کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

استاد شهیدم؛ جانباز شهید، عارف عظیم، دکتر محمود رفیعی، بازخواهی گشت در صبح ظهور میدانم. تا طلوع موعود... کجایی سبزترین رزمنده دنیا؟

به داد این جانباز برسید.به خدا مسلمان نیستیم .انسان نیستیم

 
گر نامم را انسان گزارم به آفرینش باید شک کرد .....!! 

 

من انسان نیستم. خدایا گواهی می دهم که انسان نیستم ...زمین و زمان و فرشتگان را شاهد میگیرم که انسان نیستم. 

 

اما او روزی دیدمان، باورمان کرد، و جانش را پیش کشمان کرد و اکنون در مملکت خود غریب است و با جسمی شکسته و  در نداری به غربت نشسته است ........ من انسان نیستم..........
 

 

بخوانید از وبلاگ جانباز ربذه نشین :

 

(سلام دوستان . همین آلان اس ام اسی به دستم رسید که بنابر تکلیف شرعی مجبور شدم که برای شما بنویسم  متن پیام : سلام . سالها از دفاع مقدس میگذرد سالهای زیادی هم من مجروح و مصدوم شیمیائی  محمد رفیعی نژادبدنبال بدنبال درصد جانبازی هستم به همه جا مراجعه کردم فایده نداشت وضعیت جسمی و روحی روانی خوبی ندارم سه سال و چند ماه اجاره نداده بودم با کمکی که از طرف (وبلاگ جانبازان شیمیائی)و افراد خیر شد فقط توانستم بدهی عقب افتاده را بدهم منزلی که در آن ساکن هستم را باید تخلیه کنم قدرت پرداخت اجاره مسکن را هم ندارم و از لحاظ مالی در فشارم و نمیتوانم منزلی را رهن کنم بیمه نیستم مشکل درمانی دارم امید داشتم میتوانستم وام بگیرم نشد ! بنیادشهید وامور ایثارگران . استانداری . کمیته امداد . فرمانداری . سپاه رفتم فایده نداشت دیگر بایدچکار کنم ؟ در وطن خود غریبم و صدایم بگوش هیچ مسلمانی نمیرسد شرمنده خانواده ام هستم  آنقدرفشارزندگی زیاد شده که توان مقابله با سختیهارا از دست دادم توان کار را چندسال است که ندارم چطورباید جواب خانواده ام را بدهم ؟ دولت هیچ حمایتی نمی کند ! زندگی برای ما شده کابوس وحشتناک که تمامی ندارد حتما باید خودو خانواده ام را از بین ببرم تا همه باورکنند چرا ما فراموش شدیم فقط باید زمان جنگ ما می بودیم حالا که عوارض همان جنگ برای دفاع از ناموس و وطن بوده زمنگیرم کرده ولی فراموش شدم اگر توانم را از دست نداده بودم شاید زندگیم را از دست نمیدادم و جوابگوی حداقل زندگی بودم ! به فریادما برسید و تنهایمان نگذارید برای ما تهیه مسکن آرزوشده نگذارید آبروی ما برود ! مجروح جنگی محمد رفیعی نژاد - گرگان  
از عموم مسئولین  محترم و بالخصوص نمایندگان عزیز خواهشمندیم که حداقل تکلیف شرعی وقانونی خویش را انجام دهند و خانواده ای را از فلاکت و فقر نجات بخشند ! البته از مردم فداکار هم در خواست کمک داریم که هرگونه کمکی که از دستشان برمی آِید برای رضای خداوند برای این عزیز رزمنده و جانباز انجام دهند انشاالله خداوند اجرشان دهد . شماره تماس این عزیز محفوظ است.) 
  
  
 همسنگر بسیجی نوشت: 
جان زریبافان سلامت! جانباز کیه؟! تو لغت نامه های امروزی معنی این کلمه عوض شده. بذار ببینم .... تو لغت نامه کدخدا .... وایسا ... آهان... نه... . تو لغت نامه کدخدا نیست.... اون یکی رو ببینم ..... نه .... تو اینم نبود... تو لغت نامه شهین هم نبود..... مربوط به دوره دهخدا و معین میشه...تو  کدخدا و شهین همچین کلمه ای نیست...یه بار دیگه بگو .... چی بود؟ ج ا ن ب ا ز ؟  
?what ، نَمَنَه؟ چی ؟ هان ؟ یه بار دیگه اسپلش کن. نمیفهمم چی میگی. به بنیاد گفتین ؟!!!!! میگن بنیاد خیلی بهشون میرسه ها!!!!! نمیرسه ؟ دروغ !!!!! شوخی نکن دیگه !!!!! 
 
بنیادِ این بنیاد بی بنیاد بر باد است.... زریبافان همیشه در خواب است.... 
کابوس ببینید تو این خوابها مسئولین بی درد! نوش جونتون! اون دنیا همچین از درخت زقوم تناول بفرمایید که نوش جانتان. گوارای وجود بی ارزشتان.  
 
زندگی این جانباز مصداق "مشت نمونه خروار است" میباشد یعنی هزاران جانباز در این شرایط و بدتر از این هستند. 
 
اگر میخواهید بیشتر از زندگی این جانباز فلک زده بدانید که در جاهای مختلفی منتشر شده، لینکهای زیر را ببینید : 
 
 
 یازهرا مادر شهیدان  
 
  
لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید



 
 

روحم در آینه آوینی ماند.صیاد،دلم را برد و پلارک به کما فرستادم.


 

20 فروردین  

 

روحم در آینه آوینی ماند..........  

   

گفت : وای بر کسی که روز محشر محشور شود و نشانی از جهاد در بدن نداشته باشد..............   

 

مجنون شدم با این اندیشه و سالهاست که مرتضی آوینی با این گفته حیرانم کرده ....بیندیش که او معمار،هنرمند،سیاستمدار،فیلسوف،فیلمساز،نظریه پرداز سینما،نویسنده، عارف و سالک و ...بود...آوینی را قرنها بعد، آیندگان خواهند شناخت نه ما...چرا که انسانهای بزرگ در زمان خودشان شناخته نمی شوند. 

   

 

راست گفتند عجیب است افق نگاه شهیدان، به کجا می نگری ....؟  

 

چند دانشجوی ایرانی در یکی از دانشگاههای انگلستان در سالن آمفی تئاتر دانشگاه طرحی اجرا می کنند و فراخوان می دهند.دانشجویان که می آیند؛ سالن را تاریک تاریک می کنند و صدای شهید آوینی را پخش می کنند.بعد از دانشجویان که فارسی هم بلد نیستند می پرسند نظرتان؟ این صدا چه بود ؟ بدون استثنا همه می گویند که این صدا آسمانی بود.............. عده ای می گریستند. (منبع : صحبتهای شفاهی مسعود ده نمکی) 

 

(حالا داشته باشد اینو که اگر شما میخواستی همچین طرحی تو ایران اجرا کنی....هزار مرحله مکافات رو با مسئولین دانشگاه باید طی می کردی و دست آخر اجازه هم بهت نمیدادن .چندتا یاغی هم پبیدا میشدن از بین دانشجوها که توهین کنند.یادمون نرفته که تو تدفین شهدای گمنام داشگاه امیرکبیر، یاغیها چه کردند .... )  

 

  

*******  *******  *******    

 21 فروردین   

 

صیاد، دلم را برد.......... 

   

صیاد دلها گفت : بزرگترین نعمت را نعمت ولایت فقیه میدانم.  

  

  

از چه چنین مست و خرامانی صیاد ......؟ 

 

ولایت بوسه زد بر پیکرش.بر مزارش نگاشته اند بوسه بزن.  

 

در کجا سنگ مزار بوسیدنی است........ 

در کجا خاک مزار بوئیدنی است...............  

 

خدای شهیدان شاهد باش که وقتی خبر شهادتش را شنیدم .........................  

 

  

*******  *******  *******   

 

22فروردین    

 

 پلارک به کما فرستاد مرا  

  

سید احمد پلارک، توی نماز شبخونها تک 

  

   

چیست راز عطر دلبریت...؟   

 

مادرش می گفت : عطر مزارش رازی است بین شهید و خدای شهید.  

 

مادرش می گفت: از 15 سالگی تا 22 سالگی که شهید شد حتی یک بارهم نماز شبی از او فوت نشد و روزی نبود که زیارت عاشورایش ترک شود.  

گویند: تنها مادر شهیدی است که پسرش در تمام لحظه های زندگی کنار اوست و مادر فرزندش را می بیند. 

عطر از داخل مزار ترشح می شود  از ابتدای صبح صادق و به تدریج بوی آن کم می شود.  

 

یادمه یه روزی رفتم سر مزارش خیلی بوی عطر شدید بود .خیلی و با عطر می شد مزار رو پیدا کنی وتعجب کردم.زیاد رفته بودم مزارش اما انقدر شدید؟ روز 4 شنبه بود.نگهبان مزارش می گفت مادرش تاریکی صبح 4 شنبه ها میاد و به این نتیجه رسیدیم که شاید به احترام مادر و به یمن قدوم این مادر، عطر شدیدتر میشه.

 

 

یا زهرا   

 

  

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید 

 

 

 

 

بازهم بی کفایتی بنیاد شهید و جانبازان


 

نوروز تلخ جانباز ویلچری ..............   

 

آیا این است پاسخ قهرمانان وطن ؟ 

    

چرا یادمان رفت همه چیز را ؟    

 

 

مسئولین بی درد چگونه مسئول و رئیس شدید ؟ اگر او بر ویلچر نمی نشست به خدا قسم ناموسی هم برایتان نمی ماند. به قول مرحوم ابوالفضل سپهر مال و منالت که هیچ، مادرتم میبردن ... کشورت الآن عراق و افغانستان بود. اون بلاهایی سر ناموس این مملکت می اومد که سر زنهای بوسنی و ...اومد ...اما اینجا مردان مردی وجود داشتند که تکه تکه شدند و ترکش شش کیلویی خوردند ، 96 ترکش خوردند، تیر خلاصی خوردند ، شیمیایی شدند و میسوزند و سوختند ... تا عفت در این سرزمین پایدار بماند ... تا تو رئیس شوی .... تا این سرزمین اجدادی پاک و پایدار بماند و .... حاشا به غیرت نداشته تان مسئولین بی درد .... اکنون جواب کسی که آبرو برای ناموست فراهم کرد این است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ غیرت نداشته برخی مسئولین بی غیرت چه بر سر این مملکت می آورد .... مرحبا به احساس تکلیفت زریبافان ... که فقط بلدی رئیس جمهور را به آسایشگاه ثارالله که ظاهراً امکاناتی دارد ببری!!! نمی گویم از پشت پرده های آسایشگاه. بلدی در گفتگوی خبری شبکه دو مهمل ببافی شاید که آبروی نداشته ای بخری و شعار دهی که جانبازان آبروی این مملکتند...تو که حتی بلد نیستی یک مسئول خاطی را توبیخ کنی. تو اصلاً گوشی برای شنیدن نداری تا بدانی که در مجموعه تحت امرت چه می گذرد ... 

 

 

روز قیامتتات دیدنی است. شهیدی گفته بود روز قیامت، خونم را در شیشه ای ریخته ام و بر سر راهتان ایستاده ام و خواهم پرسید با خونم چه کردید ؟  

حال ! مسئولین بی درد آن روز دیدنی است .....  

 

 

بخوانید از قول فاش نیوز :  

 

آوارگی و سرگردانی نوروزی در شهر شیراز هدیه بنیاد استان فارس به یک جانباز قطع نخاعی بودکه نوروز تلخی را برای وی رقم زد.  

 

علی رغم هماهنگی قبلی که بعمل آمده بود بنیاد شیراز با این توجیه که مجتمع ایثار برای مهمان نوروزی در نظر گرفته شده و با عدم پذیرش این جانباز قطع نخاعی که برای سفر چند روزه به شیراز سفر کرده بود در این شهر سرگردان و آواره نمود. به گزارش جانبازنیوز، جانباز نخاعی علی جمشیدی از جانبازان کرمانشاهی طی سفری که در ایام نوروز به شیراز کرده بود علی رغم اینکه از قبل در مجتمع ایثار این شهر جا رزرو نموده بود با عدم پذیرش وی در این مجتمع، چند روز در شهر شیراز سرگردان و آواره شد. این در حالیست که حدود یکماه قبل بنیاد کرمانشاه طی نامه رسمی و اداری برای پذیرش این جانباز نخاعی عزیز در مجتمع ایثار با بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس هماهنگی های لازم را بعمل آورده بود. مسئولین بنیاد و مجتمع ایثار در توجیه دلیل عدم پذیرش این جانباز گرامی اظهار می کردند بنابر دستور استاندار این مجتمع برای مسافران نوروزی در نظر گرفته شده است لذا نمی توانیم به شما جا بدهیم. جانباز علی جمشیدی طی نامه ای که برای ما ارسال کرده نوشته است: اینجانب علی جمشیدی جانباز 70% قطع نخاع و دارای یک کلیه، پس از27 سال که از جانبازی بنده می گذرد تصمیم گرفتم به همراه خانواده و فرزندانم در تعطیلات نوروز سال 90 به مسافرت بروم لذا با بنیاد شهید محل سکونت خود هماهنگی بعمل آوردم و بنیاد نیز ضمن هماهنگی با استان فارس و ارسال نامه از طریق فاکس به آن استان همکاری لازم را بعمل آوردند و ما بطرف شیراز حرکت نمودیم پس از رسیدن به شیراز و مراجعه به بنیاد شهرستان شیراز و استان و مراجعه به مجتمع ایثار و انتظار 14 ساعته بر روی ویلچر به بنده گفتند که تمام امکانات مجتمع ایثار که مخصوص جانبازان می باشد از طرف استانداری شیراز به مهمانان نوروزی اختصاص یافته است و جایی برای جانباز نمانده است . در این حین پسرم که سال دوم راهنمایی است گفته پدر ایکاش تو جانباز نبودی تا ما هم می توانستیم کنار خیابان چادر بزنیم این گفته او تیری که در جبهه به بنده اصابت کرد برایم دردناکتر بود. در همان شب ریاست بنیاد شهید کرمانشاه با مسئول حراست استان فارس (آقای فیروزی) و آقایان مرادی و مجیدی و نعمت اللهی صحبت کردم که هیچکدام کاری برای بنده انجام ندادند و آقای فیروزی مسئول حراست نیز حتی جواب تلفن بنده را نداد بالاخره ناچار شدم با کمک دانشجویی که دلش برای وضعیت اسف بار بنده به رحم آمده بود منزلی را در شیراز کرایه کنم. در این چند روز آقای فیروزی جواب تلفن های بنده را نمی داد. مسافرت ما پس از مدت سه شب و پرداخت هزینه های زیاد و با شرمندگی از خانواده به پایان رسید و ما به کرمانشاه بازگشتیم. 

 

 

 

لطفاً برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای مطلب مراجعه کنید  

 

 

 

 

بازهم شهیدان غوغا کردند


 

هان ای شهیدان آن سوی هستی قصه چیست ؟ 

 

بازهم مسلمان شدن مسیحی و بسیجی شدنش توسط شهدا  

 

 

 یک هموطن مسیحی هنگام حضور در یادمان های دفاع مقدس خوزستان با دیدن آثار از خودگذشتگی شهیدان و رزمندگانی ایران به دین اسلام مشرف شد.

به گزارش مهر، شهین بیدادرس که اکنون نام خود را به مریم تغییر داده در دلنوشته ای آورده است: مسیحی بودم که در این سالها بر دین او مانده بودم ولی فقط نام جنگ را شنیده  بودم.خانواده های داغدار را دیده بودم، شهادت هزاران هزار انسان از نوجوان 13 ساله گرفته تا پیرمرد 80 ساله،  اما فقط شنیده بودم. می گفتند جوانان با علاقه به جنگ می روند. برای رفتن به خط مقدم دعوا راه می افتد.  

این هموطن اهل ارومیه می افزاید:اما باور این حرفها برای ما سخت بود تا وقتی که پشت میز دانشگاه نشستم و سالها از پایان جنگ گذشت روزی کاروانی از دانشگاه راهی مناطق جنگی شد کاروانی بنام راهیان نور حس کنجکاوی مرا با این کاروان همسفر کرد.همراه کاروان به سرزمینی رفتم که می گفتند خاکش تبرک است قدم که می گذاری باید وضو بگیری آنقدر پاک است که اگر تبرک کنی اگر بر زخمت بگذاری التیام می یابد.
راست می گفتند آنجا که رسیدم خاک با من سخن گفت ذره ذره خاک گویی زبان باز کرده بود به هر قسمت که قدم می گذاشتی محل شهادت شهیدی بود در آئین ما فقط در یک نقطه عیسی را به صلیب کشیده بودند ولی اینجا هزاران مسیح را را در هزاران نقطه به صلیب کشیده بودند ندایی درونی مرا به خضوع وا داشت سجده بر خاک کردم بوسه بر خاکی کردم که رد پای انسانهایی بود ناتمام که اگر می ماندند امروز به عمر جباران خاتمه می دادند شنیدن خاطره انسانهایی که آوار بر سرشان ریخته، گهواره ها ی کودکانشان از شرم به گورستان پناه برده اند.
مردانی که قسمتی از بدن خود را از دست داده اند دنیای دیگری در برابر چشمم مجسم کرد زنگ توحید در گوشم به صدا در آمد اشهد ان لااله الله، اشهدان محمدا رسول الله، اشهد ان علی ولی الله یکی گفت صدایت می زند او که عیسی بشارت آمدنش را داده بود آنجا بود که به یگانگی خداوند سوگند یاد کردم و مسلمان شدم نامم را گذاشتم مریم تا خادم خون شهیدان باشم اینک من مریمم. مریمی که در کربلای ایران متولد شد با عطر و بوی شلمچه، نسیم اروند کنار و صدای نخل های سربریده آبادان نشو و نما کرد نام او را تاریخ در دل خود ثبت کرد تا آیندگان بدانند اینجا معجزه می کند، شفا می دهد، التیام می بخشد. اینجا گنجینه ای پایان ناپذیر است اینجا پاکترین انسانها جان خود را تقدیم پاکترین هدفها کرده اند اگر در کربلای هزار و 400 سال قبل 72 تن جان باختند، اینجا میلیونها انسان فدا شدند اگر آنجا سر یک تن بر سر نیزه رفت اینجا هزاران هزار مرد سر خود را به دار دادند تا جاودانگی اسلام را به ارمغان آورند

 

منبع : فاش نیوز 

 

 

 

لطفاً برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای مطلب مراجعه کنید 

 

 

 

 

ایرانی بودن افتخار بزرگی است


 

خداوند برای سرزمینمان ایران، سرنوشت مقدسی رقم زده و ایرانی بودن افتخار بزرگی بوده و هست از گذشته های دور تا کنون ... از ازل تا ابد ...   

 

  

امام صادق ع فرمودند : نوروز که می آید ما متتظر فرج آل محمد ص هستیم زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست . شما (خطاب به اعراب) آن را از دست دادید و ایرانیان آن را نگه داشتنند.

 

معلّی  بن خنیس می گوید: در صبحگاه نوروز به خدمت امام صادق ع رسیدم و حضرت از من پرسید آیا از امروز  چیزی میدانی؟ گفتم خیر و لیکن ایرانیان امروز را بزرگ می دارند و به همدیگر تبریک می گویند.امام فرمود گرامیداشت امروز به سبب وقایعی است : 

- نوروز همان روزی است که خداوند از بندگان خود میثاق گرفت که بنده خدا باشندُ برای او شریک قائل نشوند و غیر از او کسی را عبادت نکنند یعنی روز آزادی است. 

- نوروز همان روزی است که برای نخستین بار خورشید طلوع کرد یعنی روز روشنایی و درخشش است. 

- نوروز همان روزی است که کشتی نوح ع بر کوه جودی نشست یعنی روز نجات از عذاب الهی است. 

- نوروز همان روزی است که حضرت ابراهیم ع بت ها  را شکست یعنی روز مبارزه با شرک و بت پرستی است. 

- نوروز همان روزی است که جبرئیل امین بر پیامبر ع هبوط کرد یعنی روز دریافت پیام الهی است. 

- نوروز همان روزی است که رسول الله ص حضرت علی ع را بر دوش گرفت و بت های قریش را از بالای کعبه به زمین ریخت یعنی روز پیراستن خانه های پاک از آلودگی هاست. 

- نوروز همان روزی است که پیامبر اکرم ص حضرت علی ع را در محل غدیر خم به مردم به عنوان امیرالمومنین معرفی کرد یعنی روز پیمان با ولایت است.  

-  نوروز همان روزی است که قائم ِآل محمد عج ظهور می کند و بر دشمنان عدالت پیروز  می شود و حکومت عدل اسلامی تشکیل می شود.   

  

منبع : اعمال عید نوروز در مفاتیح الجنان که تعلیم امام صادق ع به معلی بن خنیس می باشد و شرح کامل آن در بحارالانوار علامه مجلسی آمده است.  

 

چه افتخار بزرگی است برای ما ایرانیان که این حقایق الهی را دریافتیم و سرنوشتی خداوند برای این سرزمین مقرر فرموده که ....  

نیاکانمان این حقایق را دریافته بودند که آن را برایمان به میراث گذاشتند و دین اسلام را با آغوش باز پذیرا شدند. ما نسل آن ایرانیان موحدیم ...   

 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای صفحه مراجعه فرمایید.  

 

برگی دیگر از خیانت مسئولین بنیاد به اصطلاح شهید و جانبازان

  

چرا به غربت نشستند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

دیروز یکی از رزمندگان دوران ۸ سال دفاع مقدس تلفن کرده بود و بنده  و خانواده ام را به خانه ی اجاره ای خویش دعوت کرد ! بنده هم با هزاران زحمت ویلچر نشینی خودم را مکلف دیدم که سری به این عزیز فراموش شده بزنم ودردهایش را بشنوم و سنگ صبورش باشم ! خلاصه گفته های این عزیز را با حفظ کرامات انسانی بی کم وکاست برای شما عزیزان تقدیم میدارم . حاجی جون تو خوب یادته که من چندبار شیمیائی شدم . ۱- خیبر ۲- بدر ۳- والفجرهشت ۴- کربلای پنج ۵- نصرهفت ۶-بیت المقدس ۲ و ۳ ! من اینک با وجود ترکش های متعدد در نواحی سر و صورت و دستها و کمر ۴۵٪ جانبازم و چندسالیست که شیمیائیم عود کرده و شدت آن در ریه ها و چشم هایم بحدیست که پزشکان معالجم داروهای (سروتاید فرانسه و سپس استرالیاو ..... که همگی خارجیست تجویز میکنند ) ولی بنیاد به علت عدم داشتن درصدشیمیائی از تحویل داروها خوداری میکند و ماهانه ۲۵۰هزارتومان هزینه دارو پرداخت میکنم ! البته در سال ۱۳۸۳ به گواهی عزیزان همرزمم سپاه مرا به کمیسیون بدوی معرفی کرد ودر آن کمیسیون تائید شدم و به من صورتسانحه صادرکردند ولی بنیاد بدون هرگونه معاینه حضوری صفردرصد اعلام کرد و دوباره در سال ۱۳۸۸ هم دوباره به راهنمائی شما به سپاه مراجعه کردم و ماجرا را پیگیری کردم که نهایتا به کمیسیون عالی سپاه معرفی و با کلی معاینه توسط فوق متخصصان ریه و پوست وچشم شیمیائی شدید تشخیص دادند و نظریه کمیسیون عالی سپاه راجهت اقدام به بنیاد ارسال کردند ولی متاسفانه بعد از یکسال بازهم بدون معاینه حضوری اعلام کرده اند که ضایعات مشاهده شده در اچ آرسی تی و اسپیرومتری ربطی به ضایعات شیمیائی ندارد ! با این هزینه ها ی ماهانه داروئی چکار کنم ؟ میخوام برام یه وصیت نامه بنویسی واین مظلومیت ها را بنویسی و من راضی نیستم که بنیاد برایم هزینه ای چه از بابت حقوق حالت اشتغال وغیره پرداخت کند ! اشک امانم را بریده بود ونمیدانستم که چه بگویم ؟ بی اختیار شماره تلفن همراه برادرعزیز مدیرکل بنیاداستان را گرفتم و با عصانیت موضوع را مطرح کردم که این چه وضعیه که هزینه داروی جانباز را هم بنیاد متقبل نشود ؟ و نظریه کمیسیون عالی سپاه راهم بدون معاینه مردود اعلام کنند ؟ که جواب شنیدم که برادر عزیز فوق با مسئول محترم بهداشت درمان استان مشکل دارد و برادرعزیز مسئول کمیسیون پزشکی بنیاد مرکزهم با نظریه این عزیز مسئول استان اعلام نظر کرده است !  وجدان در این پزشک معتمد عزیز چگونه مرده است ؟  مگر سوگند پزشکی ندارید ؟  چگونه بدون معاینه نظریه میدهید؟ 

و نتیجه این نظریه خانواده ای را به فلاکت میکشاند !                                                                                                                      

آقای زریبافان ! اینها که عرض شد در حیطه کاری شما انجام می شود و مسئول شرعی وقانونی آن شما هستید نه کسی دیگری ! آیا به نتیجه کمیسیونها ی آنجام شده اشراف دارید؟و اگر اشراف ندارید بخدای خود و در روز قیامت پاسخ شهداء را چه خواهید داد؟ اینها که عرض شد ادای تکلیف شرعی است نه خدای ناکرده بی حرمتی و ...... و اعراض سیاسی ! امید است که گوش شنوائی باشد و درد این عزیزان را در این دنیای وانفسا شنیده و مرهم نهد نه اینکه در دادگاه الهی مورد رسیدگی قرار گرفته باشد انشاالله.

نام این عزیز با تمام مدارک استنادی محفوظ است که درصورت نیاز با حفظ کرامات ارائه میگردد .            

  

جانباز ربذه نشین در  ابتدای مطلبش اینطور نوشته :    

تکلیف شرعی است حتما نشر دهید عزیزان وبلاگنویس !   

 

 

منبع : وبلاگ جانباز ربذه نشین 

 

 

همسنگر  بسیجی نوشت : خداوند خائنین مشغول در بنیاد را با یزید محشور کند ... ان شاالله . 

  

 لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید 





 

  

 

 

 

سال نو به یادشان باشیم به یاد آنها که ...

 

چشمهای پرگناهم گواهی دادند که جاده های شیعه پر از گناه است که نیامدی 

ایراد از چشمهای پرگناه ما بود که شب نیمه شعبان رقصیدند و من دیدم و شما نیامدی 

ایراد از بی غیرتی ما بود که در نیمه شعبان CD??? به وفور فروخته شد ... و نباید که می آمدی 

تا چشمهای ما پر از گناه است، تا غیرتمان دچار کم و کاست است ... نباید که بیایی  

 

 

 

و ایرانیان: 

فر فروردین و فرود فرورها از آسمان ایران زمین از پیچاپیچ هزاره ها تاکنون شادباشتان باد. 

کی شود آن سالی که فرورها خبر از ظهور یوسف زهرا عج دهند؟ آن هنگام که کورش کبیر یا همان ذوالقرنین به یاریش می شتابد و ما مفتخر از ایرانی بودنمان در یاری مهدی صاحب الزمان عج.  

 

دعای زیبای تحویل سال که هدیه ای است از پیامبر ص به ایرانیان :

یا مقلب القلوب و الابصار  

یا مدبر الیل و النهار 

یا محول الحول و الاحوال 

حول حالنا الی احسن الحال   

 

در سال نو به یادشان باشیم به یاد آنها که:  

 

عیدشان با خون، رنگی شد تا سفره های هفت سینمان رنگی باشد.

به یاد آنها که بر ویلچر نشستند تا ما راحتتر به دید و بازدیدهای عید برویم .

به یاد آنها که گاز خردل و اعصاب چشیدند تا ما مزه خوراکی های عید را بهتر حس کنیم.

به یاد آنها که نفس هاشان شیمیایی شد،سرفه هاشان خشک و خونی و جسمشان ... تا ما هوای بهار را به راحتی استنشاق کنیم .

به یاد آنها که حسرت داشتن پدر یا پدری سالم بر دل فرزندانشان ماند تا بچه های دیگر و امروز نوه های دیگر شادمانه کودکی کنند.

به یاد آنها که نوعروسانشان در نوجوانی و جوانی بیوه شدند تا مردان دیگر راحتتر به رفاه خانواده خود بیندیشند .

به یاد آنها که تنها فرزند مادرشان بودند اما رفتند تا دستگیر مادر در آنسوی هستی باشند و نیز اینکه مادران دیگر قد رشید فرزندانشان را بنگرند. 

به یاد آنها که دانشگاه را رها کردند،نفر اول کنکور بودن را رها کردند،مهندسی و پزشکی را رها کردند تا دیگران در آن روزها و این روزها با خیالی آسوده تحصیل کنند. 

به یاد آنها که شهادت را بر تحصیل ترجیح دادند تا ما امروز مخترع و مکتشف و ... شویم .

به یاد آنها که موقع درد با انبردست دندانهایشان را می کشند...جانبازان اعصاب و روان.

به یاد آنها که دیروز ، قهرمانان توانای وطن بودند و امروز با جسمی شکسته جانبازان فراموش شده این دیارند.

او که این همه افتخارات را در پرونده دارد امروز غریب و تنهاست... آقا نباید که بیایی .....

تا وقتی که ما سربازانت را تنها گذاشتیم نباید که بیایی ......  

 

 

و خدایا بهترین آرزوها را برای همه آرزو می کنم بالاخص برای ایثارگران وطنم و برای مردم مظلوم بحرین و... 

و خدایا در لحظه های تحویل سال که دل باید از عاری از کینه باشد نفرین می کنم آنان را که رئیس جمهور را تنها به آسایشگاه ثارا... میبرند و تنها جای به ظاهر پر از امکانات!! را به او نشان می دهند و عنوان می کنند که به جانبازان رسیدگی می شود هر چند همین آسایشگاه پشت پرده هایی دارد و اجحافهایی به جانبازان روا می دارد که گفتنش آبرویی برای عده ای نخواهد گذاشت .

نفرین می کنم آنها را که مسبب خودکشی چندین هزار جانباز هستند .

نفرین می کنم آنها را که درد جانباز را می بینند سوختن و ذوب شدنش را می بینند و پرونده جانبازی برایش تشکیل نمی دهند.  

نفرین می کنم آنها را که گلهای ساقه شکسته وطنم را که در جنگ نخشکیده اند امروز خشکاندند .

و در یک کلام از زبان جانبازی عارف که در سیر و سلوک به مراتبی رسیده : 

خدایا به حق نفسهای شیمیایی جانبازان به حق دردهای جانبازان اعصاب و روان   

به حق ..............و ..............و ............. بماند بقیه اش

  

 

 

 

عیدتون مبارک  

به یادشان باشیم 

 

 

 

 

 

لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید





 

 

متعلق به کدامین مرامی حاج عباس! مرد آسمانی کیستی تو ؟

۲۳ اسفند سالروز عروج آسمانی عباس کریمی آسمانی  

 

 

 شهید عباس کریمی قُهرودی متولد 1336 کاشان    

شهادت 23 اسفند 1363 شرق دجله، عملیات بدر  

نام تو بردم ...... سردار آسمانی ... مرد آسمانی... پسر آسمانی... فرزند آسمانی... همسر آسمانی... پدر آسمانی... معلم آسمانی... مدیر آسمانی... فرمانده آسمانی... بسیجی آسمانی... پاسدار آسمانی... حاج عباس آسمانی  

  

حاج عباس کیستی تو ؟  

از دوستی شنیدم که میگفت همسرت گفته که همیشه به پایش بلند می شدی تمام قد ، همیشه ، همیشه ، ..... حاج عباس کیستی تو ؟ اما یکبار نیم خیز بلند شدی و چقدر عذرخواهی کردی که به علت زخم پایت نتوانستی تمام قد بلند شوی ... زخم پا؟؟؟ همسرت گفته که انگشتان پاهایت در حال پوسیدن و جدا شدن بودند چرا که چندین روز در داخل پوتین و در آب بوده اند و تو مرد آسمانی نمی توانستی از درد، پا بر زمین بگذاری ... حاج عباس کیستی تو ؟ با ین حال بازهم بلند شدی ... کدام مردی این کار را میکند ؟ قسم میخورم هیچ مگر حاج عباس و حاج عباسها ...کدام مردی هربار به پای همسرش در روزمرگیهای زندگی و عادی بودنها هم بلند می شود ؟ حاج عباس کیستی تو ؟ 

 

به خدا قسم شما موجوداتی رویایی هستید ... 

 

حاج عباس افتخارم این است که روز 23 اسفند بر سر مزارت می آیم و چه افتخار بزرگی اینکه : به همان همسری که همیشه به پایش بلند می شدی ، می توانم پیامک سالگرد بفرستم ... حاج عباس چقدر  دلم میخواهد همسرت را ببینم . دوست من دوست همسرت است و من با یک واسطه دوست همسرت هستم  و به واسطه همان دوست که خود همسر شهید است به همسرت پیامک می فرستم .... حاج عباس قول بده که اینبار جور کنی تا در سفر کاشان موفق به دیدار همسرت شوم ... 

 

حاج عباس کریمی سال 1359 داوطلبانه به کردستان رفت و پس از پیوستن به حاج احمد متوسلیان، به فرماندهی اطلاعات، عملیات تیپ 27محمد رسول‌الله(ص) منصوب شد و در عملیات فتح‌المبین شرکت کرد.

عباس کریمی با سمت‌های مسوول اطلاعات لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) و فرماندهی یکی از تیپ‌های آن، در عملیات‌های زین‌العابدین، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر سه، والفجر چهار و خیبر نقش بسزایی ایفا کرد.

پس از شهادت شهید همت در عملیات خیبر، فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله(ص) را به عهده گرفت و روز 23 اسفند سال 1363 در حالی که آخرین دستور ابلاغی قرارگاه را در عملیات بدر اجرا می‌کرد، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، به شهادت رسید.  

 

  

حاج عباسی کیستی تو ؟ در کتاب خاطراتت همسرت تعریف می کند که چگونه حتی در روزهای جنگ و منطقه جنگی به رفاهش میرسیدی و امکاناتش را فراهم می کردی ... برعکس مردانی که فکر می کنند که تدین صرفاً در ساده زیستی است و منزلت و موقعیت همسر را نادیده می انگارند در حالی که دینشان توصیه به مراعات شأن همسر نموده ...  

 

خدا را شکر از دوستم شنیده ام که پسرت داوود ، بسیار ولایی و پاسدار حریم ارزشهاست.

 

حاج عباس کیستی تو مرد آسمانی؟ ... کیستی تو ؟  

 

تو کیستی که با تو رویای من طلائیست .......................   

 

قرارمون 23 اسفند سر مزارت نزدیک شهید چمران ....مرد آسمانی  

 

 

 


 لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید  

 

 

 


از حضور عشق مردی حاج همت می شود

 17 اسفند: عروج آسمانی همت آسمانی ...... 

 

 

آی مردم عشق یعنی رقص آتش رقص خون/ از حضور عشق مردی حاج همت می شود  

از گلوی تشنه و پرزخم تیغ حادثه /  هرکه بوسد عاقبت اهل شهادت می شود ........... 

 

 

نام تو بردم ...... سردار آسمانی ... مرد آسمانی... پسر آسمانی... فرزند آسمانی... همسر آسمانی... پدر آسمانی... معلم آسمانی... مدیر آسمانی... فرمانده آسمانی... بسیجی آسمانی... پاسدار آسمانی... همت آسمانی  

 

آسمانی ترین  آسمانیها .... گفت که آسمانی ترینها در مکاشفاتشان، همت را بر بلندای آسمان می بینند ...گفتند که شهدا نیز درجات متفاوت دارند و همت آسمانی در بلندترین درجات مکاشفات بزرگان می درخشد ... می درخشد همت، چون تمام وجودش و همه چیزش برای خدا بود .... 

 

کاک ابراهیم ، پدر بود برای مردم کردستان، برای همه پدر بود ، برای پدربزرگها هم پدر بود ....آنقدر دوستش داشتند ... .... سالها مردم کردستان نام فرزندانشان را محمدابراهیم می گذاشتند .......... 

همت ... همت ...همت ...   

همان همتی که بچه بسیجیها برای دست دادن با او سرودست می شکستند، آویزان ماشینش می شدند تا کیلومترها و حاجی پیاده می شد و با تک تکشان حال و احوال .... اگر قرار بود جایی برود برای سخنرانی اطلاع نمیدادند و بچه ها بعداً متوجه می شدند و حاجی می گریست و می گریست که امکان دیدن همه را ندارد، چرا که شرایط سخت جنگ و مشغله های جنگ وقتی برای حاجی باقی نمی گذاشت ...  

وگرنه حاجی همان حاجی بود که در پوتین بسیجی آب خورد  ............

 

مرد خیبر ...مرد بی سر ..مرد خون ...   

 

بخوانید شنیدنی است : خاطره من با همت آسمانی 

  

حاجی یادته اولین باری که مزارتو زیارت کردم ... هرسال عید می رفتیم اصفهان و هرسال از شهرضا رد می شدیم ... اما من نمیدونستم که سردار آسمانی در امامزاده شاه رضاست ...تا اینکه سال 78 رفتیم اردوی اصفهان شیراز که مال بسیج دانشگاه بود ..موقع برگشت یکی از دوستان گفت به هیچکس نگو ..ما برای نمازصبح میرسیم شهرضا و امامزاده شاه رضا نماز می خونیم .... شهید همت اونجاست ...به کسی نگو تا زودتر از همه خودمون بریم سر مزار .... و من و من و من حس خاک بر سرم ...که همت آسمانی سالها بود که اینجا بود و من می گذشتم و نمی دانستم ... چه حسرتی و صد حیف و آه ................  

خلاصه که حاجی آسمانی! قبل اذان صبح رسیدیم شهرضا  اکثر بچه ها خواب بودن تو ماشین.... ما سه نفر بودیم ....آروم رفتیم پایین و ضبط بسیج رو هم برداشتیم و کمی که از ماشین دور شدیم ... بدو دویدیم سمت شهید همت ... بلد نبودیم کجاست اما بی هوا درست رفتیم سر مزار ...جای همه عشاق شهدا خالی ... هوا تاریک ...نزدیک اذان صبح.... کنار امامزاده....تو گلزار شهدا ... سر مزار شهید همت ... ضبط رو روشن کردیم و صدای شهید علمدار :  

 

ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود....
احوال ما با حالت نی ها هم صدا بود.....
ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد.
این نامرادی شیوه مردم نمی شد........
ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد....
در جبهه یا زهرا (س) مرا بر باد می داد
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم.......
حال و هوای لحظه های جنگ دارم.......
   

 

 

جاتون خالی ...آی گریه کردیم ...آی گریه کردیم ...آی صفا کردیم ... و یه دفعه دیدیم که همه بچه ها اومدن و بالا سرمون ایستادن و همه دارن گریه میکنن.. یه کسانی  هق هق گریه می کردن که اصلاً باور کردنی نبود .... و  برادرها التماس می کردند که خواهرا توروخدا بذارید ماهم زیارت کنیم ... 

 

اومدیم این طرف و  صدای اذان صبح در اون فضا پیچید ............... 

 

الله اکبر ........................................  

 

 

مرد خیبر، مرد بی سر، مرد خون ... مرد تنهای جزایر مجنون .... 

  

 حرمان لحظه های کلافگی حاجی ....چه گذشت بر همت .....

یه نفر می گفت : وقتی به حاجی مرتب خبر می دادن که نیروهات دارن تلف میشن و کاری نمیشه کرد ، حاجی کلافه بود ..حاجی با اون رقت قلبش چطوری تحمل می کرد ..دنبال موتور میگشت بره از نزدیک اون منطقه رو ببینه ...موتور پنچر بود ..گفت پنچری موتورو بگیرید و من این کارو کردم ..حاجی با سیدحمید میرافضلی سوار شدن و رفتن برای همیشه ....اما ای کاش ای کاش ای کاش هیچ وقت پنچری موتورو نمی گرفنم ...... 

 

 

 

 لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید  

 

 

خودروی آقای احمدی نژاد

چه خودروی تمیزی...  

 

آقای احمدی نژاد درد و بلای ماشینت بخوره تو سر مخالفهای معمولی نه، اما بخوره تو سر اونایی که به شدت دچار بیماری لاعلاج عدم بصیرت هستن که منجر به باباقوری شده و مانع دیدن خدمات و تلاشهای شما میشه (البته منهای مشائی و بقایی که گند میزنن به همه چی). 

درد و بلای ماشیت، دود و مود و هرچی درد و بلا داره و هرچی که مکانیک رفته ، همه بخوره تو سر اونایی که پول یارانه ها رو میگیرن و میخورن و  بازهم قر میزنن که آی! یارانه ها پدرمونو درآورد و نون گرون شد و همه چی گرون شد و .... انگار یه عده عادت دارن که همیشه ناله کنن و قر بزنن و همیشه ناراضی و همیشه ناراضی  و در همه حال ناراضی....  

 

این خودرو هم بدجوری داره چشم درمیاره ................ 

 

اما آقای احمدی نژاد خودمونیم ها ! شما هم خوب بلدی حرص دربیاری و  حرص بدی طرفو تا عمق وجودش بسوزه .... البته دشمناتو اینطوری حرص میدی ...بازهم البته دشمنای معمولی رو نه بلکه معاندین رو ... وگرنه ما که میدونیم شما چه سعه صدری داری ... وقتی تو دانشگاه امیرکبیر ، جلوی چشمت عکستو آتیش زدن و علیهت شعار دادن ، شما فقط لبخند زدی اما یادمه تو دانشگاه صنعتی شریف، خاتمی با عصبانیت تمام به هوادارهای خودش گفت که میدم بیرونتون کنن ....  

 

ما پشتتیم به شدت ... هنوزهم و برای همیشه شما همون آقای احمدی نژاد مردمی نژادی برای ما ... اما ای کاش کمتر به اون دوتا موجود نادان (مشائی و بقایی) رو میدادی .... این دوتا مثل موریانه عمل میکنن.... آی گند میزنه این بقایی..؛آی گند میزنه ...آی گند میزنه .... آی تو میراث گند میزنه .... آی آدمای بیسواد رو  به بالاها بالاها میفرسته ....میراث که هیچ جاهای دیگه هم کلی سرک میکشه تا گند بزنه...... 

 

ما پشتتیم به شدت (منهای بقایی و مشائی و زریبافان)  

 

تا کور شود هر آنکه نتواند دید خودروی رئیس جمهور را ........  

 

 

 خیلی هم خوشگله این ماشین...می ارزه به هزارتا بنز آخرین سیستم سال سفارش شده به شرکت مرسدس بنز که معمولاٌ هر سال دوتا از  12تا خودروهای سفارشی این شرکت رو ایرانی ها میخرن .... 

می ارزه به همه ماشینهای روی زمین  

 

 

 لطفا برای کامنت گذاشتن به قسمت بالای پست مراجعه کنید