کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

زمانی را یافتم برای سکوت...شهدا

 

                                                     لبیک یا رسول الله  

  

                                                    بنام خدای شهیدان   

 

..... زمانی را یافتم برای سکوت .... فرصتی برای اندیشه .....اندیشه برای: از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ...  

فرصتی برای درک اینکه چه فرصتهایی که از دست رفت...... 

 

خدایا میخواهم باشم اما درست اما پربار ... میخواهم باشم اما آماده به تکلیف از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود....  

 

سلامتی نعمت بزرگیست و درک این نعمت از آن کسیست که به قول معروف؛ به مصیبتی گرفتار آید .... 

 

اما در روزها و سالهای عمری که چون برق میگذرند و از نعمت سلامتی بهره مندی چه میکنی؟ چقدر می اندیشی به اینکه : از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود.... چقدر می اندیشی به تکلیف ... تکلیف... تکلیف 

 

 

با توام ای من ! با تو ! با تو ای خودم ! عمری نه چندان کم، گذشت اما کجای کارنامه روسفیدان، ثبت نام شدی ؟  

 

...... زمانی را یافتم برای سکوت .... فرصتی برای اندیشه .....اندیشه برای: از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ... 

 

...... فاصله گرفتم از این دنیا.....فرصتی برای شاید آدم شدن ....... 

 

دیرگاهی بود که میدانستی قدری از سلامتی کامل دوری. ای خود من 5 سال به دنبال هر پزشکی که یافتی رفتی شاید خبر از یک عمل جراحی بی خطر بدهد .... اما ..... 

 

ای خود من در این 5 سال اما کمتر اندیشیدی به اینکه : از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود .... .....  

 

نمیدانم چه شد .....هنوز هم نمیدانم چه شد... پروردگارم چگونه اسباب سلامتی فراهم کرد ....؟!!!

 

و شگفتی تیم جراحیم که گفتند مسئله بیخ دارتر از آن بود که پیش از عمل مشخص باشد .... هنوز سخن پزشک معالجم را میشنوم که میگوید عجب پوست کلفتی هستی که چند ساله سالم و سرحال و بدون نشانه با این قضیه زندگی کردی !!!!   

 

فرصتی یافتم برای اندیشه : کجای تکلیف ایستاده ام ..... همین دانستم که آماده عمل جراحی سنگینی شدم که گرچه خطر جانی نداشت اما عملی بود که موفقیت انجامش از نظر تمام پزشکان این 5 سال مساوی بود با ایجاد مشکلی دیگر ...... 

 

با تمام سختیهایش فرصتی بود برای: شاید مقدمه آدم شدن ....  

 

فقط این را میدانستم که ساده نیست و فقط دعای دلهای پاک نجاتم خواهد داد .... 

 

دعای مادر ...دعای پدر .... اشک و التماس پدر را به درگاه خدا دیدم و چقدر دلم برای پدر کباب شد ....دیدن اینگونه شکستنش، طاقت از دل میبرد .... معنی دخترها بابایی اند را خیلی خوب فهمیدم گرچه دیگر آن دختر کم سن مناسب این حرفها نیستم اما بچه ها همیشه برای والدین بچه اند ..... 

 

اما باید کار را محکم تر می کردم ....نیاز به دعای مادر شهید داشتم ....  

 

مادر شهید بهروز صبوری .....مادر مهربانی که هر وقت به دیدنش بروی، چنان ذوب میشوی از حلاوت مهربانیش که حس میکنی در کنار مادر خودت هستی. قسم میخورم، قطع یقین میگویم که مادر شهید گمنام، بهروز صبوری اگر دعای تو و مناجات شبانه ات در شب پیش از عملم نبود نجات نمی یافتم .... گفتی که برایم ختم صلوات گرفته ای و شب زنده داری کرده ای ......  

 

دعای دوستان عزیزم و ختم صلواهایشان مکمل سلامتیم بود.  

 

و دردلهایم با داداش ابراهیم، به قول دلداده هایش: پرستوی گمنام گردان کمیل، شهید ابراهیم هادی ....  

 

با دعا و توکل پیش رفتم ... اما شهدا ....اما شهدا .... اما شهدا ..... با فکر به شهدا رفتم ...  

 

عملم با موفقیت انجام شد اما ....  

 

آنقدر درد میکشیدم که قابل وصف نیست ......  

 

یکی مرتب در گوشم میگفت به شهدا فکر کن به ایثارگران .... اما شهدا نمیدانم چرا وقتی به شما فکر میکردم احساس درد، بیشتر و عمیق تر میشد ..... فکر به اینکه : من که شیمیایی نشده ام من که نسوخته ام من که ترکش 6 کیلویی نخورده ام من که 96 ترکش نخورده ام ، من که بدون بیهوشی عمل نشده ام......غریب مادر .....شهدا ....غریب مادر گریه کردم برای شما نه برای درد خودم ...... گریه میکردم که خدایا شهدا جانبازان چه کشیدند .... اکنون جانبازان چه می کشند ....  

 

خودمونی تر بگم : آخه شهدا میدونید نمیتونم احساس درد رو تصور کنم! درک نمیکنم که شماها مجبور بودید گاهی ترکش ها رو با دست از توی بدن بیرون بکشید ....شهدا من خیلی درد میکشیدم طوری که هیچ مسکنی اثر نداشت ....تو اون اوج درد فقط به شما فکر میکردم چطور میشه روده های بیرون ریخته رو تو کیسه ریخت و دست به شکم گرفت و راه رفت؟ چطور میشه زخمی و تشنه راهو گم کرد و اسیر شد؟ چطور میشه همه اینها رو دید بازهم رفت؟ چطور میشه پیکر همرزمت بریزه رو تنت و تو بازهم بخوای بری و شهید بشی؟ چطوری میشه زیر تانک، له شدن دوستتو ببینی و باز ضجه بزنی برای شهادت؟ من نمیتونم بفهمم که شهید حسین ایرلو گفت: حیف این بدنها نیست که تیر دوشکا بخوره ؟ این بدن باید از بین بره و بدن شهید حسین ایرلو با گلوله مستقیم تانک تکه تکه شد ......چطور میشه ببینی تو اروند، همرزمت، خودش رفت تو دهان کوسه تا تلاطم آب عملیات رو به خطر نندازه ..  

 

 

96 ترکش خورده بود .....آخه 3 تا خمپاره کنارش منفجر شده بود .....رگهای تنش بیرون بود ....آمپول رو مستقیم به این رگهای پر از عصب میزدند ....چه دردی میکشید این نوجوان 16 ساله ......امروز جانباز سرافرازیست. 

 

من نمیفهمم چطور میشه با بخیه از بیمارستان فرار کرد و جنگید؟ نمیفهمم چطور میشه با زخمهای تازه بهبود یافته که هر آن باز میشن تفنگ و آرپی جی دست گرفت؟ چطوری میشه دوید؟ با اون دردها چطور میشه بازهم رفت ......؟ 

 

باید کمی درد بکشی تا بفهمی که نمیتونی بفهمی....! تا بفهمی که که رزمنده بودن مفت نیست.....! تا الکی شعار ندی ....! باید درد بکشی تا بفهمی که نمیتونی مجروحیت رزمنده ها رو حتی لحظه ای تصور کنی ..... من اینا رو میدونستم اما تو اون لحظه های شدید احساس درد، عمیقا درک کردم این قضیه رو .....  

 

چطور میشه احمد احمد بود و با تجربه دهشتناک ترین شکنجه های ساواک، بازهم سراغ مبارزه رفت و باز دستگیری و ... 

 

آخه شهدا میدونید چیه؟ من نمیفهمم.....من فقط اینو میدونم که شما آسمونی بودید و من زمینی روسیاه ..... شما برترین آدمهای روی زمینید بعد از ائمه و شهدای کربلا .....  

 

من میدونم که تفسیر این حدیث معروف، شمایید: کسانی که در آخر زمان ایمان خود را حفظ میکنند برتری دارند به تمام انسانهای طول تاریخ .... 

 

آی آدما این حدیث رو به خودتون نگیرید....بزرگان اهل بالا گفته اند که تفسیرش شهدای انقلاب و دفاع مقدسند .... شهدا شما کی بودید ؟؟؟؟؟؟؟ 

 

شهدا من نمیدونم شما کی بودید ...... 

 

اما شهدا یه چیزی رو خیلی خوب میفهمم : دیگر این خانه مرا تنگ بود، زندگی بی شهدا ننگ بود  

 

خیلی خوب میفهمم که گرچه از جنش شما نیستم اما هلاک شمام .....انقدر که به خدا بدون شما زنده نیستم ..... خوب میفهمم که بودنم، بودنمان از شماست .....  

 

گاهی گرچه سخته از دست دادن سلامتی اما اگه حتی یه قدم منو نزدیک کنه به اندیشه : از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود، منو نزدیک کنه به درک بیشتری از شخصیت شهدا ..... با جان و دل میپذیرم.. ..خدایا شکر  

 

خدایا بیشتر فهمیدم شهادت را به شعار ندهند به خیال ندهند به دعاهای الکی ندهند ....به تو ندهند همسنگر بسیجی ..... 

 

شهادت را فقط به شهدا دهند ... همین الان هم به شهدا دهند ...میخوای بدونی مثلا به کیا؟ به کسانی مثل شهدای یگان صابرین .... 

 

اینو خیلی از شهدا گفتن که شهید قبل از شهادت به مقام شهادت رسیده ....یا ایتها النفس المطمئنه..... 

 

شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیربردار نیست. ای آنانی که در زندان تن اسیرید به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصه شهادت عاجزید. فقط شهید میتواند قصه شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتدو نام شهید بر خود بگیرد. شهید در این دنیا قبل از اینکه به خون بتپد شهید است و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمیتوانید بشناسید و بفهمید بعد از وصالشان نیز هرگز نمیتوانید درکشان کنید. شهید را شهید درک میکند. اگر شهید باشید شهید را میشناسید وگرنه آئینه زنگار گرفته چیزی را منعکس نمیکند که نمیکند. برخیزید و فکری به حال خود کنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد.                  شهید ناصر الدین باغانی  

 

(حضرت آقا : نوشتجات این شهید عزیز را مکرر خوانده ام و هربار بهره و فیض تازه ای از آن گزفته ام)  

 

زمانی را یافتم برای سکوت ..... فکری به حال خود کنم .....از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود .....تکلیف ..... 

 

شهدا من نمیدونم شما کی هستید اما میدونم که فاصله من با شما میان ماه من تا ماه گردون است .....  

 

شهدا شما کی بودید .......مخلص ترین ها......شما کی بودید 

 

فقط بگم شهدا یه روز در حسرت شماها جون میدونم ...... 

 

 

آی شهدا یه عمره دل من تنگه براتون ...../ هنوزم توی گوشم می پیچه سوز صداتون 

دلای شما باصفا بود / مسافر راه خدا بود/ کبوتر کرببلا بود 

پر از عطر شماست خاک مجنون/ 2 کوهه ، فکه، چزابه، کارون 

ما تو دنیای خاکی اسیریم همرنگ مرداب/ شما اما تو باغ بهشتید مهمون ارباب 

با شما دلم پر میگیره/ عاشقی رو از سر میگیره/ جا گنار دلبر می گیره 

با علی اکبرای خمینی/ میشه دل، خرج شور حسینی 

آقام آقام آقام حسین .......  

با دلی کربلایی همیشه یار حسینیم/ توی شبهای هیئت به یاد ماه خمینیم  

مائیم و مسیر شهادت / در سایه سبز ولایت / تا لحظه سرخ شهادت !!!  

همیشه با ولایت میمونیم/ از شکوه شهادت میخونیم 

آقام آقام آقام حسین ......  

دلا چشم انتظاره طلوع خورشید نوره / تشنه لحظه های زلال روز ظهوره /  

تو این شبهای بی ستاره/ دل عاشقا بی قراره/ آسمون چشمها می باره  

زخمی درد و داغه صدامون/ ندبه خون فراغه دلامون 

 

من میرم از سر میگیرم تکلیفم رو .....همرزمان شما کنارمون هستند اما یه کم تو چشم نیستند....جانبازانی که یادگار از روزهای با شما بودنند.....من بازهم میرم سراغ جانبازان و خانواده هاشون ... 

 

شهدا من نمیدونم کی بودید ... اما تو حسرت شما....تا ابد .....تو حسرت شما  

 

شهدا شما کی هستید؟ من نمیدونم ، شهیدان را شهیدان می شناسند ...                

  

                                      -----------------------------------------------   

 

                    چند ساعت دیگه تشییع شهید علی اکبر اینانلو  

 

خدایا شکر که تصمیم گرفتم بعد چند صباحی سخت، آدم بشم .... خدایا شکر که بعد از بیمارستان و دکتر، اولین جایی که بعد این روزهای سخت رفتم امام زاده صالح بود که هم امام زاده است و هم شهید....و شهدای گمنام صحن امام زاده صالح ....خدایا شکر که با شهدای گمنام شروع کردم ... بعد شهدای گمنام مسجد بلال صداوسیما که پیش این شهدا خیلی شکستم.... شکستنی به لذت بهشت .... 

و بعد دست بوسی مادر شهید صبوری که تو این روزها بارها جویای حالم بود و سنگ صبورم ..... 

 

 و.............. و ................ و ............چند ساعت دیگه  

 

شهید علی اکبر اینانلو، مسافری که بعد از 29 سال برگشته به شهرمون.... وقتی می رفت، همه جا حرف خلوص بود ...امروز که برگشته، بیداد میکنه شهر در بیحجابی و فسق علنی .... شهید اینانلو میدونم که شما 35 شهید بازهم در اوج ناشکریها و کفرگوییهای ما اومدید تا بگید حواسمون به تکلیفمون باشه...اومدید بگید هوای مارو دارید .....  

   

                                 کرج غبارآلود ما چند ساعت دیگه نورانیه ..... 

 

                                -----------------------------------------------------  

 

                        شهید علی اکبر اینانلو هم آمد بعد از 29 سال .....  

 

           کرج بعد از مدتها شاهد فسق و گناه بودن، نفس کشید، علی اکبر آمده بود  

 

 

سلام مهاجر شهر من ....سفر به سلامتت گفته بودند ...مادر پشت سرت آب ریخته بود که برگردی؟ .... سفر خوش گذشت؟ از شهدا چه خبر؟ کجا بودی مرد اینهمه سال؟ 29 سال مادر چشم به در دوخت...هر شهیدی که می آمد مادر منتظر علی اکبرش بود ....  

   

  

امروز 25 مهر 91 تشییع پیکر مسافری عزیز  .... بعد از مدتها شهر باید جانی میگرفت .....علی اکبر آمده بود ... در مسیر که می روم تمام شهر پر است از بنرهای مربوط به تشییع شهید ....   

 

                        

 

همین که رسیدم مادر شهید داشت وارد حوزه بسیج میشد ....مادری پیر اما صبور با چفیه ای به گردن ....  

  

مادرت با همان زبان آذری میگفت گریه نکنید علی اکبرم را برای حسین ع داده ام ..... 

قربون دل صبورت مادر .....چقدر قشنگ میگفت من شجاعم ....من شجاعم، ما مادرای شهدا شجاعیم که شهید تربیت کردیم ..... آرام و صبور ....بی تابی نمیکرد...    

 

                       

 

جای مرحوم پدر خالی بود .... خواهرت خیلی بی قراری میکرد ....  

شهید علی اکبر مادر نازنینت حواسش به همه بود ...پاسخ اردات همه را میداد با همان زبان آذری .... خداراشکر فرصت دستبوسی هم فراهم بود .... 

 

شهید علی اکبر با مادر نازنینت صفا کردیم ....چقدر حرف زدیم ...از لقمه حلال گفت و تربیت صحیحت ....  

 

   

 

اینجور مواقع شهید علی اکبر خیلی پررو میشم ! چیکار کنم منم و یه دنیا عشق و ارادت به شما ....سعی میکردم همش جلوی چشم حاج خانم باشم ....  

 

وای چه صفایی داره دستهای مادر شهید رو گرفتن و بوسه زدن ...چه صفایی داره دست مادر شهید رو بگیری و او دستهاتو با محبت فشار بده .... عالم خبر نداره، دنیاپرستان خبر ندارید چه صفایی داره مادر شهید رو در آغوش گرفتن .... چه صفایی داره دستهایی رو ببوسی که شهید تربیت کرده .....چه صفایی داره که خودتو لوس کنی برای مادر شهید و او مادرانه محبت کنه ...... مادر .....مادر ....مادر ....مادرای شهید از مادرای معمولی خیلی رقیق تر و عاطفی ترند ....دنیا نداره این نعمتهایی رو که ما داریم ....

 

زیارت عاشورا که خوندیم راهی شدیم ...مسیر طولانی بود از حوزه بسیج شهید صدوقی تا شکرآباد .... اهالی محله های ترک آباد و شکرآباد و قلمستان سنگ تمام گذاشتند .... از سایر مردم خبری نبود ...اکثریت جمعیت، هم محلی هایت بودند ....  

 

           

 

از مسئولین که اصلا خبری نبود ....استانداری، فرمانداری و  ...کلهم اجمعین، غائب بودند ....به احتمال قریب به یقین بدلیل اینکه حضور این مسئولین در جلسات پشت درهای بسته! بسیار ضروریست، اگر در تشییع شرکت میکردند فقدان آنها چنان ضربه کاری بود که بازهم به احتمال قریب به یقین شهر سقوط میکرد در غیاب آنها ... و نیز اینها اگر بین مردم باشند وجهه و پرستیژشان آسیب می بیند خدای نکرده!!!    

 

از میان کوچه های پیچ در پیچ ترک آباد که رد شدیم رسیدیم به شکرآباد و خانه شهید ....شهیدمان به  منزلش رفت منزلی که 29 سال پیش ترکش کرده بود ...جمعیت مدام بیشتر میشد ... از خانه که آمدی بیرون نماز میت نه نماز شهید خواندیم و بعد راهی امام زاده بی بی سکینه س برای تدفین ....   

 

                                     

 

مادر شهیدان نعمتی آمده بود ....مادر 3 شهید ... با قامتی خمیده تمام مسیر طولانی تشییع را پیاده آمد و  .....   

                                              

 

فرمانده سپاه کرج؛ سردار احمدرضا باهک، دوست دوران نوجوانیت از تو برایمان گفت و از آمدنت و اینکه آمدنت بعد از اینهمه سال برای یاری ولایت است ....ولایت ....   

 

وصیت نامه شهید علی اکبر اینانلو: 

 

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

به کسانی که  در  راه خدا کشته  می شوند مرده نگویید بلکه آنها زنده اند و این واقعیت را شما درک نمی کنید.

 

باسلام و درود بیکران بر حضرت مهدی(عج) و نائب بر حقش حضرت امام خمینی و سلام بر شهدای اسلام از صدر اسلام تا امروز و با درود بر مجاهدان راه حق 

 

و حقیقت وصیت نامه خود ر ا آغاز میکنم 

ابتدا سخنی با پدر و مادرم  دارم پدر و مادر گرامی از شما میخواهم که مرا ببخشید و از شما میخواهم که بر سر قبر من گریه نکرده و عزاداری نکنید و پدر و مادر از شما تشکر میکنم که چه رنجهایی متحمل شده اید و الان که به جبهه آمده ام و در راه خدا میخوام بجنگم و اگر شهادت نصیب ما شود که بهتر و از شما برادران و خواهران میخواهم که دنباله رو خط امام باشیبد و حافظ خون شهدا  

شهید شمع محفل تاریخ است، شهادت مرگ سرخ محمد ع و آل علی ع است و شهید یعنی شاهد. شهید هرگز نمی میرد و شهید زنده است و خون شهید به زمین نمی ریزد و خون شهید قطره قطره بلکه به هزاران قطره بلکه به دریای بیکران خون تبدیل شود و بر پیکر اجتماع وارد میگردد.                                                   

والسلام                 علی اکبر اینانلو 

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار* 

 

 

 

شهید علی اکبر اینانلو در سال 44 در کرج متولد شد. سال 61 با دوست خود شهید مهدی الهی راهی جبهه شد ...مهدی در والفجر مقدماتی شهید شد و علی اکبر در 22 فروردین 62 در عملیات والفجر یک در فکه برای آخرین بار دیده شد.                      یا شهید 

 

 

  

 

                               ننوشتم که حتما خونده بشه نوشتم که بمونه برای خودم 

                                         احیانا اگر نظر خواستید بذارید لطفا در قسمت بالای پست 

                                                                             یاعلی





 

 

 

 

 

                        

نظرات 25 + ارسال نظر
ولایی سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ http://ghaem86.blogfa.com

سلام . خدا به شما سلامتی بده و درد و رنج جانبازای عزیز رو کم کنه گرچه درد این عزیزا بیشتر از اینکه جسمی باشه روحیه . من با چشم خودم دیدم که در مقابل درد جسمی غیرت به خرج می ده و چیزی نمی گه ولی با همون چشم هم دیدم که تو روزای فتنه چطور بی صدا اشکش جاری می شد و می گفت این حرومزاده ها از همون اولشم با این سید سر سازش نداشتن بالاخره خودشونو نشون دادن .

سلام

سپاس

بله درسته اما بنده چون دچار این مسئله شدم از دریچه مسئله خودم نگاه کردم....

درد جسمیشون رو ذره ای نمیشه تصور کرد ...درد روحیشون که اصلا قابل درک نیست

یاعلی

فانوس دریایی چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:46 ق.ظ http://www.fanoos-e-daryaii.blogfa.com

نام علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام
لب ها را به شادی واداشته است
نوبت عاشقی را در چشم هایِ اکنون می شود خواند
سرود یکدلی در گیسوان نخلستان پیچیده است

سلام
سالروز باشکوه ترین پیوند عالم هستی مبارک
یاعلی و یازهرا[گل][گل]

فانوس دریایی چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:53 ق.ظ

خوندم و گریه کردم در حین شرمندگی...
خدا بهت سلامتی بده و برات حفظش کنه....سلامت جسم و روح.......
التماس دعا
خوش به حالت که اینقدر صفای باطن داری و قدرشناس بهترینها هستی...

باران چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ق.ظ http://shamimehyas.blogfa.com

بی دوست
حتی
باران
هم
بوی تشنگی
میدهد....
وب زیبایی دارید،به وب من هم سر بزن
منتظرم

ایرانی چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ق.ظ

سلام
سلام خدا بر شهیدان.

شهید واژه ای آشنا ولی چقدر قابل درک!؟
شهدا آشنا ولی چقدر قابل درک!؟
سیره شهدا قابل دیدن ولی چقدر قابل درک!؟
راه شهدا روشن ولی چقدر قابل درک!؟
انتظار سخت ولی چقدر قابل درک!؟
...
فکر کن به آنان به اینان، فکر کن.

یا علی

سلام

چقدر قابل درک....................؟! نمی دونم. اینو میدونم که ما خود حجابیم

یاعلی

مومنی چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ب.ظ http://jahanshenasi.ir/post/author/789764

سلام
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
بر اوج محبت علی اوجی نیست،
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
در بحر بجز کرامتش موجی نیست.
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
در کل ممالک و مذاهب به جهان،
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
مانند علی و فاطمه زوجی نیست.
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سالروز نورانی ترین پیوند هستی مبارک......
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

ولایی چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:22 ب.ظ http://ghaem86.blogfa.com

سلام .
نمی دونم مشکل از چیه بعضی وبلاگها برای منم همینطور می شه . ممکنه از فلش پلیر باشه یا بعضی وقتا یه آنتی ویروس به یه کد وبلاگ گیر می ده .

امیرعباس چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:22 ب.ظ http://amir-abbas-d.blogfa.com

سلام
آرزوی سلامت دارم بریتان وطول عمربابرکت
سوزنامه تان راخواندم


بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

لیک کس را دید جان دستور نیست

آتشست این بانگ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد

جوشش عشقست کاندر می فتاد

نی حریف هرکه از یاری برید

پرده‌هااش پرده‌های ما درید

نی حدیث راه پر خون می‌کند

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

مظلومین شیمیایی ایران چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ http://www,chemicalmazlom.blogfa.com

سلام نمی دانم برای شما چه واژه ای انتخاب کنم بگویم خواهر یا دخترم ولی بهترین واژه این است که بگویم افسر عالی رتبه سایبر قهرمان سایبر سمیه زمان ونترس حق گو ولی نه شاید فکر کنند هندوانه می فروشیم در حق من به شما به عنوان یک هم وطن ارزشی افتخار می کنم .

سلام

هیچ ندارم در برابر بچه های جنگ .... هیچ ندارم در برابر مردان و زنان بی ادعا.....

می سوزم در حسرت مردان و زنان بی ادعا ....

کودک بودم در زمان عروجشان .....

الان هم در حسرت همه شهدا ...

در فهم شهدا مانده ام و تا ابد حیرانم... حیران همه شهدا... نیز شهدای این نسل، شهدای صابرین

همین میدانم که زندگی بی شهدا ننگ بود

هیچ ندارم هیچ ....هیچ

حتی قطره هم نیستم

اما وضعیت نامساعد روحی و جسمی و مالی یادگاران و همرزمان شهدا عجیب آزارم میدهد

یاعلی

باران پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ق.ظ http://shamimehyas.blogfa.com

سلام رفیق همسنگر.من که لینکتون کردم اگه شما هم قابل دونستید این کار رو بکنید.
بازم سر میزنم شما هم سر بزنید

مهجور پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:26 ق.ظ http://sarbazedin.mihanblog.com

باسلام.آنقدر زیبا نوشته ای که کسی که تنها همت کند و دو سه خط اول را بخواند تا آخر میخواند و هر سطرش برایش چیزی دارد که یاد بگیرد.
ممنون.
اجرتان باحق
یاحق

یوسف پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ب.ظ

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام ممنون که سر زدید عالی بود

خادم شهدا پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ب.ظ http://aznedokhool.mihanblog.com

حضرت آیت الله بهجت:
احساس حضور خدا در همه حال، همه مسائل را حل می‌کند.
سلام وب خوب و با محتوایی دارید در پناه حق موفق باشید.
به وب من سربزنید و با نظرات ارزشمند خودتون منو یاری دهید. http://aznedokhool.mihanblog.com

حسین طاهری جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:45 ق.ظ

دخترم هستی سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
خیلی وقته نیومدم توی اینترنت وقتی سر زدم گفتم سری هم به وبلاگ شما بزنم و خیلی خوشحال شدم که همچون گذشته در عرصه مقابله با این جنگ نرم که اعتقادات فرزندان این مرز و بوم را هدف قرار داده فعال و کوشا هستی
دخترم هستی نمیدونم مرا شناختی یا نه
من همون جانباز شیمیایی هستم که شما زحمت کشیده بودید و مشکل مرا که متاسفانه هنوز هم حل نشده در وبلاگ ارزشی تان درج نموده بودید
آدرس پست شما هم
http://babayi-ke-shahid-shod.blogsky.com/1390/10/01/post-145/
از خداوند متعال برای شما دختر خوبم آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت خواهان و خواستارم
خدانگهدار شما
در ضمن ایمیل های محبت آمیز شما را دریافت کردم و خیلی خوشحال شدم
از این بابت خیلی سپاسگزارم
راستی دخترم قصد دارم یگ وبلاگ بسازم و اگه خدا توفیق بده فعالیتی داشته باشم
البته یکی ساخته بودم ولی رمزش را فراموش کردم و فعالتی اونجا ندارم
چیکار کنیم دیگه این هم از عوارض پیری است (فراموشی رمز)

سلام برادر

اما باور کنید من هستی نیستم جای دخترتون هم نیستم قطعا جای خواهرتون هستم.

بنده ایمیل هم نفرستادم برای حضرتعالی . اون پست مربوط به شمارو هم از وبلاگ این عمار- حزب الله برداشتم. ایمیل شما رو نداشتم که ایمیل بزنم. هستی قطعا شخص دیگریست.

از لطف شماهم سپاسگزارم.

یاعلی

شیرین شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ق.ظ http://khandidoraft.blogfa.com

سلام. لینک وبلاگ جدیدمو چک کردم. مشکلی نداشت:
khandidoraft.blogfa.com

میثم یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:00 ق.ظ http://pajayepa.mihanblog.com/

شهادت تنها پروازیست که دل میخواهد، نه پَر؛ دل پریدن از دلبستگی ها...
...............
سلام بر همسنگر بسیجی. ان شاء الله در عرصه زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا که به فرموده امام خامنه ای حفظه الله تعالی از شهادت کمتر نیست روز به روز موفّق تر باشید. از آشنایی با وبلاگ شما دوست و برادر ارزشی بی نهایت خوشحال شدم.التماس دعا

رهگذر یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:58 ب.ظ

http://mojtabahatami.blogfa.com/
سلام دوست خوبم.به ایم وبلاگ سر بزنید.توی این وبلاگ به خدا و امام زمان توهین شده لطفا اقدامی کنید

خادم شهدا دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ق.ظ http://aznedokhool.mihanblog.com

سلام هر وقت که میام و این پست رو دوباره میخونم. خیلی از خودم بدم میاد چون دارم برای شهدا می نویسم وقت کم میارم ولی برای حجاب می نویسم وقت زیاد میارم .
فکر میکنم که شهدا دیگه توجه ای بهم ندارن چون قبلا خیلی به یاد شهدا به فکر شهدا بودم نمیدونم کم کاری درحقشون کردم یا چیزی دیگه ای هست .
من از شما میخوام که شفاعت ای بنده رو سیاه رو پیش شهدا بکنید شاید من هم به راه راست بیام .
التماس دعای شدید. یاعلی

سلام

وای ....پناه برخدا......تورخدا این چه قضاوتیه ...تنم لرزید....به خدا این خبرها نیست ها ....من گنهکار ضعیف روسیاه کی باشم که شفاعت کسی رو پیش شهدا بکنم؟! همین که بتونم گلیم خودم رو از ورطه شرمندگی و گناه بیرون بکشم خیلی کار بزرگی کردم ....از مادران شهدا از فرزندان شهدا از همسران شهدا بخواید که شفاعتتون رو پیش شهیدشون بکنن بخصوص مادران شهدا

دوست عزیز شهدا انقدر بزرگند و در عین حال سهل الوصول که به راحتی میشه بهشون وصل شد اونا کاری به وجود گنهکاری چون من ندارن انقدر لطیفند که با تمام خیانتها و گناهان ما بازهم با ما دوستند و هوامونو دارن این ماییم که رد میکنیم ...لطیفی اونها همین بس که از خود و خانوادشون گذشتند برای ما و چون جاودانه اند و متعلق به زمان و مکان نیستند با ما هستند برای همیشه.... فثط یک نکته مهم تورخدا همرزمان شهدا رو تنها نذاریم ...جانبازران و خانواده هاشون رو تنها نذاریم ؛ مشکلات جسمی و روحی و مالی شدیدی دارند طوری که در موراد زیادی دیده میشه فرزندانشون دید خوبی نسبت به جبهه و جنگ ندارن چون اونها دردها و مصیبتهای جنگ نصیبشون شد اما از جنگ سهم امثال من صفا و دوستی با شهدا شد ....
تنهاشون نذاریم

یاعلی

میثم دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ق.ظ http://pajayepa.mihanblog.com/

شهادت تنها پروازیست که دل میخواهد، نه پَر؛ دل پریدن از دلبستگی ها...
...............
سلام بر همسنگر بسیجی. ان شاء الله در عرصه زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا که به فرموده امام خامنه ای حفظه الله تعالی از شهادت کمتر نیست روز به روز موفّق تر باشید. از آشنایی با وبلاگ شما دوست و خواهر ارزشی و ولایی بی نهایت خوشحال شدم.التماس دعا

شیرین دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:57 ب.ظ http://khandidoraft.blogfa.com

سلام. دوستم جان، وبلاگ جدیدم همین خندیدودفته! وبلاگ قدیمم aviation-love.blogfa هستش. متوجه شدید؟

پاسدار شهید محمد غفاری دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ب.ظ http://http:/www.shahid-m-ghafari.blogfa.com

سلام
با سومین سالگرد شهدای وحدت (یگان ویژه صابرین) بروزم
یا علی

ایین پست خیلی عالی بود، التماس دعا

مهدی سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:42 ب.ظ http://jodaeeha.blogfa.com

خوش به حال کسی که بداند از کجا آمده است برای چه آمده است کی میرود کجا می رود برای چی میرود چگونه می رود....
خوش به حال شما که این سوالات برایتان اهمیتی به اندازه تمام عمرتان دارد...
خوش به حالتان که با شهدا در این زمینه مشورت کردید کاش ما هم چنین اندیشه ای داشتیم که با شهدا خود را همنوا کنیم و با آنها دردبکشیم و از دردمان به درد آنها یادی کنیم ...
آری تا انسان در شرایط خاص روحی قرار نگیرد تا جسمش تحت فشار قرار نگیرد نگاهش از زمین به آسمان بالا نخواهد رفت
موفق باشید و التماس عا
خدا را شکر بهبودی یافتید تا این سنگر همچنان همسنگر داشته باشد جسور و با ایمان وو در خط شهدا ...

لاله های بی ادعا شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ب.ظ http://www.lalehaybiedea.blogfa.com

سلام
عیدتون مبارک..
وب دلنشین و زیبایی دارید خیلی خوشحال میشم بهمون سر بزنید.
منتظر نظرات ارزشمندتون و حضور پر محبتتون هستم.
یا زهرا

محیا۳۶۰ چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:33 ب.ظ

عالی بود

م.ج سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:48 ب.ظ http://noghterahaei.blogfa.com

سلام وبلاگتون عالی بود
دعای خیر شهدا بدرقه راهتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد