کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

اگر لیلا نمی جنگید...بگو این خونه چی میشد؟(۲)

  

اگه لیلا نمی جنگید.........(۲) 

 

 

امینه وهاب زاده،جانباز شیمیایی ۷۰٪ و سایر جانبازیها 

 

لیلاهایی که جنگیدند برای من،برای تو،برای ما،برای ایران،برای دین.

 


نگو میترسه از ترکش نگو میسوزه رو دریا .............. 

 

دلش دریای آتیشه تو چی میدونی از لیلا ؟!...........

بره کنج کدوم خونه کجا راه داره برگرده................ 


نگو این کار یک زن نیست که این زن وارث درده.......

اگه
لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی می شد....؟

بگو این خاک اجدادی رو نقشه خاک کی می شد..؟

شبی که قلب لیلا سوخت دل آیینه ها خون شد....

همین مجنون که می بینی از اینجا تازه مجنون شد.. 


تو میگی مثل ما امروز توی این خونه چی می دید..؟

اگه دنیا نمی ترسید اگه لیلا نمی جنگید................

نگو میترسه از ترکش نگو
میسوزه رو دریا ..............

دلش دریای آتیشه تو چی میدونی از لیلا ..............

بره کنج کدوم خونه کجا راه داره برگرده ...............

نگو این کار یک زن نیست که این زن وارث درده...... 

 

اگه لیلا نمی جنگید بگو این خونه چی می شد...؟

بگو این خاک اجدادی رو نقشه خاک کی می شد..؟  

 

 اگه لیلا نمیجنگید...... 

  

امینه وهاب زاده جانبازی است که یادگارهای زیادی از دوره جنگ دارد: ۷۰٪ شیمیایی،چندین تیر و ترکش و خلاصه اینکه مجموعه ای از انواع جانبازیهاست. 

دختر جوانی که برای امدادگری به جبهه رفت،اما چه امدادگری... 

در جبهه امدادگری کرد،پرستاری کرد،جراحی کرد،اسلحه بدست گرفت و جنگید،آر پی جی زد،از طرف شهید همت ماموریت گرفت و برای شناسایی تا خاک عراق رفت.

دوره های کامل نظامی را گذرانده بود و چریک بود،از نیروهای ویژه شهید چمران و شهید همت و شهید صیادشیرازی و شهید حسن باقری بود. 

در عملیاتهای آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصر آبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریق القدس، ثامن الائمه و محرم  و ...حضور داشت. 

قبل از انقلاب هم بدلیل فعالیتهای انقلابی توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده بود. 

دختر چریک و ورزشکار و تکاور آن روزها...امروز در اتاقی ۱۲ متری در محله ای با هوای آلوده در تهران تنها زندگی میکند.....حتی ماسک اکسیژن قابل حمل هم ندارد..... 

زندگی او چیزی شبیه فقر است و خانه ای شبیه زندان..... 

 

از زبان خودش بخوانید :

 

اولین مجروحیت من بر می گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه های رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها به گروه امدادی بی سیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به ماموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی توانست دوباره اعزام شود برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه براه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکان دهنده ای روبرو شدم.همه بچه ها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس می کشیدند آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی آمد. در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لبهای خشکیده اش را تکان داد و گفت: امدادگر گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس. گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمنده ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می آمد جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید من رانندگی می کنم.

از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد این کار را انجام داد. که با روشن شدن چراغ آمبولانس عراقیها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی شنیدم فقط احساس کردم شکمم می سوزد. وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: "این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته..." آن وقت بود که بیهوش شدم.

بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و روده هایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.

نمی دانم چند روز طول کشید ولی روزی که می خواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند دیدند مشمعی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است.

 

آن زمان در عملیات والفجر یک که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می کردم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر "گاز خردل شیمیایی" در همه منطقه پخش شده بود. به سرعت ماسکم را زدم ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می کردم  ماسک ندارد برای همین ماسکم را بر داشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورتم و چشمانم خیلی می سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می زد این خواهر جان مرا نجات داد...  

 

چون به زبانهای عربی وانگلیسی مسلط و دورههای کامل نظامی واطلاعاتی را گذرانده بودم به ماموریتهای برون مرزی اعزام می شدم به خصوص ماموریت به بغداد و شهرهای مختلف عراق. یکبار همراه با شهید حاج ابراهیم همت با یک گروه 6 نفره چریکی ماموریت داشتیم تا از مرز سردشت به طرف کردستان عراق برویم. پس از گذشتن از کوهستانهای صعب العبور به مناطق مین گذاری رسیدیم که شناسایی شدیم. آن زمان کردهای عراقی و ستون پنجم همه جا نفوذ داشتند. چند خمپاره به طرف ما شلیک شد که با برخورد به میدان مین انفجارهای مهیبی را ایجاد کرد که از موج انفجار بیهوش شدم. شهید همت به دلیل مصدومیت من عملیات را متوقف کرد و سریعا به مقر برگشتیم. بعد از آن حادثه من 40 روز در کما بودم. 

 

    

اگه لیلا نمی جنگید......... 

 

بگو این خونه چی میشد؟؟ 

 

 

 

جهاد از زنان برداشته شده ...اما لیلاها در شرایطی قرار گرفتند که زن و مرد بودن اهمیتی نداشت چرا که دین و وطن و انسانها نیازمند یاری بودند،زن هم که بودی باید اسلحه بدست میگرفتی و با دشمن می جنگیدی....پزشک نبودی اما جراحی هم باید میکردی و ....  چه شیرزنانی.....الگوهای ما .....

 

 

و اما امروز  لیلایی که ....و امینه ای که فراموشمان شد.... 

چرا لیلاها را به ما معرفی نکردند؟ 

چرا خودمان نخواستیم که امینه ها را بشناسیم؟  

چرا لیلا تنها ماند؟ 

چرا لیلا محتاج شد؟ 

چرا سرفه های خونی امینه را نمیبینم تا بفهمم  سلامتی من در گرو  شیمیایی شدن او بود. 

من با سلامتی کامل در شهر گناهان کبیره میچرخم دنبال آرزوها....امینه از آرزوها گذشت برای آرزوهای من....  

لیلا سلامتی  و امنیت فردای  هموطنانش را به طراوت جوانیش ترجیح داد. 

اما چرا تنهاست و چرا مارا نمیشناسد و ما نمی شناسیمش؟ 

چرا فراموشمان شد لیلا را .... لیلای میهن را.... 

چرا امینه از یادهایمان پاک شد و تنها ماند؟؟؟؟

من که نمیتونم جوابی برای وجدانم پیدا کنم.شما چی؟ 

 

  

 

 

متن کامل مصاحبه با خانم وهاب زاده را در وبلاگ زیر بخوانید: 

 

وبلاگ جانبازان شیمیایی ایران 

 

 

  

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به بالای پست مراجعه کنید   





 

 

 

پیرترین رزمنده دفاع مقدس

حاج صفرقلی رحمانیان 

 

پیرترین رزمنده دفاع مقدس در بیمارستان بستری است برایش دعا کنیم. 

حاج صفرقلی رحمانیان که اهل یکی از روستاهای شهرستان فسا در استان فارس است،بیش از ۱۰۵ سال سن دارد و مدت ۶۶ ماه در جبهه ها حضور داشته است.وی در تمام گفتگوهایش از اطاعت از ولایت فقیه سخن می گوید و از معنویت رزمندگان. 

 

  

حاج صفرقلی رحمانیان در دوران جنگ

 

 حاج صفرقلی رحمانیان در دوران بعد از جنگ 

 

همچنان بسیجی مانده ام   

 

دعایش کنیم  

 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به بالای پست مراجعه کنید

  

 

شهیدان امروز را فراموش کرده ایم(۱)

شهیدان امروز را فراموش کرده ایم(۱) 

  

 

به تشییع شهیدان دیروز میرویم اما شهیدان امروز را از یاد برده ایم!!!! 

 

با خود اندیشیده ایم که اگر شهدا را دوست داریم برای همرزمانشان چه کرده ایم؟  

 

جانبازان،غریب ترین و مظلوم ترین قشر جامعه ما 

 

میدانید چند هزار جانباز بدون درصد داریم؟ 

 

چند هزار جانباز داریم که موفق نشدند جانبازیشان را ثابت کنند؟  

 

چند هزار جانباز در طی سالهای بعد از جنگ،بیماریشان شدت یافته  و درصد تعیینی ۲۲ سال پیش جوابگوی نیازشان نیست؟  

 

قضیه جانباز شهید رجبی ثانی یادتان هست؟ 

 

هیچ میدانید که میگویند به فرزندان جانبازان باید تخفیف شهریه تعلق گیرد و تبلیغ میشود و در جامعه پخش میشود اما در عمل وقتی جانبازی و فرزندش چنین ادعایی کنند با واکنش تحقیرآمیز  روبرو میشوند... و کلا این که قضیه تخفیف از ریشه دروغ بوده؟

 

چند هزار جانباز هرگز حقوقی دریافت نکرده و نمیکنند؟ 

 

میدانید که بنیاد شهید کار چندانی برای جانبازان نمیکند؟   

 

 

 

واروژ خدابخشیان،جانباز شیمیایی مسیحی که در 43 سالگی پیر می نماید.بر اثر بی توجهی و بیکاری و کابوسهای جنگ به بیماری شیزوفرنی مبتلاست.مادرش آنقدر راهروهای بنیاد را بالا پائین کرد تا دق کرد و پرکشید.واروژ با میزان بالای جانبازی از نوع شیمیایی و اعصاب و روان ، تنها 10 % جانبازی برایش ثبت کرده اند.بنیاد،حقوقی به او نمیدهد.تنها از کلیسا 30 هزار تومان مستمری میگیرد.تمام زندگیش فنا شده و افسرده و تنها.برادرش که یار و یاورش بود نیز به تازگی فوت کرده است.مسئولین بنیاد در خوابهای نازشان چه میبینند؟ و البته ما چرا واروژ و واروژها را نمیشناسیم؟ علت تنهایی و شیزوفرنی واروژ،دغدغه ها و مشغله های ماست...............   

  

برعکس تبلیغاتی که در جامعه کردند، در بوغ و کرنا،جانبازانی هستند به نان شب محتاج ؟

 

جانبازانی که دیروز وطنمان به رشادتهای آنها محتاج بود: حالا او به نان شب محتاج است. 

 

همه جانبازان نه،اما تعداد زیادی در این وضعیتند. 

 

آیا میدانید که جانبازانی هستند که بقدری وضعیت جسمی نامناسبی دارند که خانواده از آنها بریده و رهایشان کرده و ما نیز؟ 

 

میدانید در بنیاد شهید و جانبازان به جانبازی که در اثر مجروحیت شیمیایی تمام بدنش تاولهای خونی و عفونی است میگویند که با سیگار سوزوندی دروغ میگی؟ 

 

میدانید حتی در بنیاد به جانباز شیمیایی گفته بودند که از زجر کشیدنتان لذت میبریم؟  

 

میدانید که از ۷ هزار جانباز شیمیایی تهران،۶ هزار نفر درصد ندارند و اصلا جانباز محسوب نمی شوند؟ 

 

میدانید که چند هزار جانباز به نان شب محتاجند؟ 

 

میدانید فرزندان جانبازان بی درصد و به نان شب محتاج به آنان میگویند: ای کاش خواننده میشدی تا وضعمان این نمیشد!! 

 

وای بر ما.وای بر ما......................................... 

 

چند نفر از ما تا کنون همت کرده و قدمی برای شناسایی این عزیزان برداشته ایم؟  

 

 

آیا من شرم نمیکنم که مرد دیروز وطنم که به خاطر ما از همه چیز گذشت امروز به من التماس میکند که برایش کاری کنم و صدایش را به جایی برسانم؟ 

 

کجای دنیا با سربازان وطنشان چنین رفتار می کنند؟ 

 

بعد از گذشت بیش از یک قرن از جنگ جهانی دوم، میدانید که سربازان پیر آن روزها در چه رفاهی زندگی میکنند؟ُ 

 

ما حتی به چشم سرباز عادی هم به جانبازان نگاه نکردیم.حالا بماند معنویتشان و خلوصشان و ایثارشان که اینان با هیچ کدام از  سربازان دنیا قابل مقاسیه نیستند. 

 

کدام یک از ما اقدام کردیم و به آنها سر زدیم؟ مطالبه گر حقوقشان از برخی مسئولین مفت خور شدیم؟ 

 

کداممان تشکیلاتی ترتیب داریم تا به درددلهایشان برسیم؟ 

 

چرا فرزند جانباز محتاج نمی تواند سر به بالا کند در حالی که پدرش قهرمان است؟ 

 

جواب شهدا را چه خواهیم داد؟با همرزمانشان چه کردیم؟ 

 

هر روز آنان را شهید میکنیم و فقط از شهدای دیروز می گوییم در حالی که همینها را که با ما زندگی میکنند و زندگی می کردند فراموش کرده ایم!!

 

نگویید که نمی شود،نمی توانیم،از دست ما چه کاری ساخته است؟ ما خیلی کارها میتوانستیم بکنیم و نکردیم.هنوز فرصت باقی است.... 

 

 

چند هزار جانباز  پر میکشند بدون آنکه عنوان شهید راداشته باشند و در قطعه های عادی به خاک سپرده می شوند.؟ 

 

میدانید که بعضی جانبازان حتی قادر به خرید ماسک اکسیژن قابل حمل هم نیستند؟ قادر به خرید ویلچر نیستند و به ناچار در خانه بمان و بپوس...... 

 

هیچ میدانید که تبلیغاتی که در مورد آنان و  رفاهشان و کارهایی که برایشان شده....کذب است و فقط حرف و طبل توخالی. 

 

بله در این دولت کارهای چندی انجام گرفت اما نه برای همه.آنان که در همان سالهای اولیه جانبازیشان ثابت نشد هنوز هم  جانباز محسوب نمی شوند؟ 

 

و اما آنان که درصد گرفته اند : برای جانباز شیمیایی که هر لحظه شهید است چه درصدی داده اند؟  ۱۰٪ ، ۱۵ ٪ .تازه این روزها درصدها را کم هم میکنند.  

  

 

 

کم پیش آمده که عدالت در مورد جانبازی اجرا شود.  

 

گویا مسئولین بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان به مرض بی خیالی سالهای گذشته عادت کرده اند!!!   

 

البته جانبازانی که وضع مالی خوبی دارند و خودشان به درمانهایشان و مسائلشان میرسند و نیازی به بنیاد ندارند فرق میکند.

 

 

چند جانباز سالانه خودکشی می کنند؟  

  

 

گویی جنگ تمام شد و کار بنیاد هم به اتمام رسید و کار من و تو هم به اتمام رسید.کاری نداریم جز از شهدا گفتن و مویه کردن و به تشییع شهدا رفتن ...کار ساده ایست..اما برای جانبازان وقت نداریم...حوصله خون دل خوردن نداریم...نمی خواهیم افسرده شویم......و در یک کلام : 

 

 ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم..... 

  

 

از شهدای دیروز استقبال میکنیم اما حتی با گلی به دیدار شهید امروز نمیرویم!! 

 

هیچ میدانید که آماری از جانبازان نداریم و اگر شاید روزی خواستیم همتی کنیم باید به دنبالشان بگردیم و شناسایی کنیم؟ 

 

میدانید که ۲۰۰ هزار جانباز شیمیایی بدون احراز جانبازی زندگی میکنند؟  

 

شعرهای ابوالفضل سپهر یادتان هست؟چطور سرفه ها و زخمها و خونها و ....جانبازان رو به کلام کشید؟ 

 

چرا ما مثل ابوالفضل سپهر نیستیم؟میدانید که خیلیها فکر میکردند که او بچه جبهه و جنگ است؟آنقدر که با شهدا و ایثارگران مأنوس بود. 

 

چرا دیگر ابوالفضل سپهری،یادهایمان را زخمی نمیکند؟  

 

چرا ما زخمی نمیشویم ؟چرا ؟ اگر امروز زخمی از آه آنان و درد و زجرشان نیستیم! پس دروغ میگوییم که کجایید ای شهیدان خدایی.................... 

 

اگر امروز من حجاب دارم،درس میخوانم،سفر میکنم،دنبال تفریحاتم میروم،ازدواج میکنم،بچه دار میشوم،عنوان و منصبی کسب میکنم  و ....چون دیروز لیلا جنگید و چادرش زیر ترکش خمپاره تکه پاره شد،چون شهید احمدرضا احدی نفر اول کنکور پزشکی سلامتی مرا به درسش ترجییح داد و دانشگاه را رها کرد و من امروز عنوان تحصیل کرده  را یدک میکشم،چون بابای سارا از تفریح با سارا دست کشید تا فردا ساراها راحت تر تفریح کنند و با بد حجابی به تاولهای خونی و چرکی بدن شیمیاییش نمک و اسید بپاشند،چون شهید جواد شعبان زاده تازه داماد از همسر جوانش برید تا امروز  مریم و آرش و ... به فکر ماه عسل در آنتالیا باشند،چون بابای هدی رفت و شیمیایی شد و برگشت و دیگر نتوانست مثل باباهای دیگر برایش بابایی کند و  بابای هدی شهید امروز شد: شهید ایوب بلندی. 

 

کجا ایستاده ایم؟به خدا شهدا ناظرند.چه میکنیم؟چقدر بهانه؟  

 

 

در و دیوار خانه می‌دیدند آتشی را که شعله ور می‌شد
آتشی را که آه در پی آه زاده سینه پدر می‌شد
 
زیر کپسولهای اکسیژن سرفه می‌کرد زندگی در تو
روزها همچنان ورق می‌خورد باز زخم تو تازه‌تر می‌شد
 
روی یک تخت چوبی بدحال، چشمهایی که گودتر می‌رفت
اشکهایی که حلقه می‌بستند، قرصهایی که بی‌اثر می‌شد
 
و تو با افتخار می‌گفتی: «عشق تنها امید انسان است ...»
همه روزها و شبهایت در همین واژه مختصر می‌شد

صبح یک روز سرد پاییزی آخرین سرفه در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد ... پدر آماده سفر می‌شد (شعر از رضانیکوکار)

 

  

بخوانید:اعتراض جانبازان به بنیاد شهید: 

 http://azmedidar.blogfa.com/post-8.aspx : وبلاگ جانبازان دفاع مقدس

 

http://azmedidar.blogfa.com/post-9.aspx  : وبلاگ جانبازان دفاع مقدس 

 

 

و ما ... و ما .... هر روز بیخیال تر از دیروز به روزمرگیهای خود ادامه میدهیم..... شاید وقتی دیگر برای آنان وقت گذاشتیم....؟؟؟؟ 

 

    

لطفا برای کامنت گذاشتن به بالای پست مراجعه کنید





  

 

 

 

حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند

 

 از نسبت دادن این القاب به ما ناامید شدن:  

 

وحشی،چماق بدست،قمه کش،جیره خوار و .... 

 

تازگیها این القاب رو باب کردن: 

 

بسیجی نما،بسیجی تندرو،جنگ ندیده،جبهه ندیده و .... 

 

شهید همت گفت: ما هرروز ده برچسب دشت میکنیم،اما عزیزان من دلسرد نباشید: 

 

حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند 

 

و اما امروز : 

 

حاشا که بسیجیهای حضرت ماه میدان را خالی کنند.  

 

 

 

عشق یعنی یک خمینی سادگی 

عشق یعنی با علی دلدادگی...... 

عشق یعنی دست تو پرپر شده... 

عشق یعنی یک علی رهبر شده.. 

عشق یعنی لافتی الا علی......... 

عشق یعنی رهبرم سید علی...... 

 

عشق یعنی حضرت ماه  

 

 

 

مطلب پائینو حتما بخونید،در ادامه همینه 

 

 

شهدای راه بصیرت،افضل شهدای انقلابند

 

 حضرت ماه فرمود:

 

شهدای راه بصیرت،افضل شهدای  

 

انقلابند. 

 

باورتون میشه؟شهدای فتنه حتی از شهدای گمنام هم گمنام ترند.چون هیچ یادی ازشون نیست و حتی باوری به شهادت اونها و باوری به وجود اونها.شاید فقط  اسم امیرحسام ذوالعلی و حسین کبیری و میثم مقبولی و مهدی رضایی رو  شنیده باشید،چون دوستاشون همت کردن و  اونا رو در فضای مجازی به ما معرفی کردن....اما اونای دیگه ...... مادر حسین سر مزارش گله کنه که ......(فدای اشکهای غریبت مادرم) 

 کی میدونه روز عاشورای پارسال چی گذشت؟ گاهی یه گوشه از فجایع گفته میشه و تن آدم می لرزه. منظورم از شهدا اونایی نیستن که اتفاقی کشته شدن و منظور بچه های بسیج و سپاه هستن که داوطلبانه رفتن برای دفاع. منظور کسانی هستن که به جرم حجاب و  مذهبی بودن و بسیجی بودن و مدافع نظام بودن کشته شدن. دیگران هم به ناحق کشته شدن اما با شهید فرق دارن. 

 

آره بسیجی بودن از نظر بعضیها جرمه و ما مجرمیم و مجرم نباید سر سلامت به بالین بذاره. سرباز حضرت ماه که باشی اینطوری جوابتو میدن:  

با قمه دریده شدن روی موتور... 

جلوی چشم زن و بچه با تیر کشته شدن چون به نظام فحش ندادی...  

زیر ضربه های چاقو سوراخ سوراخ شدن..... 

پسر بسیجی رو برهنه کردن و تماشا کردن و صورتشو با سنگ له کردن.... 

یک تنه از چهل گرگ وحشی کتک خوردن.... 

به جرم حجاب از دختران هرزه کتک خوردن و چند ماه در کما بودن.... 

جانباز رو کتک زدن بخصوص در نقاطی از بدن که جراحت داره..... 

با زنجیر ماشین کتک خوردن........ 

چشم ترکیده از حدقه بیرون زده.... 

سر شکافته و مغز پیدا.......  

دزدیده شدن و شکنجه های جانگداز مثل کشیدن ناخنها و نابینا کردن و مهره های کمر رو شکستن و با اتو بدن رو سوزوندن ..... 

بنزین موتور رو رو تن بی گناه ریختن و آتیشش زدن....سوختگی از نوع درجه 3 پیدا کردن یعنی تا عمق استخوان ....

و...و....و...... چ 

 

ما خیلی بی انصافیم که اینا رو نگفتیم و نشون ندادیم ...البته اونی که خودشو زده به خواب که باور نمیکنه....  جلوی چشمشون دیدن و انکار کردن..... 

روز قدس روزه خواری کردن و پرچم اسرائیل دستشون بود و عکس مسعود رجوی....اما بعضیها بازهم انکار میکنن... 

 

این روزها خیلی به ما میگن: 

  

بسیجی نما و بسیجی تندرو و ... تا مثلا مارو از بدنه بسیج جدا کنن و بسیجی رو طور دیگه ای نشون بدن.دقیقا مثل مکتب صهیونیسم که اومد طالبان رو تربیت کرد تا بگه اسلام واقعی در ایران نیست و ایرانیها مسلمان نما هستن و اسلام واقعی بین طالبانه... 

 

اما ما یک کلامیم:بسیجی و فقط بسیجی. بسیجی حضرت ماه.بسیجی راه شهدا. 

 

کسانی که تا دیروز به شهید باکری میگفتن سرباز وحشی قوم آتیلا؛ حالا میگن باکری و بسیجی و ...راست میگن :بسیجی واقعی همت بود و باکری...چون اگر اونا بودن پوست از سرتون میکندن و آن میکردند که با دشمن در جبهه کردند چون شما هم  دشمنید و هیچ شوخی با دشمن نداشتند و ما هم نداریم........ 

  

یه عده آدم ساده لوح هم که بدلیل بی بصیرتی قادر به تشخیص فتنه و دامهای دشمن نیستند و القائات اونا رو باور میکنن و میشن پیاده نظام دشمن و به ما میگن شما به همه ما میگید منافق و دشمن.در جواب باید گفت که اینجاست که ولایی بودن به کمکت میاد و بصیرت میده بهت تا ناخواسته آب در آسیاب دشمن نریزی.فرزند شهید هم که باشی یا هر شخص دیگه ای،بصیرت که نداشته باشی راهو گم میکنی و تو فتنه بازار چطوری میخوای تشخیص بدی کدوم حقه؟  

 

این جمله شهید گلستانه معروفه:  

 

آنجا که حسین ع در صحنه است،اگر در صحنه نباشی هر کجا میخواهی باش،ایستاده به نماز یا نشسته در شراب،هر دو یکی است.

 

 

امروز وقتی بیای و از شهدا بگی بهت میگن: جنگ ندیده و جبهه ندیده....تا القا کنن که بسیجی در دوران جنگ ماند و تمام شد......اما غافل از اینکه خون شهید چنان بارور است که از آن گلهای پاک حضرت ماه میروید برای همیشه تاریخ و برای ظهور موعود.....  

 

میگن براتون منافع داره این حرفا و کارا حالا دوستان!شما حساب کنید آیا درآمد نفت کفاف میده به خیل مردم و 9 دی ها و 22 بهمن ها و روز قدس ها و تشییع شهداها و.... وبلاگ نویسها منفعت بدی؟!اوه......اونهمه!!!!فرصت شغلی و منافع اقتصادی رو از کجا میارن به ما میدن؟حتما از آمریکا و اسرائیل میدزدن چون ایران اینهمه درآمد نداره.....

 

از حضرت ماه که بگی و از شهدا که بگی و تو راه اونا که باشی....یقین داشته باش که برچسب میخوری....مثل شهید همت که گفت هر قدمی که در راه خدا و بندگان او برداشتیم برچسب بارانمان کردند و ما هر روز ده برچسب دشت میکنیم،اما دلسرد نباشید عزیزان من : 

 

حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند 

  

  

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به بالای پست مراجعه کنید.





 

      

 

آنجلیا جولی در میان سیل زدگان پاکستان!!!

آنجلیا جولی در میان سیل زدگان پاکستان!!! 

 

وقتی آمریکا بشه سخنگوی حقوق بشر،آنجلیا جولی فاحشه هم میشه سفیر حسن نیت سازمان ملل و دوره میفته تو دنیا ....... 

سازمان ملل تو اکثر کشورها سفرای حسن نیت رو از بین خوانندگان و بازیگران هرزه انتخاب میکنه............................... 

کجایی دایانا(عروس ملکه انگلیس که به دلیل مسلمان شدن کشته شد)ببینی کیا شدن چیکاره!! تو هم سفیر صلح بودی با اون نیتهای پاک و حالا زنی که جسمش متعلق به همه مردان هست شده دلسوز انسانها!!!!!!!!!   

  

بزرگترین کمک رو ایرانیها کردن به مردم پاکستان،اونوقت آنجلیا جولی باید بره و خودی نشون بده.....................

 

 این موجود فاحشه همه جا میره.سال گذشته با مانتو شلوار  و شال ایرانی رفته بود دیدن بچه های عراقی.چندین فرزند خونده آفریقایی داره.این هم یکی از برنامه های دشمنه که اینارو میفرستن تا بگن به خدا ما مهربونیم خیلی....ما بشردوستیم!!!!!!!!! 

 

البته اینجا برادران پاکستانی باید مراقب باشن تا این زن شیطانی نفوذ نکنه به ذهنشون....  

چقدر ساده اند بعضیها که میگن اینا خیلی خوبن کارهای عام المنفعه و خیر انجام میدن. 

انسانها بطور فطری میدونن که هرزگی چقدر زشته و برای توجیه اعمال کثیفشون و برای رهایی از وجدان درد یه سری کار خیر انجام میدن و خودشونو توجیه میکنن که من آدم خوبیم چون بلدم کار خوب هم انجام بدم. 

دشمن برای اینکه کثیفی و هرزگی رو برای ملتهای دیگه جا بندازه،موجودات هرزه رو در لباس فرشتگان  و در نقش فرشته مهربون میفرسته بین آدما.  

مثل اون موقع که سربازای کثیف آمریکایی تو مرز مهران ساک ایرانیها رو میگرفتن و به اصطلاح کمکشون میکردن،یه عده میگفتن که کی گفته سربازای آمریکایی بد هستن؟خیلی هم خوبن و ....
 

دشمن کارشو بلده :ببینید با حجاب و لباس مردم بومی رفته تا تاثیرگزاری بیشتری داشته باشه  

 

 

 

 

وای خدا به قول کلاه قرمزی: چه مهرفون!!!!! 

 

طفلک بچه ها نمیدونن که چه موجود کثیفی داره ازشون دلجویی میکنه! 

 

 

دوستان!مردم پاکستان به جرم مسلمانی فراموش شدن.ما فراموششون نکنیم.اون چیزی رو که قرار بود برای خودمون بخریم رو بدیم به اونا.براشون پول کنار بذاریم.از بعضی خرجهامون بزنیم برای اونا.امتحان الهی بزرگیه....... 

فراموش نکنیم که بغض آقامون سیدعلی برای این مردم شکست و با چه حزنی از ما خواست که کمکهامون ادامه داشته باشه.دفاتر کمیته امداد منتظر ماست.  

 

یاعلی.علی ع منتظر است تا ببیند با درماندگان و یتیمانش چه میکنیم. 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به بالای پست مراجعه کنید.  

 

 

 

شهیدانم آرزوست

 

هر چه با چراغ،گشتم گرد این شهر بی چراغ.............  

 

گشتم ملول از دیو و دد و  فریاد که شهیدانم آرزوست.  

 

 

 

بازهم یاد آن روزها : یاد باباهای سبز،داداشیهای سبز ...........

 

یاد سرودهایی که آن روزها در مدرسه میخواندیم: 

  

بابا نون داد دیگه شعار ما نیست 

بابا خون داد بابا خون داد............  

 

طوری این سرود رو با احساس سر صف میخوندیم که انگار باباهای هممون تو جبهه ها دارن خون میدن،حسی که بهمون می گفت:وقتی بابای دارا،بابای سارا خون داد،شد بابای همه بچه ها. 

 

درس فارسی عوض شد: 

  

 آن مرد آمد اما آن مرد بر روی دستها آمد

بابا آمد اما بابا بر روی دستها آمد............  

 

سارا انار دارد.......................................................................

سارا سر بابا به دامن دارد و کس ندارد به دامن دُر غلطانی که او دارد

 

دارا دیگر بابا ندارد....بابا ندارد.....بابا ندارد......   

   

 

 

گفت بگو از آنان،گفتم کدامان؟گفت:

از آنان که تنها پلاکی بجاست/کمی استخوان،مشت خاکی به جاست  

  

  

  

و استقلال و سربلندی امروز من از خون بابای دارا و بابای ساراست. 

 

عزت ایران من از خون بابای دارا و بابای ساراست................. 

 

  کجایی سبزترین بابای دنیا؟ 

 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به بالای پست مراجعه کنید.