اگه لیلا نمی جنگید.........(۲)
امینه وهاب زاده،جانباز شیمیایی ۷۰٪ و سایر جانبازیها
لیلاهایی که جنگیدند برای من،برای تو،برای ما،برای ایران،برای دین.
نگو میترسه از ترکش نگو میسوزه رو دریا ..............
دلش دریای آتیشه تو چی میدونی از لیلا ؟!...........
بره کنج کدوم خونه کجا راه داره برگرده................
نگو این کار یک زن نیست که این زن وارث درده.......
اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی می شد....؟
بگو این خاک اجدادی رو نقشه خاک کی می شد..؟
شبی که قلب لیلا سوخت دل آیینه ها خون شد....
همین مجنون که می بینی از اینجا تازه مجنون شد..
تو میگی مثل ما امروز توی این خونه چی می دید..؟
اگه دنیا نمی ترسید اگه لیلا نمی جنگید................
نگو میترسه از ترکش نگو میسوزه رو دریا ..............
دلش دریای آتیشه تو چی میدونی از لیلا ..............
بره کنج کدوم خونه کجا راه داره برگرده ...............
نگو این کار یک زن نیست که این زن وارث درده......
اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی می شد...؟
بگو این خاک اجدادی رو نقشه خاک کی می شد..؟
اگه لیلا نمیجنگید......
امینه وهاب زاده جانبازی است که یادگارهای زیادی از دوره جنگ دارد: ۷۰٪ شیمیایی،چندین تیر و ترکش و خلاصه اینکه مجموعه ای از انواع جانبازیهاست.
دختر جوانی که برای امدادگری به جبهه رفت،اما چه امدادگری...
در جبهه امدادگری کرد،پرستاری کرد،جراحی کرد،اسلحه بدست گرفت و جنگید،آر پی جی زد،از طرف شهید همت ماموریت گرفت و برای شناسایی تا خاک عراق رفت.
دوره های کامل نظامی را گذرانده بود و چریک بود،از نیروهای ویژه شهید چمران و شهید همت و شهید صیادشیرازی و شهید حسن باقری بود.
در عملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصر آبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم و ...حضور داشت.
قبل از انقلاب هم بدلیل فعالیتهای انقلابی توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده بود.
دختر چریک و ورزشکار و تکاور آن روزها...امروز در اتاقی ۱۲ متری در محله ای با هوای آلوده در تهران تنها زندگی میکند.....حتی ماسک اکسیژن قابل حمل هم ندارد.....
زندگی او چیزی شبیه فقر است و خانه ای شبیه زندان.....
از زبان خودش بخوانید :
اولین مجروحیت من بر می گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه های رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها به گروه امدادی بی سیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به ماموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی توانست دوباره اعزام شود برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه براه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکان دهنده ای روبرو شدم.همه بچه ها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس می کشیدند آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی آمد. در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لبهای خشکیده اش را تکان داد و گفت: امدادگر گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس. گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمنده ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می آمد جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید من رانندگی می کنم.
از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد این کار را انجام داد. که با روشن شدن چراغ آمبولانس عراقیها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی شنیدم فقط احساس کردم شکمم می سوزد. وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: "این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته..." آن وقت بود که بیهوش شدم.
بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و روده هایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.
نمی دانم چند روز طول کشید ولی روزی که می خواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند دیدند مشمعی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است.
آن زمان در عملیات والفجر یک که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می کردم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر "گاز خردل شیمیایی" در همه منطقه پخش شده بود. به سرعت ماسکم را زدم ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می کردم ماسک ندارد برای همین ماسکم را بر داشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورتم و چشمانم خیلی می سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می زد این خواهر جان مرا نجات داد...
چون به زبانهای عربی وانگلیسی مسلط و دورههای کامل نظامی واطلاعاتی را گذرانده بودم به ماموریتهای برون مرزی اعزام می شدم به خصوص ماموریت به بغداد و شهرهای مختلف عراق. یکبار همراه با شهید حاج ابراهیم همت با یک گروه 6 نفره چریکی ماموریت داشتیم تا از مرز سردشت به طرف کردستان عراق برویم. پس از گذشتن از کوهستانهای صعب العبور به مناطق مین گذاری رسیدیم که شناسایی شدیم. آن زمان کردهای عراقی و ستون پنجم همه جا نفوذ داشتند. چند خمپاره به طرف ما شلیک شد که با برخورد به میدان مین انفجارهای مهیبی را ایجاد کرد که از موج انفجار بیهوش شدم. شهید همت به دلیل مصدومیت من عملیات را متوقف کرد و سریعا به مقر برگشتیم. بعد از آن حادثه من 40 روز در کما بودم.
اگه لیلا نمی جنگید.........
بگو این خونه چی میشد؟؟
جهاد از زنان برداشته شده ...اما لیلاها در شرایطی قرار گرفتند که زن و مرد بودن اهمیتی نداشت چرا که دین و وطن و انسانها نیازمند یاری بودند،زن هم که بودی باید اسلحه بدست میگرفتی و با دشمن می جنگیدی....پزشک نبودی اما جراحی هم باید میکردی و .... چه شیرزنانی.....الگوهای ما .....
و اما امروز لیلایی که ....و امینه ای که فراموشمان شد....
چرا لیلاها را به ما معرفی نکردند؟
چرا خودمان نخواستیم که امینه ها را بشناسیم؟
چرا لیلا تنها ماند؟
چرا لیلا محتاج شد؟
چرا سرفه های خونی امینه را نمیبینم تا بفهمم سلامتی من در گرو شیمیایی شدن او بود.
من با سلامتی کامل در شهر گناهان کبیره میچرخم دنبال آرزوها....امینه از آرزوها گذشت برای آرزوهای من....
لیلا سلامتی و امنیت فردای هموطنانش را به طراوت جوانیش ترجیح داد.
اما چرا تنهاست و چرا مارا نمیشناسد و ما نمی شناسیمش؟
چرا فراموشمان شد لیلا را .... لیلای میهن را....
چرا امینه از یادهایمان پاک شد و تنها ماند؟؟؟؟
من که نمیتونم جوابی برای وجدانم پیدا کنم.شما چی؟
متن کامل مصاحبه با خانم وهاب زاده را در وبلاگ زیر بخوانید:
لطفا برای کامنت گذاشتن به بالای پست مراجعه کنید
سلام خوبی عیدت مبارک اگر لیلا نمیجنگید چه رشادتی
سر نمیزنی رفیق
سلام
سلام خدا بر بندگان مخلصش
سلام بر یاران دین الهی
سلام بر یادگاران از جان گذشته
بین من و او چه فاصه ای است ؟ خدایا تو خود میدانی...
من شرمسارم که در مقابلشان حرفی ندارم!
چه تفاوت فاحشی است ! خدایا دستمان گیر که بی تو هیچیم
نمیدانم واژه ای هست که بتواند بیان کند ولی نه یافت نمیشود
و من مانده ام ناتوان از درک ناتوان از بیان ناتوان از عمل...
و چقدر از قافله عقب!؟
خدایا تنها بر تو توکل داریم
بر ما رحم نما و ما را به عافیت ببخش و بیامرز
و یاران دینت را شفای خیر و عاجل عنایت فرما
سلام
من هم نمی دونم باید چه جوابی به وجدانم بدم
خدایا کمکم کن.....
التماس دعا
با سلام میلاد امام رضا(ع)مبارک!
زیارت قبول و التماس دعا!
ممنون بسیار زیبا و تاثیرگزار بود!!
ضریح عاشقی حال و هوای خوبی داره حتما بهش سر بزنید!
موید باشید!
یا حق![گل]
سلام واقعا این زن نمونه بارز شهامت ها وشجاعت های زینب در صحرای کربلا رو نشون میده خوش به سعادتش
شرمنده ایم خانوم امینه وهاب زاده همین
باسلام
دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند که در غیر این صورت زمانی فرامیرسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان سه دسته می شوند...
با مطلبی تحت عنوان " درد و دلی با شهید باکری " به روزم
پیشنهادات شما سروران گرامی باعث دلگرمی ماست .
پیروز و سربلند در پناه حق باشید
یا علی
سلام
نمی دونم با مطلب جدیدم چقدر حق مطلبو ادا کردم
اما پیشنهاد شما رو به دیده منت می پذیرم و سعی می کنم از عزیزان مظلوم جانباز نیز بگویم
امیدوارم لایقش باشم.
ممنونم از راهنمایی به موقع شما
اشتباه غیر عمد بود اما لطف به موقع شما شامل حالم شد .
من با شما کاملاً موافقم اما چیزی که هست اینه که :
""به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را ""
خدا همه مارو به راه راست هدایت کنه تا بتونیم حق مطلبو به درستی و به موقع ادا کنیم.
التماس دعای فراوان
یا علی
راستی با اجازه بنده شما رو لینک کردم
سلام دوست من
مرسی از همدردیتون
امیدوارم بعد از شهدا و جانبازان بتونم آبروی کشورمون رو حفظ کنیم.
لطفا منو با این نام لینک کنید
نامه هایی برای پدر شهیدم عبدالعباس مشکوری
بسم ا...
سلام و خداقوت /
آقا اینجا احساس و تعلق خاطر دیگری دارد ...
من عاشـق آن رهبــر نورانــی خـویشم
آن دلبــر وارستــۀ عـرفـانـی خــویشم ...
التماس دعا / .
سلام دوست عزیزم
دوست من از نظر بسیار خوبت نهایت تشکر رو دارم،دوست من بهتره خودت یه سری به وب سایت آناهید بزنی تا اون رو بشناسی.
آناهید تا کنون 6 وبلاگ با نام میهنی آزاد داشته که تا کنون 5تای آن فیلتر شده و هم اینک او در آدرس ششم در حال فعالیت است.
آناهید به رهبر عزیز کشور ما توهین می کند و یک مشت دروغ در وبلاگش می نویسد.او هرکس را که مسلمان است عرب پرست می داند.
وبلاگ شماره 5 او 2 روز است فیلتر شده و در آدرس جدیدش در حال نوشتن یک مشت چرت و پرت است.
دوست من قضاوت با خود شما
در ضمن از نظر بسیار بسیار خوبت ممنونم
آدرس وب آناهیدم اینه:
mihanyazad6.blogfa.com
سلام
قبلا بیشتر به سورنا سر میزدین
نگران شدم !شاید حرفی زدم باعث دلخوری شده باشه!!؟؟
سلام
تعویض پایتخت
این قدرها هم فکر ندارد؛
پایتخت اگر جایی است که مرکز حکومت آنجاست،
این روزها
قم
پایتخت جمهوری اسلامی است
*پایتخت این سرزمین جایی است که تو باشی نائب مولای من
هزاران هزار درود و سلام به بهترین دوستم
دوست عزیزم من به هیچ وجه قصد اهانت به ایران و ایرانی را نداشته و ندارم و نظرا ت بسیار کارشناسانه شما را خواندم و همه ی آنها را تایید کردم یعنی مگر می شد این نظرات بسیار زیبا را تایید نکرد.
دوست عزیزم من تمامی اشتباهات خود را قبول دارم و از این پس حتما در مورد مسئله ی آتش پرستی تجدید نظر خواهم کرد.
بسیار بسیار خوشحال هستم که با جنابعالی آشنا شدم و از این پس می توانم در کنار شما مطالب بیشتری بیاموزم.
باز هم از نظرات بسیار بسیار خوب شما متشکرم و می توانم ادعا کنم که مطالب مفیدی آموختم.
با آرزوی سلامتی برای شما و پیروزی اسلام.
سلام
امروز لیلا گوشه خانه غریب است
ایثار و عشق و جان فشانی بی دلیل است
امروز هر کس ساز خود بر نی سراید
سجاده های بی نماز ابزار دین است
لیلای ما تنها و بی کس کنج خانه
لحظه شماری می کند تقدیر این است
این شجره طیبه انقلاب است، که تمام لیلاهای سرزمین ما را از کتاب قصه ها درآورد و به میادین مبارزه کشاند، ما از نقش زنان در انقلاب و دفاع مقدس قافلیم. خدا عوض خیر بده به همشون.
سلام
موفق باشی.
یاعلی
فهمیده ترین حسین زمان
هنگامی که از روی من بگذرند ، " زنده باد ایران " را به عنوان آخرین فریاد ، همانند اولین گریه ای که به هنگام تولد داشتم ، خواهم گفت .
از پایین مشتم را نشان می دهم " از میهنم بیرون روید "
شما داخل تانک و من زیر تانک ، به شما نشان خواهم داد که دلاور کیست ...
**********************************************************
سلام
زیبا بود
به روزم و منتظر نظرات ارزشمند شما
یاعلی
سلام
مطلب بسیار زیبایی بود
یه وبلاگ زدم به نام yaraneshohada.mihanblog.com
انشاء ا... اگر خدا توفیق بده حتما درباره این موضوع مطلب مینویسم
موفق باشید
یا علی
سلام دوست خوبم
از آشنایی ودوستی با شما خرسندم،فقط هدفم عرض ادب خدمت شما بود وتشکر از یاد آوریهای جالبی که داشتید....راستش من ایران رو یه کاسه می بینم مثه یه انسانی که در مسیر عمرش فراز وفرود های زیادی داشته باشه...بخشی از این تاریخ قابل احترام ودفاع است وبخشی از اون هم متاسفانه قابل تامله...حال دوران معاصر باشه یا گذشته های دور....من هیچگاه به نفی یا حذف معتقد نیستم چه زمان حال ویا گذشته ...بلکه معتقدم با عبرت آموزی از این وقایع آینده را باید ساخت ،آینده ای که گویا فقط گذر زمان داره اونو می سازه وما فقط به تماشاگرانی برای این بازی تلخ تبدیل شدیم....وقت شد بیشتر با شما خواهم بود...خوبه بدونین من اهل خوزستانم ،خوزستانی که کمتر خانواده ای از اون ترکش جنگ رو حس نکرده ...وهنوز یاد آوری صدای آژیر خطر وصدای بمب افکن های رژیم بحثی خواب آشفته ما رو آشفته تر میکنه با این حال هم میگیم یادش بخیر دوران خوبی بود ..چه شد بعد از اون وبر ما چه گذشت با خدایمان خواهیم گفت.
بدرود
امیدوارم در راهی که در پیش گرفتید همچنان موفق باشید.
راستی یادم رفت بابت وبلاگتون مخصوصا متن آسیه تشکر کنم.از دوستی و آشناییتون خیلی خوشحالم.یا علی
درود بر شما دوست عزیز
نظر شما بسیار گرامی و درست بود.
من هرگز نمیخواهم بگویم که تمدن ایران باستان فقط مال ما زرتشتی هاست نه تمدن ایران باستان مال همه ایرانی هاست. همان طور که افتخار دفاع مقدس( جنگ ۸ساله) مال همه ایرانی هاست مسلمان و زرتشتی و مسیحی و.... همه و همه.
اگر جایی از مطلب من بد برداشت شده من را ببخشید
سلام ممنون از حضور شما و توضیحتون
موفق باشد
سلام همسنگر بسیجی؛
ممنون از حضورتان؛
با مطلبی تازه به روزم.
موفق باشید...
سلام همسنگر بسیجی؛
دراینباره حرفها دارم، امّا باید به موقع مطرحشون کنم.
آبادان یک شهر سیاسیه! و خیلی زود علیه همدیگه موضعگیری میکنن!
هنگام اذان صبح دیده به جهان گشود و کامش با تربت کربلا معطر شد، از همان کودکی توجه خاصی به ادای نماز جماعت، قرائت قرآن و مراسم مذهبی داشت، با توجه به اینکه از صدای گرم و دلنشینی برخوردار بود به آهنگران محمودآباد معروف شده بود.
سلام دوست من
لیلا فراموش نمیشود. همانگونه که شهدا فراموش نمیشوند. اما برای چه کسی؟ برای آنهایی که دوستشان دارند و لذت بودن با آنها و در کنار آنها به تمام لذتهای دنیا میارزد. برای کسانی که لذت بودن در کنار مزار شهدا بیشتر از لذت بودن در مهمانیهای آنچنانی است. برای آنها لیلا همیشه هست و خواهد بود.
اما چه کسی لیلا را فراموش میکند؟ همان کسی که در بودنش هم او را نمیدید و احساس نمیکرد. همان کسی که در زمان ایثار او در خوشیهای خود غرق بود.
اما اگر همه لیلا را فراموش کنند یکی هست که او را فراموش نمیکند و او همان کسی است که نگاه لیلا در تمام لحظات به سمت او بوده است.
سلام
تنها در ذهن داشتن کافی نیست.تنهایی لیلا و لیلاها و مجنون و مجنونها گواهی است بر اینکه ما کوتاهی کرده ایم.آلامشان گواه آنست که کوتاهی کرده ایم ....
دیده ام چه میگذرد بر آنها.....
بنیاد..بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان....
نه این رسمش نبود....هیچ جای دنیا با سربازانشان اینگونه رفتار نمیکنند.
قشر عظیمی از جانبازان امروز در بدترین شرایط جسمی و روحی و اجتماعی به سر میبرند...افسوس که ما اینها را هم نمیبینیم.
جانبازان ما حتی جانباز هم محسوب نمیشوند و ...پر میکشند.
اگر بدونید چه کامنتهایی مینویسند فرزندان جانبازان و حتی شهدا و سفارش میکنن که خصوصیه و چه ناگفته هایی و چه شکوه هایی و چه دردهایی.....
من مقصرم...من کوتاهی کردم....ما کوتاهی کردیم.....
شعرهای ابوالفضل سپر و محمدحسین جعفریان...ترجمه آلام آنان است....حرفی از هزاران کاندر عبارت آمد.....
دوست داشتن شهدا چون لذت دارد به آن میپردازیم اما رسیدگی برای جانبازان حتی با شاخه گلی زحمت دارد انگار برای ما....
من که نمیتونم توجیه کنم برای خودم ...من کوتاهی کردم و هر کسی که مثل من است کوتاهی کرده....
وقتی التماس جانباز رو دیدم...وقتی چشمان همیشه نگران و بیدار فرزندش رو دیدم....نمیتونم بگم که فراموش نشدید.....
چیزهایی دیدیم ...ناگفتنی ....
سلامِ؛
بله ایشان «شهید مهدی فرهانیان» برادر «شهیده مریم فرهانیان» هستند.
سلام همسنگر
خدا شما و قلمت را حفظ کنه
اجرکم عندالله
التماس دعا
سلام با چندتا طنز درباره جبهه در خدمت شما هستم
سلام دوست من
ممنون از تذکر شما. خود نیز به این مطب توجه داشتم به همین دلیل در متن خود تذکر دادهام که تقدس عنوان شده در سایت تایید نمیشود. ولی بنابر اصل امانت نمیتوانم ترجمه را به دلخواه خود تغییر دهم هرچند آن متن نادرست باشد. البته دقت شما در خواندن مطلب قابل تحسین است زیرا که برخی بدون دقت نظر، در پیامهای خود شروع به تعریف و تمجید میکنند و شاید هم توجه دارند ولی تذکر لازم را نمیدهند.
سلام دوست خوب
ممنون از لطف شما،
خیلی خوشحال شدم که با شما دوست خوب توی این فضا آشنا شدم، منتظر کامنتهای با ارزشتون هستم، حتما استفاده خواهم کرد.
با افتخار کامل شما رو لینک می کنم تا بیشتر در ارتباط باشیم.
سلام ای جان متوجه نشدی بیخیال خدا باید میگرفت که گرفت
این دواستکان چای رو بعد امتحانات سخت الهی و بعد کلی قهر و اشتی خدا و بعد اشک و ناله های من به درگاهش همیچین میچسبه
سلام دوست خوبم
دوست عزیزم م،امید در ذیل نظر شما در پست ایرانیان آیا می دانید؟توضیحاتی نوشته اند که شمات رو به خوندن آن دعوت میکنم.
بدرود
با سلام
با قهوه تلخی به شیرینی عسل ، کار جدید مهران مدیری به روزم
پستهای قبلی
بعد از ظهر سگی سگی فیلم سرگرم کننده دیدنی
ملک سلیمان ، فیلمی که باید دیده و فهمیده شود
من باب اختلاف معاونت سینمایی و خانه سینما
فرهنگ دفاع مقدس گذشتنی است و یا رسیدنی ؟
وبلاگ پشتیبان
www.sinama-hl.mihanblog.com
بسم ا...
سلام و خداقوت /
دختر شهید ....
از میان جمعیت او را به تابوت پدر رساندند، تابوت را نمی شد باز کرد، صورتش را روی تابوت پدر گذاشت که در میان پرچم ایران پیچیده بودند ... /
خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم /
التماس دعا / .
با سلام و عرض خسته نباشید به شما رزمنده گرامی در عرصه جنگ نرم
وبلاگ زیبایی و مفیدی دارید که خیلی استفاده کردم
اگر مابل به تبادل لینک هستید خبرم کنید
تولدش مبارک، مرده مرد، سالاره.
یک روز دیگر می شود چهل روز تا محرم! بیاییم از چهل روز مانده به محرم با شرکت در طرح ختم چهل زیارت عاشورا (هر روز یک زیارت عاشورا) به استقبال محرم برویم. به امیدی که بتوانیم محرم امسال را به نحو احسن درک کنیم. در صورتی که تمایل دارید در این طرح شرکت کنید، سریع اطلاع دهید.
و خداوند بر تاب با کودکانمان تاب می خورد!!!
سلام دوست عزیز، بر روی چشمان بچه های مطهرونی قدم رنجه کنید و خداوند را بر تاب بازی با کودکان مشاهده کنید.
جمع کن چرتو ژرتاتو.ی هفته وقت داری مطالبتو تصحیح کنی.بخدا وبلاگتو مسدود میکنم.میبینی
ادب و انسانیت برای بعضیها پدیده غریبی است!!!!!!!!!!!!!
سلام از نظر زیبا و آموزندت ممنونم
ما همیشه به روزیم با مطالب پارسی امیدوارم با حضور گرمت ما رو خوشحال کنی و از نظراتت ما رو بی نصیب نذاری
البته این رو هم باید بگم با دیدن بعضی از مطالب تارنگارت متوجه شدم که از خیلی جهات رودرروی هم ایستادیم بخصوص از نظر سیاسی که ترجیح میدم در این باره صحبتی نکنم
سلام.
سایت مستدام.