شهیدان امروز را فراموش کرده ایم(۱)
به تشییع شهیدان دیروز میرویم اما شهیدان امروز را از یاد برده ایم!!!!
با خود اندیشیده ایم که اگر شهدا را دوست داریم برای همرزمانشان چه کرده ایم؟
جانبازان،غریب ترین و مظلوم ترین قشر جامعه ما
میدانید چند هزار جانباز بدون درصد داریم؟
چند هزار جانباز داریم که موفق نشدند جانبازیشان را ثابت کنند؟
چند هزار جانباز در طی سالهای بعد از جنگ،بیماریشان شدت یافته و درصد تعیینی ۲۲ سال پیش جوابگوی نیازشان نیست؟
قضیه جانباز شهید رجبی ثانی یادتان هست؟
هیچ میدانید که میگویند به فرزندان جانبازان باید تخفیف شهریه تعلق گیرد و تبلیغ میشود و در جامعه پخش میشود اما در عمل وقتی جانبازی و فرزندش چنین ادعایی کنند با واکنش تحقیرآمیز روبرو میشوند... و کلا این که قضیه تخفیف از ریشه دروغ بوده؟
چند هزار جانباز هرگز حقوقی دریافت نکرده و نمیکنند؟
میدانید که بنیاد شهید کار چندانی برای جانبازان نمیکند؟
واروژ خدابخشیان،جانباز شیمیایی مسیحی که در 43 سالگی پیر می نماید.بر اثر بی توجهی و بیکاری و کابوسهای جنگ به بیماری شیزوفرنی مبتلاست.مادرش آنقدر راهروهای بنیاد را بالا پائین کرد تا دق کرد و پرکشید.واروژ با میزان بالای جانبازی از نوع شیمیایی و اعصاب و روان ، تنها 10 % جانبازی برایش ثبت کرده اند.بنیاد،حقوقی به او نمیدهد.تنها از کلیسا 30 هزار تومان مستمری میگیرد.تمام زندگیش فنا شده و افسرده و تنها.برادرش که یار و یاورش بود نیز به تازگی فوت کرده است.مسئولین بنیاد در خوابهای نازشان چه میبینند؟ و البته ما چرا واروژ و واروژها را نمیشناسیم؟ علت تنهایی و شیزوفرنی واروژ،دغدغه ها و مشغله های ماست...............
برعکس تبلیغاتی که در جامعه کردند، در بوغ و کرنا،جانبازانی هستند به نان شب محتاج ؟
جانبازانی که دیروز وطنمان به رشادتهای آنها محتاج بود: حالا او به نان شب محتاج است.
همه جانبازان نه،اما تعداد زیادی در این وضعیتند.
آیا میدانید که جانبازانی هستند که بقدری وضعیت جسمی نامناسبی دارند که خانواده از آنها بریده و رهایشان کرده و ما نیز؟
میدانید در بنیاد شهید و جانبازان به جانبازی که در اثر مجروحیت شیمیایی تمام بدنش تاولهای خونی و عفونی است میگویند که با سیگار سوزوندی دروغ میگی؟
میدانید حتی در بنیاد به جانباز شیمیایی گفته بودند که از زجر کشیدنتان لذت میبریم؟
میدانید که از ۷ هزار جانباز شیمیایی تهران،۶ هزار نفر درصد ندارند و اصلا جانباز محسوب نمی شوند؟
میدانید که چند هزار جانباز به نان شب محتاجند؟
میدانید فرزندان جانبازان بی درصد و به نان شب محتاج به آنان میگویند: ای کاش خواننده میشدی تا وضعمان این نمیشد!!
وای بر ما.وای بر ما.........................................
چند نفر از ما تا کنون همت کرده و قدمی برای شناسایی این عزیزان برداشته ایم؟
آیا من شرم نمیکنم که مرد دیروز وطنم که به خاطر ما از همه چیز گذشت امروز به من التماس میکند که برایش کاری کنم و صدایش را به جایی برسانم؟
کجای دنیا با سربازان وطنشان چنین رفتار می کنند؟
بعد از گذشت بیش از یک قرن از جنگ جهانی دوم، میدانید که سربازان پیر آن روزها در چه رفاهی زندگی میکنند؟ُ
ما حتی به چشم سرباز عادی هم به جانبازان نگاه نکردیم.حالا بماند معنویتشان و خلوصشان و ایثارشان که اینان با هیچ کدام از سربازان دنیا قابل مقاسیه نیستند.
کدام یک از ما اقدام کردیم و به آنها سر زدیم؟ مطالبه گر حقوقشان از برخی مسئولین مفت خور شدیم؟
کداممان تشکیلاتی ترتیب داریم تا به درددلهایشان برسیم؟
چرا فرزند جانباز محتاج نمی تواند سر به بالا کند در حالی که پدرش قهرمان است؟
جواب شهدا را چه خواهیم داد؟با همرزمانشان چه کردیم؟
هر روز آنان را شهید میکنیم و فقط از شهدای دیروز می گوییم در حالی که همینها را که با ما زندگی میکنند و زندگی می کردند فراموش کرده ایم!!
نگویید که نمی شود،نمی توانیم،از دست ما چه کاری ساخته است؟ ما خیلی کارها میتوانستیم بکنیم و نکردیم.هنوز فرصت باقی است....
چند هزار جانباز پر میکشند بدون آنکه عنوان شهید راداشته باشند و در قطعه های عادی به خاک سپرده می شوند.؟
میدانید که بعضی جانبازان حتی قادر به خرید ماسک اکسیژن قابل حمل هم نیستند؟ قادر به خرید ویلچر نیستند و به ناچار در خانه بمان و بپوس......
هیچ میدانید که تبلیغاتی که در مورد آنان و رفاهشان و کارهایی که برایشان شده....کذب است و فقط حرف و طبل توخالی.
بله در این دولت کارهای چندی انجام گرفت اما نه برای همه.آنان که در همان سالهای اولیه جانبازیشان ثابت نشد هنوز هم جانباز محسوب نمی شوند؟
و اما آنان که درصد گرفته اند : برای جانباز شیمیایی که هر لحظه شهید است چه درصدی داده اند؟ ۱۰٪ ، ۱۵ ٪ .تازه این روزها درصدها را کم هم میکنند.
کم پیش آمده که عدالت در مورد جانبازی اجرا شود.
گویا مسئولین بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان به مرض بی خیالی سالهای گذشته عادت کرده اند!!!
البته جانبازانی که وضع مالی خوبی دارند و خودشان به درمانهایشان و مسائلشان میرسند و نیازی به بنیاد ندارند فرق میکند.
چند جانباز سالانه خودکشی می کنند؟
گویی جنگ تمام شد و کار بنیاد هم به اتمام رسید و کار من و تو هم به اتمام رسید.کاری نداریم جز از شهدا گفتن و مویه کردن و به تشییع شهدا رفتن ...کار ساده ایست..اما برای جانبازان وقت نداریم...حوصله خون دل خوردن نداریم...نمی خواهیم افسرده شویم......و در یک کلام :
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم.....
از شهدای دیروز استقبال میکنیم اما حتی با گلی به دیدار شهید امروز نمیرویم!!
هیچ میدانید که آماری از جانبازان نداریم و اگر شاید روزی خواستیم همتی کنیم باید به دنبالشان بگردیم و شناسایی کنیم؟
میدانید که ۲۰۰ هزار جانباز شیمیایی بدون احراز جانبازی زندگی میکنند؟
شعرهای ابوالفضل سپهر یادتان هست؟چطور سرفه ها و زخمها و خونها و ....جانبازان رو به کلام کشید؟
چرا ما مثل ابوالفضل سپهر نیستیم؟میدانید که خیلیها فکر میکردند که او بچه جبهه و جنگ است؟آنقدر که با شهدا و ایثارگران مأنوس بود.
چرا دیگر ابوالفضل سپهری،یادهایمان را زخمی نمیکند؟
چرا ما زخمی نمیشویم ؟چرا ؟ اگر امروز زخمی از آه آنان و درد و زجرشان نیستیم! پس دروغ میگوییم که کجایید ای شهیدان خدایی....................
اگر امروز من حجاب دارم،درس میخوانم،سفر میکنم،دنبال تفریحاتم میروم،ازدواج میکنم،بچه دار میشوم،عنوان و منصبی کسب میکنم و ....چون دیروز لیلا جنگید و چادرش زیر ترکش خمپاره تکه پاره شد،چون شهید احمدرضا احدی نفر اول کنکور پزشکی سلامتی مرا به درسش ترجییح داد و دانشگاه را رها کرد و من امروز عنوان تحصیل کرده را یدک میکشم،چون بابای سارا از تفریح با سارا دست کشید تا فردا ساراها راحت تر تفریح کنند و با بد حجابی به تاولهای خونی و چرکی بدن شیمیاییش نمک و اسید بپاشند،چون شهید جواد شعبان زاده تازه داماد از همسر جوانش برید تا امروز مریم و آرش و ... به فکر ماه عسل در آنتالیا باشند،چون بابای هدی رفت و شیمیایی شد و برگشت و دیگر نتوانست مثل باباهای دیگر برایش بابایی کند و بابای هدی شهید امروز شد: شهید ایوب بلندی.
کجا ایستاده ایم؟به خدا شهدا ناظرند.چه میکنیم؟چقدر بهانه؟
بخوانید:اعتراض جانبازان به بنیاد شهید:
http://azmedidar.blogfa.com/post-8.aspx : وبلاگ جانبازان دفاع مقدس
http://azmedidar.blogfa.com/post-9.aspx : وبلاگ جانبازان دفاع مقدس
و ما ... و ما .... هر روز بیخیال تر از دیروز به روزمرگیهای خود ادامه میدهیم..... شاید وقتی دیگر برای آنان وقت گذاشتیم....؟؟؟؟
لطفا برای کامنت گذاشتن به بالای پست مراجعه کنید
همه از زیسن معنایی دارند و در آن راهی را دنبال می کنند، هر کس به مقتضای عقلش و فهمش.از نخل های درهم و غمگین پرسیدم: زندگی چیست؟شاخه ای خشک و شکسته با دهان باد پاسخم داد که همین!رود آرام و نرم، می خرامید و پیش می تاخت. پرسیدم زندگی را چگونه تفسیر می کنی؟رود گفت: دریا زندگی است.دریا گفت: نه، ابرها زندگی اند. پرواز در بیکرانه ی آسمان.
با سلام
ان شاء ا... جانباز کربلا "اباالفضل العباس" یاورتان باشد.
درد است ! چه درد بزرگی در این دنیای فانی که بر بندگان مخلص چه میگذرد؟
آقا جان یارانتان را دریابید که نفسها تنگ شده و خسته
پس کی تشریف می اورید؟ کی؟
بیداد از نامردی ها و خیانتها! بیداد از منافق ها و نماها!
ای کاش می فهمیدیم درد چیست؟ ارزشها کجاست؟
ای کاش قدردان بودیم بر انان که امنیت امروز را اوردند
ای کاش می دانستیم الان چگونه ایم؟
ای کاش می دانستیم مرد کیست؟ جوانمردی چیست؟
ای کاش می دانستیم اتش و خون و بوی شیمیایی یعنی چی؟
تا امروز پشت پا نزنیم به انان که دیدند ...
یادمان نرود چه می کنیم؟
خدایا بر ما توانایی ده تا پاس دارنده خون مظلومان و یاری دهنده
از جان گذشته های در راه دینت باشیم.
یا علی
سلام . . .
واقعا که چه کسانی رفتند و چه کسانی ماندند . . .
ای خدا یا ما را ببر پیش شهدا . . .
التماس دعا .
سلام تولد حضرت معصومه و روز دختر مبارک
کاش این مطلبتو کسیانی میخوندن که فقط بلد به خانواده شهدا و جانبازا تهمت بزنن هرچند اونا سالهاست که گوشاشون کر شده و فقط تهمت زدن به این عزیزان و بلدن
یا بی بی معصو مه ادرکنی
سلام خواهر خدا قوت خسته نباشی
مطلبت عرق شرم بر پیشانی هر ایرانی مینشاند
دیگر نمیگویم؛ پیشتر نرو!
اینجا باتلاق است!
حالا میگردم به کشف باتلاقی تواناتر
در اینهمه خردی که حتی باتلاقهایش
وظیفهشناس و عالی نیستند.
همه چیز در معطلی است
میوهای که گل
پولی که کتاب مقدس
و مسجدی که بنگاه املاک.
ما را چه شده است؟
این یک معمای پیچیده است
همه در آرزوی کسب چیزی هستند
که من با آن جنگیدهام
و جالب آنکه باید خدمتکارشان باشم
در حالیکه دست و پا ندارم
گاهی چشم، زبان و به گمان آنها حتی شعور!
من بیدست، بیپا، زبان، گاهی چشم
و به گمان آنها حتی شعور
در دورافتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
وظیفه حفاظت از مرزهایی را دارم
که تمام روزنامهها و شبکههای تلویزیونی
حتی رفقای دیروزم - قربتاً الیالله -
با تلاش تحسینبرانگیز
سرگرم تجاوز به آنند.
جالب آنکه در مراسم آغاز هر تجاوزی
با نخاع قطع شدهام
باید در صف اول باشم
و همیشه باید باشم
چون تریبون، گلدان و صندلی
باشم تا رسیدن نمایندگان بانکها
سپس وظیفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.
من وظیفه دارم قهرمان همیشگی فدراسیونهای درجه چهار باشم
بیدست و پا بدوم، شنا کنم و ...
دفاع از غرور ملی-اسلامی در تمام میادین
چون گذشته که با یازده تیر و ترکش در تنم
نگذاشتم آنها از پل «مارد» بگذرند
حالا یک پیمانکار آن پل را بازسازی کرده است
مرا هم بردند
خوشبختانه دستی ندارم.
اگر نه یابد نوار را من میبریدم
نشد.
وزیر این زحمت را کشید
تلویزیون هم نشان داد
سپس همه برگشتند
وزیر به وزارتخانهاش
پیمانکاران به ویلاهایشان
و من به تختم.
من نمیدانم چه هستم
نه کیفی و نه کمی
بی دست و پا و چشم و گوش و به گمان آنها حتی ...
به قول مرتضی؛ کلمنم!
اما این کلمن یک رأی دارد
که دست بر قضا خیلی مهم است
و همواره تلویزیون از دادنش فیلم میگیرد
خیلی جای تقدیر و تشکر دارد
اما هرگز ضمانتی نیست
شاید تغییر کنم
اینجاست که حال من مهم میشود.
شاید حالا پیمانکاران، فرشتگان شبهای شلمچه
پاسداران پل مارد
و ترکش خوردگان خرمشهرند
شاید من
حال یک اختلاسپیشه خودفروخته جاسوسم
که خودم خرمشهر را خراب کردهام
و لابد اسناد آن در یک وزارتخانه مهم موجود است
برای همین باید، همینطور باید
در دور افتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
زمان بگذرد
من پیرتر شوم
تا معلوم شود چه کارهام.
سرمایه من کلمات است
گردانم مجنون را حفظ کرد
یکصد و شصت کیلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفت
اما بعید میدانم تختم
یکصد و شصت سانتیمتر مربع مساحت داشته باشد
چند بار از روی آن افتادهام
یکبار هم خودم را انداختم
بنا بود برای افتتاح یک رستوران ببرندم!
من یک نام باشکوهم
اما فرزندانم از نسبتشان با من میگریزند
با بهره هوشی یکصد و چهل
آنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفتهاند
زنم در خانه یک دلال باغبانی میکند
و پسرم میگوید:
ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم.
فرو بریزید ای منورهای رنگارنگ!
گمانم در این تاریکی گم شدهام
و بین خطوط دشمن سرگردان،
آه! پس چرا دیگر اسیرم نمیکنند
آه! چه کسی یک قطع نخاعی بیمصرف را اسیر میکند
و باز آه! چه کسی یک اسیر را اسیر میکند
آه و آه که از یاد بردم، من اسیرم
زندانی با اعمال شاقه
آماده برای هر افتتاح، اعلام رای
و رقصیدن به سازها و مناسبتهای گوناگون
و بیاختیار در انتخاب غذا
انتخاب رؤیاها
حتی در انشای اعترافاتم.
و شهید، شهید که چه دور است و بزرگ
با تمام داراییش؛
یک شیشه شکسته
یک قاب آلومینیومی
و سکوت گورستان
خدا را شکر، لااقل او غمی ندارد
و همیشه میخندد
و شهید که بسیار دور است از این خطوط ناخوانا
از این زبان بیسابقه نامفهوم
و این تصاویر تازه و هولناک،
خدا را شکر! لااقل او غمی ندارد
و همیشه میخندد
و بسیار خوشبخت است
زیرا او مرده است.
و من اما هر صبح آماده میشوم
برای شکنجهای تازه
در دور افتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
در باغ وحشی به نام کلینیک درد
تا مواد اولیه شکنجهای تازه باشم
برای جانم
تنم
وطنم
تا باز خودم را از تخت یک مترو شصت سانتیام
به خاک بیندازم
اما نمیرم
درد این ستون فقرات کج
و فراق
لهم کند
اما همچنان شهیدی زنده باقی بمانم.
سلام ..بسیار متأثر شدم....هرچند در زمان خدمتم در امور ایثارگران نزاجا ازاین موارد زیاد دیده بودم ولی بازهم برایم دلخراش بود وسخت .از ما که کاری بر نمی آید امیدواریم مسئولین بخوانند وفکری برای این همه کم لطفیها بکنند .
با شعری از ابوالفضل سپهر (به یاد شهدای گرانقدر جاوید الاثر)به روزم وچشم براه حضور همه دوستان
سلام دوست گرامی.
البته از دست ما خیلی کارها برمیاد اما کوتاهی میکنیم...
جانبازان فقط مشکالت مالی ندارند... عدم استقبال و دلجویی ما از آنها درد بزرگیست برایشان.....بارها این مورد رو از نزدیک و از گفته هاشون دریافتم...گرچه آنقدر بزرگوارند که گله نمیکنند.....
حداقلش این بود که به دیدارشون بریم و .......به لحاظ روحی حامی اونها باشیم..........
یاعلی.
سلام...
این موردی که شما در مرد دیدار از جانبازان فرمودید کاملا؛ صحیح بوده وحائز اهمیت است .بله این حداقل کاریست که ما عموم مردم می توانیم انجام دهیم ...ولی با دیدن مشکلات عدیده مالی این بندگان خاصه خدا انسان دلش به درد آمده واز لحاظ اعتقادی دچار تناقضاتی می گردد بلاخص مایی که از نظر اعتقادات هم ضعیف هستیم...
به هرحال شما به نکته مهمی اشاره نمودید که بنده در آن لحظه به آن فکر نکرده بودم...ممنونم
سلام
از اینکه خردلی شدید معذرت می خواهم/ اینجا همه سرفه می کنند
یاد قربانیان سلاحهای شیمیایی را زنده نگهدارید
اجرتان با خدا
سلام دوست عزیز:
فرا رسیدن دهه کرامت ایام میلاد حضرت علی بن موسی الرضا(ع)
حضرت فاطمه معصومه (س)
حضرت احمدبن موسی (ع)
بر شمامبارک باد.
مطلب جالبی بود.بلاگ خوب وزیبا با مطالب ارزنده ای داری.منتظر حضور گرمت هستم.یا علی
سلام...
آقا ممنون از همه توضیحاتتون قطعا؛ به زحمت افتادید درست می فرمائید بیشتر در موردش فکر می کنم وبه شما سر می زنم ...بازم ممنون
ای آبادان پر بلا!
گلهای پرپرت کو؟
یاران رهبرت کو؟
http://abadanman.persianblog.ir/
http://abadanman.webphoto.ir/
سلام خواهرم.از مطالبت لذت میبیرم و افسوس می خورم که قلم زیبایی چون شما برای نوشتن ندارم.
نمی دونم الان مسئول بنیاد جانبازان چه کسی هست چون حق با شماست و به جانبازان شدیدا بی لطفی می شه و ظاهرا با اعلام اطلاعات نادرست مانع رسیدن حقایق به گوش مسولان و رییس جمهوری می شن. بیشتر این عزیزان از لحاظ مالی هم در مضیقه هستند.عاجزانه از شما و دیگر دوستان تقاضا دارم بیاین همت کنیم یه راهی پیدا کنیم و مشکلات این عزیزان رو به گوش رییس جمهور محترم و مخصوصا رهبری عزیز برسانیم باشد تا قدمی برای احقاق حقوق این عزیزان برداشته باشیم.در ضمن دایی من شهید صمد زبردست که خود مجروح 70 درصد بود حدود 18سال پیش رییس بنیاد جانبازان تبریز بودند و چون خودشان به مشکلات این عزیزان واقف بودند در آن زمان اقدامات زیادی برای تسهیل زندگی جانبازان برداشتند ولی افسوس که سالهاست به کنار همرزمان شهیدشون پر کشیده اند...
سلام
رئیس بنیاد شهید و جانبازان شخصی است بنام : حضرت نامستدام جناب مفقودالدوله " زریبافان " که عضو باشگاه استقلال بوده و هیچ قرابتی با مسائل ایثارگران نداره و هیچ شخص حقیقی و حقوقی قادر به یافتن ایشون نیست.فکر کنم تنها قرابتی که با این مسائل داره مفقود بودنشه.
خواهر عزیزم از مسائل جانبازان و خانواده های شهدا ،حضرت آقا و آقای احمدی نژاد به خوبی مطلعند و بارها تذکر داده اند اما مثل مسائل دیگه نوبت به مسئولینی که باید اجرا کنند که میرسه خیانت میکنن و اجرا نمیکنن.
بعدش هم خواهرم هرچقدر که بعضی بخوان کتمان کنند بعضی چیزهارو :مگه میشه رهبر و رئیس جمهور از مسائل کشور بیخبر باشن؟
در همین کامنتها کامنت جناب محمدی نور رو بخونید:شعری که نوشته مال آقای جعفریان هست که در حضور آقا خونده شد و بعدش آقا با کنایه خاصی فرمودن :بدید این شعر رو با خط خوش بنویسن و ببرید بنیاد تا به دیوار بزنن......ببینید چه فاجعه ای در بنیاد هست که آقا چنین میگن.
و اما حرف من این است که بنیاد که هیچ ،بنیادش به باد است ،ما چرا کاری نمیکنیم؟!
سلام،
مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامحسین جمی که نزدیک دوسال است که دار فانی را وداع گفته اند و هم اکنون در جوار بارگاه ملکوتی حضرت علی (ع) در وادی السلام نجف اشرف آرمیده اند...
مفرست این گدا را به دری مگر شهادت
مخراین متاع جان رابه زری مگرشهادت
چهار سمت وسوی حرمت هزارسوگند
که به هیچ سمت وسویم مبری مگرشهادت
بنوازطفل جان را،ببرش به مکتب عشق
که درآن نباشدعلم وهنری مگرشهادت
زده ام به عمق دریای غریب زندگانی
نگرفته چشم دل را گهری مگرشهادت
"خبرشهادتم رابرسان درآن زمانی
که پراست عالم ازهرخبری مگرشهادت
سلام.
« یک نفر را مثل آقاى خامنهای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم. » امام خمینى «قدس سره»
چه ساده لوح اند
آنان که می پندارند عکس تو را
به دیوارهای خانه ام آویخته ام
و نمی دانندکه من
دیوارهای خانه ام را
به عکس تو آویخته ام!
به روزم و منتظر حضور پرمهرتون هستم...
( اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان و حفظ نائب المهدی امامنا خامنه ای )
سلام همسنگر
نمی دونم باید چی بگم واقعا جای تاسف داره که این ستاره ها دارند خاموش میشند وما هیچ حرفی برای گفتن نداریم
اجرکم عندالله
التماس دعا
سلام برشما ...
خسته نباشین .... دست شمادرد نکنه [گل][گل][لبخند]
می دونستین مطالبتون خیلی توپه [چشمک]
التماس دعا ........[گل]
یا علی .....
[گل][گل]قال رسول الله (ص) :
أفضَلُ العِبادَتِ انتِظارُ الفَرَجِ . برترین عبادت انتظار فرج است [گل][گل]
[گل][گل]تنگ است بسی به سینه ام راه نفس[گل][گل]
[گل][گل]از بس که به راه حق نمی بینم کــــس[گل][گل]
[گل][گل]پر گشته جهـــــان سراسر از ظلم ونفاق [گل][گل]
[گل][گل]ای پادشه عصــــر تو به فریاد رس[گل][گل]
[گل][گل][گل][گل]اللهم عجل لولیک الفرج [گل][گل][گل][گل]
" گفتی مسافری....
و من آنقدر ساده ام که سالهاست نماز دلم را شکسته می خوانم. "
سلام دوست بزرگوار با دیدن عکسها دلم خواست زمین دهن باز کند و من را که لایق مردنم ببلعد .من همیشه گفته ام و تا مرگ خواهم گفت شهدا شرمنده ایم.
وای بر ما
سلام هم ولایتی بر شما
تالارهای گفتمان کشف الیقین با محیطی آرام و جذاب پذیرای شما عزیزان است . به همراه پرسش و پاسخ توسط کارشناسان مربوطه ( به صورت آن لاین ) .
در صورت تمایل می توانید عضو شده و ما را از مطالب خود بهره مند نمایید .
گاهی حقیقت چقدر سخت و تلخ است !
سلام.خیلی ممنون از تذکرات به جای شما.
جای حاج منصورم خالی.
دیروز با هواپیما رفت کربلا.
سلام علیکم
./
در میان سلسله ی انبیاء آنان که شوق و دلدادگی خود را به یوسف زهـــــــــــــــــرا ع زودتر اظهار کردند درخشش مدال**اولو العــــــزم** را بر سینه هایشان دیدند...
./
اجرکم عندالله / التماس دعای فرج
سلام
عذرخواهی میکنم بابت تاخیر در جواب شما بزرگوار
آقا سید زمان در درگیری با اشرار سال 73 به شهادت رسیدند
آقا سید محمدحسین هم در درگیری با اشرار (زاهدان) تیر به سرشون اصابت کرد یه مدت هم توی کما بودند و بعدش هم به شهادت رسیدند هنوز چهلمین روز ایشان نرسیده
ما رو هم دعا کنید...
اللهم عجل لولیک الفرج
ماسک به تعدا بچه ها نبود....خیلی ها این را نمیدانند
خیلی ها هم نخواستند که بدانند....
خیلی ها هم میدانند ولی انگار نمیدانند...
خیلی ها هم....
بگذریم...
اللهم عجل لولیک الفرج
دعایمان کنید ....
سلام مجدد
بهروزم
منتظرت هستم.
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
گر تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله ی نظر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
صوفانه
دیگر نمیگویم؛ پیشتر نرو!
اینجا باتلاق است!
حالا میگردم به کشف باتلاقی تواناتر
در اینهمه خردی که حتی باتلاقهایش
وظیفهشناس و عالی نیستند.
همه چیز در معطلی است
میوهای که گل
پولی که کتاب مقدس
و مسجدی که بنگاه املاک.
ما را چه شده است؟
این یک معمای پیچیده است
همه در آرزوی کسب چیزی هستند
که من با آن جنگیدهام
و جالب آنکه باید خدمتکارشان باشم
در حالیکه دست و پا ندارم
گاهی چشم، زبان و به گمان آنها حتی شعور!
من بیدست، بیپا، زبان، گاهی چشم
و به گمان آنها حتی شعور
در دورافتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
وظیفه حفاظت از مرزهایی را دارم
که تمام روزنامهها و شبکههای تلویزیونی
حتی رفقای دیروزم - قربتاً الیالله -
با تلاش تحسینبرانگیز
سرگرم تجاوز به آنند.
جالب آنکه در مراسم آغاز هر تجاوزی
با نخاع قطع شدهام
باید در صف اول باشم
و همیشه باید باشم
چون تریبون، گلدان و صندلی
باشم تا رسیدن نمایندگان بانکها
سپس وظیفه دارم فوراً به اتاقم برگردم.
من وظیفه دارم قهرمان همیشگی فدراسیونهای درجه چهار باشم
بیدست و پا بدوم، شنا کنم و ...
دفاع از غرور ملی-اسلامی در تمام میادین
چون گذشته که با یازده تیر و ترکش در تنم
نگذاشتم آنها از پل «مارد» بگذرند
حالا یک پیمانکار آن پل را بازسازی کرده است
مرا هم بردند
خوشبختانه دستی ندارم.
اگر نه یابد نوار را من میبریدم
نشد.
وزیر این زحمت را کشید
تلویزیون هم نشان داد
سپس همه برگشتند
وزیر به وزارتخانهاش
پیمانکاران به ویلاهایشان
و من به تختم.
من نمیدانم چه هستم
نه کیفی و نه کمی
بی دست و پا و چشم و گوش و به گمان آنها حتی ...
به قول مرتضی؛ کلمنم!
اما این کلمن یک رأی دارد
که دست بر قضا خیلی مهم است
و همواره تلویزیون از دادنش فیلم میگیرد
خیلی جای تقدیر و تشکر دارد
اما هرگز ضمانتی نیست
شاید تغییر کنم
اینجاست که حال من مهم میشود.
شاید حالا پیمانکاران، فرشتگان شبهای شلمچه
پاسداران پل مارد
و ترکش خوردگان خرمشهرند
شاید من
حال یک اختلاسپیشه خودفروخته جاسوسم
که خودم خرمشهر را خراب کردهام
و لابد اسناد آن در یک وزارتخانه مهم موجود است
برای همین باید، همینطور باید
در دور افتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
زمان بگذرد
من پیرتر شوم
تا معلوم شود چه کارهام.
سرمایه من کلمات است
گردانم مجنون را حفظ کرد
یکصد و شصت کیلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفت
اما بعید میدانم تختم
یکصد و شصت سانتیمتر مربع مساحت داشته باشد
چند بار از روی آن افتادهام
یکبار هم خودم را انداختم
بنا بود برای افتتاح یک رستوران ببرندم!
من یک نام باشکوهم
اما فرزندانم از نسبتشان با من میگریزند
با بهره هوشی یکصد و چهل
آنها متهمند از نخاع شکسته من بالا رفتهاند
زنم در خانه یک دلال باغبانی میکند
و پسرم میگوید:
ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم.
فرو بریزید ای منورهای رنگارنگ!
گمانم در این تاریکی گم شدهام
و بین خطوط دشمن سرگردان،
آه! پس چرا دیگر اسیرم نمیکنند
آه! چه کسی یک قطع نخاعی بیمصرف را اسیر میکند
و باز آه! چه کسی یک اسیر را اسیر میکند
آه و آه که از یاد بردم، من اسیرم
زندانی با اعمال شاقه
آماده برای هر افتتاح، اعلام رای
و رقصیدن به سازها و مناسبتهای گوناگون
و بیاختیار در انتخاب غذا
انتخاب رؤیاها
حتی در انشای اعترافاتم.
و شهید، شهید که چه دور است و بزرگ
با تمام داراییش؛
یک شیشه شکسته
یک قاب آلومینیومی
و سکوت گورستان
خدا را شکر، لااقل او غمی ندارد
و همیشه میخندد
و شهید که بسیار دور است از این خطوط ناخوانا
از این زبان بیسابقه نامفهوم
و این تصاویر تازه و هولناک،
خدا را شکر! لااقل او غمی ندارد
و همیشه میخندد
و بسیار خوشبخت است
زیرا او مرده است.
و من اما هر صبح آماده میشوم
برای شکنجهای تازه
در دور افتادهترین اتاق بداخلاقترین بیمارستان
در باغ وحشی به نام کلینیک درد
تا مواد اولیه شکنجهای تازه باشم
برای جانم
تنم
وطنم
تا باز خودم را از تخت یک مترو شصت سانتیام
به خاک بیندازم
اما نمیرم
درد این ستون فقرات کج
و فراق
لهم کند
اما همچنان شهیدی زنده باقی بمانم
حضرت علی (علیه السلام): امتیاز مرد به عقل او و جمال و زیباییش به مردانگی و فضائل اخلاقی اوست.
..........
................
.....................
التماس دعا
مولا جان! مینویسم با قلمی از جنس آفتاب، دلی از نسل دلهای شکسته، بلکه امروز، فردا، شاید جمعه بیایی و مرا از این گرداب عمیق تنهایی نجات دهی. هنوز هم در عصرهای جمعه دلم به یادت میگیرد و ناخواسته اندوه مهمان دل پریشانم میشود. من همیشه عکست را در معبد دلم به ودیعه گذاشتهام و در طلوع زیبا، آمدنت را نقاشی میکنم و ژرفای وجودت را به وجود خسته خویش انتساب میدهم...کی میآیی و رخ از پرده می گشایی؟..
فقط بگو چه طور میتونیم کمکی بکنیم، همین.
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند
ولادت باسعادت سلطان، امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان، حضرت رضاعلیه السلام مبارک.
سلام عزیزم
از آشنایی با شما خیلی خوشحالم از اینکه میبینم هنوز هم انسان های خوبی هستند که قدر محبت و تلاش های شهدا و جانبازان رو میدانند و همیشه به یادشان هستند به وجودتون افتخار میکنم به اینکه هموطن عزیز من انسانی بزرگ است .
دوست من..
من ساکن اهواز هستم و مرسی از لطفت .عزیزم حتما از شما برای پدرم تعریف میکنم.وبلاگت رو خوندم احساس کردم توی این درد تنها نیستم و حرف های زیادی برای گفتن دارم بی حرمتی های زیادی به پدرم شد که قلبمو آتیش زده
پدر من اصلا برای درصد جانبازی اقدام نمی کرد و هر وقت من اصرار میکردم بهم میگفت بابا ارزش کار من رو با این خواسته ها پایین نیار من درصدم رو از خدا گرفتم .اما من اصرار کردم که حداقل برای اینکه نام ات باقی بمونه و گاهی اردو بری از طرف بنیاد همسنگر ت رو پیدا کنی و حداقل میشه با برنامه های بنیاد سرگرم باشی و از خونه ای که قفس شده رها بشی.ولی ای کاش هیچوقت اصرار نمی کردم .ای کاش میمردم ولی اصرار نمیکردم روزی که پدرم واسه درصدش اقدام کرد هر روز یک توهین میشنید هر دفته یک تهمت .
آخه چرا ؟ چرا ایقدر بی حرمتی ؟ پدر من اگه به مال دنیا فکر میکرد که توی اوج جوانی اش زن و بچه اش رو تنها نمیگذاشت توی خونه میموندو زندگی اش رو به خطر نمی انداخت
ولی به جبهه رفت و جنگید .شاید اگر من جای بابا بودم به جای لیلا جون بودم نمیتونستم این کارو کنم شجاعت اش رو نداشتم .سوال من اینه چرا قدر نشناسی کردند ؟ چرا؟ حالا که قدر نمی دونند چرا تهمت می زنند ؟چرا دل میشکنند ؟ بخدا دل بابای من شکسته بود دیگه نیازی به دل شکستن نداشت چرا با خرده های دلش بازی کردند؟ چرا به بابای من که تحمل بوی سیگار رو نداشت تهمت زدن که آقای مشکوری شما سیگاری هستید شما شیمیایی نیستید .چرا با این حرفشون بابا رو ناراحت کردن .خدا شاهده اون روزی که به بابا گفتن سیگاری گفتن قلیان میکشید بابا تا چند روز با من حرف نمیزد گفت دیدی بابا چی گفتن؟گفتن سیگاریم .بهم گفت ای کاش شهید میشدم مثل دوستام .واقعا چرا؟
ببخشید عزیزم من خیلی حرف زدم اما دلم پر بود خیلی ناراحتم از آدم هایی که به جبهه نرفتن و الان پشت میزنند و به پدر من و امثال پدرم تهمت میزنند که به خاطر مال دنیا دنبال درصد جانبازی هستید. این جمله رو توی دلم نگه میدارم تا روزی که در پیشگاه خداوند قرار بگیرم و بپرسم خدایا چرا به پدرم گفتن سیگاری ؟ اینجا توی این دنیا هیچ کس جوابمو نمیده اما شاید خدا جوابمو بده. حالا اون دکتری که با رفتن پدرم به جبهه تونست مدرک اش رو بگیره بفهمه پدر سیگاری من از دنیا رفته دیگه نگران نباشه یکی از متقاضیان درصد جانبازی کم شد.اما من باید ثابت کنم پدرم سیگاری نبود وقتی پدرم شهید شد خواستم کالبد شکافیش کنند و از ریه اش نمونه برداری کنند گزارش کالبد شکافی رو دارم و منتظر جواب نهایی هستم باید ثابت کنم باید ثابت کنم باید اون آقای دکتر از پدرم عذرخواهی کنه .در مورد ان جی او هم باید بگم خیلی خوشحال میشم شرکت کنم اما متاسفانه من اهواز هستم و نمی دونم میتونم خدمتی برای جانبازان و شهدا انجام بدم؟!
خیلی پست قشنگی بود، اما نه .........
چه پست دردناکی بود.
هنگامی انسان می تواند کمترین رنج جانبازان را درک کند که تن عزیزش دچار درد و بیماری شود.
اما این کمترین است؛ نگاه سفیحانیه عده ای به جانباز که گران ترین زمان زندگیش و ارزش مند ترین متاع زندگیش را فدای زندگی آنها کرده است.
و دردناک تر از آن، عوض شدن ارزش هایی است که او برای آنها جنگیده است.
در آخر هم نمی دانم بگویم که این پست زیبا بود و یا دردناک....
سلام
دیگه این آخرین وبی بود که آدرس گذاشتید
اینجا دیگه نمی دونم چی بگم
خدا به داد این ملت برسد
راستی وب مارم تو لیست لینکاتون بیارید ممنون می شم...
دلم میسوزد برای خودم که هنوز نتوانسته ام مانند شهدا بزرگ شوم و امید ان را هم ندارم....
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد...
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج ...
مارادعابنمائیدلطفا...
آخ که چقدر ظلم و بی عدالتی

چقدر نامهربونی و قدر نشناسی
شرمنده ی همه ی شهداییم
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همسنگر بسیجی
من با ذکر منبع وبلاگتون از این پستتون استفاده کردم.
میدونم بی ادبی کردم.
ولی خیلی پست زیبایی بود دلم نیومد نزارمش..
ببخشید.
اگر راضی نیستید حذفش میکنم
سلام. بی توجهی به جانبازان و بدتر از اون ادعای رسیدگی درد بزرگیه و مسئولیت سنگینی که به دوش کشیدنش کار هرکسی نیست. بابخش زیادی از حرفاتون موافقم. اما در مورد بخش هایی که در مورد خاصی به رفتار بسیار ناشایستی با جانبازان اشاره شده بود قضاوت نمیکنم. اگر راسته، خدا همه مارو ببخشه و هدایت کنه و شر چنین آدمهایی رو از سر مردم کم کنه. اگر هم درست نیست، که امیدوارم چنین باشه، انشاالله همت کنیم که نه تنها هرگز به چنین چیزایی نزدیک هک نشیم، بلکه بتونیم در حد توان کمترین وظیفمون رو به خانوادههای ایثارگران انجام بدیم.
یاحق
سلام.
اون رفتارهای ناشایست واقعیت داره. پای دردلشون که بشینید متوجه میشید. به چشم هم دیدیم......