان بهای نا چیزی بدست آورند." سوره بقره . آیه 79
موفق باشید
التماس دعا

نادر چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ب.ظ http://nr121.blogfa.com

شهادت دختر نبوت ،همسر ولایت و مادر امامت بر شیفتگان حریم امن الهی و عاشقان طریق هدایت تعزیت باد . در راه خدا موفق باشید

یازهرا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ب.ظ http://dfahmokads.blogfa.com

مه خورشید طلعت کیست؟ زهرا
چراغ شعله خلعت کیست ؟ زهرا

نمایان شد ز خط آتش و دود
که جرم فاطمه حب علی بود

پس از زهرا علی بی همزبان شد
اسیر امتی نامهربان شد

علی تنهاست در یک قوم گمراه
زبانش را که می فهمد به جز چاه

پس از او کیسه نان و رطب کو ؟
صدای ناله های نیمه شب کو ؟

خدایا کاش آن شب بی سحر بود
که تیغ ابن ملجم شعله ور بود

اذان گفتند و ما در خواب بودیم
علی تنها به مسجد رهسپر بود

در آن شب تا قمر در عقرب افتاد
غم عالم به دوش زینب افتاد

فدک شد پایمال نانجیبان
علی لرزید و در تاب و تب افتاد

یقین دارم به جرم فتح خیبر
فدک در دست ال مرحب افتاد


[قلب شکسته] [قلب شکسته][قلب شکسته] شهادت دلسوزانه حضرت فاطمه الزهرا(س) را به محضر حضرت آقا امام زمان تسلیت عرض میکنم . وهمچنین به همه ی مسلمانان جهان وشما تسلیت عرض میکنم. [قلب شکسته][قلب شکسته][قلب شکسته][گریه] [گریه]

التماس دعا

یازهرا[گل][گل]

وارث چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ب.ظ http://www.vares.persianblog.ir

سلام
این نوشته هات رو که میخونم یاد شعری میفتم که محمدحسین جعفریان در مقابل امام خامنه ای قرائت کرد و آقا فرمودند این شعر رو بنویسند و به دیوار بنیاد جانبازان بزنند. ولی ای کاش عاقل بودند مسئولینش که «العاقل یکفی به الاشارة».
راستی منم مخم سوت کشید وقتی جانباز فرمودند که با تمام حال بد جسمانیشون در احترام به جانباز دیگه می ایستند و تلفنی صحبت میکنند.
وااااااای بر ما

جامانده در اروند پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://881229.blogfa.com

سلام و درود
خدا قوت
به مطلب ارزنده ای اشاره کردید
راهیان نور...
التماس دعا
یا علی

جانبازربذه نشین پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:23 ق.ظ http://farhangrabaza.persianblog.ir

بسم الله
سلام همسنگر دلاورم
با مطلب ((پندهایی ار حکایات و روایات برای مخلوق)) بروزم خوشحال میشوم قدم رنجه فرموده و با قدوم خود زینت بخش غربتسرای ما باشید . منتظرم ! عزت زیاد [گل]

مرتضی پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ب.ظ http://christianity.mihanblog.com/

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

ای وای مادرم

شکسته تر شده و دست بر کمر دارد

چه پیش آمده ! آیا حسن (ع) خبر دارد؟

شبیه روز برایم، نرفته روشن بود

فدک گرفتن از این قوم دردسر دارد

گرفت دست مرا مادرم

نشد........ نگذاشت.......

تمام شهر بفهمد حسن (ع) جگر دارد

کسی نبود به معمار این محل گوید

عریض ساختن کوچه، کی ضرر دارد

قاصدک پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ب.ظ http://heyratkadeh.persianblog.ir/



کنون نهاده علی سر، به روی شانه ی در
و روی گونه ی او خاطرات می لرزد

ایام تسلیت
یا زهرا ...

نقطه ی رهایی جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ب.ظ http://noghteyerahayi.blogfa.com

زآن روزی که سیلی خورد زهرا
سیه شد روزگار اهل معنا
شنیدم زعارفی که می فرمود
حکم فرج را کند زهرای سیلی خورده امضا

سلام دوست عزیز
به روزم
منتظرحضورسبزتون هستم
التماس دعا...
[گل][گل]

جامانده در اروند جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:11 ب.ظ http://881229.blogfa.com

سلام
سرم خیلی شلوغه انشاالله میام مینویسم.
یا علی
التماس دعا

جامانده شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ

سلام دختر گلم عیدتون مبارک شرمنده دیر اومدم تازه از جنوب برگشتم حلال کنید عیدتونم مبارک ایمیل گذاشتم منتظرم اجرتون با سهدا

علیکم السلام

دختر گلم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مطمئنید؟؟؟!!!!! فکر نکنم جای دخترتون باشم ها ! فکر میکنم خواهر باشم

شمارو هم به جا نیاوردم! ایمیلتون رو هم در ایمیلهام ندیدم

یاعلی

حدید شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ق.ظ http://www.hadidemandegar69.blogsky.com

سلام
خواندم و خجالت کشیدم ..................

حرفی نمیتونم بزنم، بزنم میشه شعار و دروغ چون نمیتونم کاری براشون انجام بدهم

یاعلی

نگاه منتظر شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ق.ظ http://ahd6.persianblog.ir

نشسته دیده به باران، ولی بهاری نیست
دلم شکسته گلم گریه اختیاری نیست
تو را به جان علی اینقدر تلاش نکن
که از چنین بدنی انتظار کاری نیست
بیار بار دلت را به شانه های علی
که در مقابل پیراهن تو باری نیست
برای دست تو این شانه بار سنگینی است
عزیزا حال تو که حال خانه داری نیست
تمام خانه و کوچه پر است از لاله
خزان بستر تو جای لاله کاری نیست
میان سینه ی مجروح من حرم داری
چه فرق می کند این که تو را مزاری نیست
.........................
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج

اسماعیل نوری شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:41 ب.ظ http://suroosh.blogfa.com/

با سلام
به امید روزی که مینی کاشته نشود!!!!!!!!

سری به من بزن
یا علی مدد

باران شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:23 ب.ظ http://www.sarallah-z.blogfa.com

حق دوباره کرمی کرد که بیدار شوم

با نگاه تو گل فاطمه هشیار شوم

از ازل گر دل من بر تو ارادت کردست

مادرت خواست که من بر تو گرفتار شوم

همه ترس من از باقی عمرم این است

باز بر پیش نگاه تو گنهکار شوم

به خدا حاجتم از سفره زهرا این است

دور از اهل سقیفه به علی یار شوم

حق ان چادر پر وصله و خاک آلوده

محرم اهل کسا با دل بیمار شوم

همچو مقداد هماهنگ شوم با رهبر

جان نثار تو چو میثم به سر دار شوم

زیتون یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ب.ظ

سلام
ایام سوگواری را تسلیت میگم
اولین باری بود که به وبلاگتون سر میزدم واقعا عالی بود دلم بدجور لرزید و خیلی چیزا فهمیدم
التماس دعا

یازهرا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ http://dfahmokads.blogfa.com

بیست و یکم فروردین ماه بود. نسیم ملایم بهاری برگهای درختان را نوازش می‌کرد. پدر مطابق همیشه ساعت 6:30 آماده رفتن شد. من و برادر کوچکترم محمد همراه ایشان به مدرسه می رفتیم. پدر کنار ماشین در خیابان ایستاد. ناگهان مردی با لباس کارگران شهرداری جلو آمد، و نامه‌ای به پدرم داد، او هیچگاه راننده و محافظ نداشت. پدر نامه را باز کرد. در همین لحظه آن شخص اسلحه‌اش را بیرون آورد و چهار گلوله به سر پدرم شلیک نمود. با ناباوری به صحنه نگاه کردم نمی‌دانستم چه کار کنم، باورم نمی‌شد. در خیابان هیچ‌کس نبود که مرا درک کند، به سمت منزل همسایگان دویدم و با یکدیگر او را به بیمارستان فرهنگیان رساندیم. اما دیگر دیر شده و او به آسمان پر کشیده بود. با نگاهی به قامت غرق در خون او خاطره سال‌ها جهاد و دلاوری‌اش در ذهنم مرور شد، پدر قهرمانم آرام گرفته بود، صدای بال ملائک در گوش جانم پیچید و عطری بهشتی در فضا طنین افکند.

[گریه][قلب شکسته][گریه][قلب شکسته] بسم رب شهدا [گریه][قلب شکسته][گریه][قلب شکسته]

سالروز شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی را به ساحت مقدس آقا امام زمان (عج) و رهبر کبیر انقلاب و امام خامنه ایی و خوانواده ی بزرگوارش تبریک و تسلیت عرض میکنم.


[گریه][قلب شکسته][گریه][قلب شکسته]

به روز با مطلبی به نام سالروز شهادت امیر سپهبد صیاد شیرازی

[گریه][قلب شکسته][گریه][قلب شکسته]

التماس دعا

یازهرا [گل][گل]

گلبرگ چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ق.ظ http://golbarg313.blogfa.com

دلم گرفت.....خیلی زیبا گفتین....

دلم صید تو شد صیاد چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:49 ق.ظ http://sayad89.blogfa.com/

ما هنوز شهادت را بی درد می طلبیم غافل از اینکه شهادت را به اهل درد میدهند.

سلام واقعا زیبا بود و تلاشتون ستودنی ست .

منتظر حضورتان هستم .

یا علی مدد

خادم الشهدا چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ب.ظ http://DOKUHEE.blogfa.com

سلام...
خادم الشهدا راهی بقیعه...
حتما به دوکوهه سری بزنید و حلالمان کنید...سفارشی داشتید هم درخدمتیم...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ق.ظ

سلام . خدا قوت .حضرت زهرا (س) می فرماید :رسول خدا (ص) به من گفت: اى فاطمه ! هر که بر تو صلوات فرستد ، خداوند او را بیامرزد و به من ، در هر جاى بهشت باشم، ملحق گرداند.
شادی روح مادر مظلومه ما صلوات . در ر اه خدا موفق باشید [گل][گل]

پایگاه بسیج شهید علی غلامپورمقدّم پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ق.ظ http://shahid-gholampoor.blogfa.com

سلام!
دوباره برگشتم! پرشورتر از قبل!
باز هم قلم شما ماشاءالله عالی بود!
خدا به شما جزای خیر دهد!
از صمیم قلب میگم کاش مردم درد دل شما و بنده رو میفهمیدن! حتی این دوستانی که اینجا نظر میذارن! من ازشون گله مندم! روز قیامت پیش مادرم زهرا تک تک شون رو جلوشونو میگیرم و میگم مطلب نوشتنی آخر بچه مذهبی بودین اما موقع عمل و کمک مالی و مساعدت فیزیکی...
راهیان نور اون همه آدم میره،اگه هر کدوم مبلغ ناچیزی بذارن وسط هیچ جانبازی اصلا نباید مشکلی میداشت!
باید همه جانبازا و ایثارگرا رو بذاریم روو سرمون و حلوا حلوا کنیم!

خدایا! بصیرت واقعی نصیبمون کن! نه لقلقه زبانی!


اللهم احفظ قائدنا،زعیمنا،امیرنا،سیّدنا ومولاناامامناالخامنه ئی!

تاظهور!

یاعلی!

علی تنکابنی شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:43 ق.ظ http://shahadat4.blogfa.com

نظر سنجی در مورد رییس جمهور بعدی جمهوری اسلامی ایران در وبلاگ جبهه

http://shahadat4.blogfa.com

شیدا فاطمی شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:07 ب.ظ

سلام. خدا قوت. گزارشتون رو می‌خوام تو خبرگزاری فارس کار کنم. میشه اسم نویسنده رو + عکس‌هاتون رو فوری برام بفرستین؟

مرتضی یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:49 ب.ظ http://christianity.mihanblog.com/

با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست بزرگوار
چگونه دین مسیحیت با تحریفات متعدد ادعای حقانیت می کند؟
حضرت عیسی (ع) در انجیل متی، پس از مصلوب شدن، سه شبانه روز در زمین مدفون ماند: " زیرا هم چنان که یونس سه شبانه روز در شکم ماهی ماند، پسر انسان نیز سه شبانه روز در شکم زمین خواهد بود." ولی در اناجیل دیگر، مدت دفن او را از غروب جمعه تا قبل از سپیده یکشنبه، یعنی حداکثر یک روز و دو شب دانسته است.
موفق باشید[گل]



بهرام دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ http://d-bahram.blogfa.com/

سلام
به روزم با زخم کویر ...مهمان من باش عزیز...بدرود

مجمع ایثار دانشجویان شاهد و ایثارگ دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ب.ظ http://shahed-iust.blogfa.com

با سلام
وبلاگ پرمحتوایی دارید لینکتان کردیم یک مسابقه بال فرشته داریم که خواهشمند است شما هم اطلاع رسانی کنید در ضمن ما تا هفتم اردیبهشت هم تمدیدش کردیم.
مجمع ایثار دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاه علم و صنعت ایران

در راستای ارج نهادن به مقام همسر جانبازان هشت سال دفاع مقدس، دفتر امور دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاه علم و صنعت ایران، مسابقه خاطره نویسی بال فرشته را همزمان با میلاد با سعادت حضرت محمد مصطفی (ص) و امام صادق (ع) برگزار می کند:

محورهای خاطرات:

اولین دیدار پس از جانبازی

سختی های نگهداری جانباز

شیرینی زندگی با یک جانباز

خواب یا اتفاق جالب در مورد جانباز

موضوع دلخواه



خاطراتی که ارسال می کنید باید از زبان همسر جانباز باشد و در نوشتن در ابتدا مورد زیر را رعایت بفرمایید:

نام و نام خانوادگی همسر جانباز:

نام و نام خانوادگی جانباز:

سال تولد جانباز:

درصد جانبازی:

جانبازی در عملیات:


خاطرات خود را به آدرس ایمیل:

balefereshte1391@gmail.com

ارسال نمایید.

درصورتی که ارسال ایمیل برایتان مقدور نمی باشد می توانید خاطرات خود را به نشانی ما ارسال کنید یا اینکه به شماره های دفتر امور دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاه علم و صنعت ایران فکس کنید.

- نام و نام خانوادگی، شماره همراه، آدرس ایمیل و نشانی خود را جهت برقرای ارتباط برای ما ارسال نمایید.

- خاطرات ارسالی بایستی از همسر جانبازان هشت سال دفاع مقدس نقل شده باشد.

- مهلت ارسال تا پایان فروردین ماه سال ۱۳۹۱ می باشد و همزمان با میلاد با سعادت حضرت زهرا (س) و روز زن - بیست و سوم اردیبهشت ماه سال ۹۱برندگان مسابقه اعلام می گردد و به نفر اول تا سوم کمک هزینه سفر به مشهد مقدس به مبلغ ۱۵۰۰۰۰تومان(صد و پنجاه هزار تومان) و نفرات چهارم تا دهم جوایز نقدی اهدا می گردد.

- در صورت داشتن سوال می توانید به آدرس ایمیل داده شده، ایمیل ارسال نمایید یا اینکه با شماره های زیر تماس حاصل نمایید:

۰۲۱-۷۷۲۴۰۳۵۷

۰۲۱-۷۷۲۴۰۴۰۹

نشانی دفتر امور دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاه علم و صنعت ایران:

تهران، میدان رسالت، خ هنگام، خ دانشگاه، دانشگاه علم و صنعت ایران - روبروی آمفی تئاتر روباز

دفتر امور دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاه علم و صنعت ایران

شماره فکس:

۰۲۱-۷۷۲۴۰۳۵۷

۰۲۱-۷۷۲۴۰۴۰۹

پیروزپیمان جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ق.ظ http://lashkar25.blogfa.com

سلام سپاسگزارم از حضورتون...
بنده هم با نقطه نظرات شما موافقم.. و باید هم از مشکلات جانبازان عزیز گفته بشه..ولی کو گوش شنوا..صدای ما به کجا می رسه؟ بنده هم از نزدیک شاهد مشکلات این عزیز دلان هستم و اتفاقا برای اخذ یک وام 12 میلیونی برای یکی از جانباران اخیرا در بنیاد مازندران دعوا هم افتادیم تا طرف بتونه وامشو بگیره و دخترش رو شوهر بده..ما باید از جانبازان عزیز حمایت کنیم و وظیفه ماست اما این دلیل نمیشه که از شهدا نگیم..شما فرمودید که چقدر از شهدا بگیم؟ آیا از بعد جنگ ما ازشهدا به اندازه کافی گفتیم؟ بابا اگه میگفتیم دیگه این وضع فرهنگی جامعه ما که نبود.. ما از شهدا جانبازان و ایثارگران کم گفتیم و اونا رو به این نسل کم شناسوندیم و تا جایی که میتونیم نباید در این راه دریغ کنیم..اصلا به قول شما بدون عمل باشه.. خودم هم یکی از اونایی هستم که سیره شهدا رو عمل نمیکنم ولی همینقدر وقتم تو این راهها گرفته میشه و از گناه باز میمونم..خداروشکر...یادشهدا رو ما باید زنده کنیم..

یا روح الله

سلام
دوست گرامی منظور این نیست که از شهدا نگیم. منظور اینه که صرف بیان خاطرات از شهدا تو این سالها نشون داده که تاثیر چندانی نداره. سیره شهدا مهمه

شما میفرمایید کو گوش شنوا ؟! یعنی به این دلیل نباید گفت؟ معنی مبارزه چیه؟ بارها از جانبازان میشنوم که میگن ما خودمون نمیتونیم کاری کنیم اما اگه دیگران فریاد بزنن خیلی تاثیر داره.

از شهدا گفتنهامون هم غیر اصولیه.از شهدا زیاد میگیم اما قسم میخورم نمیایم بگیم شهید فلانی وقتی می آومد مرخصی کوتاه ، اولین کارش سر زدن به خانواده فلان شهید و رزمنده بود ...نمیگیم شهید باکری در رابطه با مسئولیت مسئولین در قبال جانبازان چی گفت. نمیگیم شهید آجرلو گلوله زد به پای اونی که به مادر شهید لگد زده بود

میدونید سیاست بنیاد چیه؟ از شهدا بگید و معجزات جنگ ...اما از جانباز نگید که خط قرمزه

چرا اثر داره خیلی هم داره گفتن از مشکلات خیلی اثر داره حداقلش اینه که 2 نفر میفهمن که این بدبختها پول نفت نمیره به جیبشون.

تاثیر داره. قصد بنده زیر سوال بردن عملکرد شما نبود کلی گفتم ببینیم شهدا به چی راضیند اینکه فقط از خاطراتشون بگیم؟ آیا راضی نیستن قدری به همرزمانشون بپردازیم؟ تاکید میکنم که کلی میگم و مصداق شما نیستید

یاعلی

باران شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:17 ق.ظ http://shamimehyas.blogfa.com

ای یکی خیلی دردناک بود
کاش می تونسم کاری کنم؟
مشکلشون حل شد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد